پخش صحنههای خشونتآمیز ممکن نبود؛ دیگر نمیشود سریال دهه شصتی ساخت!
عوامل سریال «عملیات مهندسی» در نشست این سریال از نمایش داده نشدن صحنههایی گفتند که در مدیوم تلویزیون به دلیل خشونت بالا امکانپذیر نبود.

خبرگزاری مهر-گروه هنر-آروین موذن زاده، عطیه موذن؛ سریال «عملیات مهندسی» به کارگردانی سروش محمدزاده و تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی که به تازگی از شبکه سه سیما پخش شد به بازنمایی برهه از تاریخ معاصر در اوائل دهه ۶۰ پرداخت.
«...
سپس شکنجه وحشیانه پیش از قتل ۲ پاسدار در ۲ اتاق جداگانه آغاز شد.
مهران اصدقی جریان شکنجههای ۲ پاسدار را به صورت موازی روایت کرد: دست به کار شدیم.
مسعود قربانی و من قرار شد بالای سر محسن میرجلیلی برویم و جواد محمدی و مصطفی معدنپیشه سراغ طالب طاهری بروند.
قبل از هر چیز جواد گفت بگذارید ببینیم این میلههای سربی که گفتهاند، بیهوش میکند درست است یا نه.
سپس با میله ۲ بار به پشت گردن طالب زد که بیهوش نشد و گفت یا این میلهها الکی است یا این (منظور طالب طاهری) خیلی پوستکلفت است.
سپس دست به کار شدیم.
در حمام من و مسعود قربانی نزد محسن میرجلیلی که روی صندلی بسته شده بود، رفتیم.
مسعود قربانی خطاب به محسن گفت شنیدهام تو اطلاعات نمیدهی.
میدانی ما با دشمنانمان چطور رفتار میکنیم؟
اگر اطلاعات ندهی تو را میپزیم.
سپس به من گفت اتو را بیاور.
من اتو آوردم.
مسعود اتو را به برق زد و اتو در حالی که چراغش روشن شده بود و داغ میشد، از فاصله بین تکیهگاه صندلی و محل نشستن، آن را به کمر محسن نزدیک کرد طوری که او احساس میکرد که اتو داغ است و فقط به من خیره شده بود و هیچ حرفی نمیزد.
مسعود قربانی مجدداً سؤال کرد حرف میزنی یا نه؟
که به دنبال این حرف ناگهان اتو را به کمر محسن میرجلیلی چسباند که محسن از شدت درد با حالت عجیبی دهانش را باز کرد، سپس از هوش رفت.
بوی سوختگی داخل حمام پیچیده بود.»
این بخشی از روایت جنایت های منافقین در کتاب «عملیات مهندسی» است که توسط محمدحسن روزیطلب نوشته شده است.
روایت تکان دهنده ای از عملیات مهندسی منافقین که با تغییراتی جزئی برای اولین بار در یک سریال تلویزیونی به تصویر کشیده شد.
در نشستی که با حضور عوامل این سریال؛ سروش محمدزاده کارگردان، حمید گودرزی، مرتضی امینی تبار و خیام وقارکاشانی بازیگران و محمد افسری فیلمبردار در خبرگزاری مهر برگزار شد درباره پرداختن به این مقطع زمانی و چگونگی بازنمایی واقعیت، دلائل نشان ندادن صحنه های خشونت آمیز و شکنجه هایی که بر شهدای عملیات مهندسی رفته است، دراماتیزه کردن رخدادها و شخصیت های واقعی و ...
صحبت شد.
بخش اول این نشست را در ادامه میخوانید:
*آقای محمدزاده اگرچه شما در این سریال سراغ یک مقطع تاریخی و اوائل دهه ۶۰ رفتید اما فکر می کنم مساله منافقین صرفاً به یک برهه منحصر نمی شود و این گروهک همین الان هم با نفوذ و سمپاشی های رسمی و مجازی مشغول کار هستند.
از این رو سریال می تواند فراتر از یک دوره باشد به ویژه که متن مکتوب خود روایت عملیات مهندسی آنقدر تکان دهنده است که شاید به تصویر کشیدنش به همان شدت در سریال و در مدیوم فراگیر تلویزیون سخت باشد که قاعدتاً بخشی هم به ظرفیت مخاطب برمی گردد و اینکه نمی توان همه خشونت را نمایش داد اما این محدودیت در نمایش خشونت التهاب حادثه را تقلیل نمیدهد؟
سروش محمدزاده: موضوع «عملیات مهندسی» از جمله مسائلی بود که علیرغم سالها فعالیت من در حوزه مستند تاریخ معاصر و علاقهمندی به مطالعه این حوزه، پیشتر حتی نامی از آن نشنیده بودم.
برای من این موضوع اندکی ناراحتکننده بود که چرا تاکنون با چنین موضوعی مواجه نشده یا دربارهاش چیزی نشنیده بودم.
یکی از انگیزههای ورود من به این پروژه همین بود که روی موضوعی کار کنم که خودم نیز پیشتر از آن بیاطلاع بودهام بنابراین حدس زدم که شاید در جامعه نیز آگاهی چندانی نسبت به آن وجود ندارد.
اما هرچه بیشتر مطالعه کردم، دریافتم که این رویداد در تاریخ معاصر ایران بهشدت در حاشیه قرار گرفته است.
دلیلش نیز این بود که تعداد شهدای آن حادثه کمتر بوده و در مقطعی کوتاه اتفاق افتاده و به همین دلیل بسیار مظلوم واقع شده اند.
تا الان شاید یکی دو مستند کوتاه درباره آن ساخته شده است.
نکته ای که درباره تکان دهنده بودن متن مکتوب گفتید به نظرم این است که وقتی مطلب کوتاه را میخوانید، عصاره ماجرا به شما منتقل میشود و بلافاصله تکاندهنده است.
اما اگر در سریال از پیشزمینهها و تبعات آن اطلاعی نداشته باشید، قابلیت روایت دراماتیک را برای مخاطب پیدا نمیکند.
من در این پروژه مخاطبی را در نظر گرفتم که آگاهی چندانی از آن دوران ندارد.
کسانی که دهه ۶۰ را زیستهاند، امروز دیگر بالای ۴۵ یا ۵۰ سال سن دارند.
حال آنکه مخاطب امروز ما جوانانی هستند در حدود ۲۵ سال که اصلاً آن دوران را تجربه نکردهاند.
حتی فردی مثل مرتضی امینیتبار بازیگر ما نیز آن سالها را از نزدیک ندیده است.
بنابراین ما باید روایت را به گونهای طراحی کنیم که ابتدا فضای قبل از ماجرا را ترسیم کند؛ فضای خانوادهها را بشناساند، شرایط زندگی آنها را توضیح دهد و فضای شهری را معرفی کند، تا در نهایت بتوانیم قصه اصلی را روایت کنیم.
اما آیا میتوانیم همه اینها را بازآفرینی کنیم؟
خیر.
واقعیت این است که روایت داستان دهه ۶۰ در سال ۱۴۰۴ کار بسیار دشواری است، زیرا زیرساختی برای آن وجود ندارد.
تنها زیرساخت موجود، بخشی از شهرک سینمایی غزالی است که آن هم اگر پروژه «سلمان» اجازه بدهد و چیزی از آن باقی بماند.
متأسفانه هماکنون با لودر مشغول تخریب بخشهای مختلف هستند و هرچه وجود دارد، در حال نابود شدن است.
این نکته را بهعنوان نقد مطرح میکنم، چرا که وقتی قرار است یک سریال تاریخی ساخته شود، نباید بخش دیگری از شهرک سینمایی تخریب شود تا پروژهای دیگر جایگزین شود.
به جرأت میگویم که در سه یا چهار سال آینده دیگر امکان ساخت فیلم یا سریالی درباره دهه ۶۰ وجود نخواهد داشت.
اصلاً هیچ زیرساختی برای ساخت چنین کارهایی وجود ندارد و باورپذیر از آب درنمیآید.
فضای داخلی را میتوان تا حدی سامان داد، اما شما ناگزیر باید جغرافیا، شهر و مردم را نشان دهید و این امر مستلزم وجود زیرساخت است.
بسیاری از سکانسهای ما در مناطق شوش، مولوی، خیابان قیام، کلاک کرج، خاورشهر، هشتگرد، رحیمآباد و بسیاری مکان های اطراف ضبط شد تا بتوانیم چند خانه، چند کوچه و چند خیابان بگیریم و جغرافیای کار را بازسازی کنیم.
در مورد قصه هم باید گفت، وقتی روایت را بسط میدهید و سعی میکنید کمی طبیعی جلوه کند، در نتیجه تکاندهنده بودن آن به یک مقطع خلاصه نمیشود و بیشتر به سمت فینال سریال یا بخشهای پایانی قصه هدایت میشود.
از همین رو ما تلاش کردیم در طول مسیر سریال، درامهای دیگری ایجاد کنیم؛ بهعبارت دیگر، ملودرامهایی در دل خانوادهها و روابط میان افراد، قصههای کوچک عاطفی یا حتی عاشقانه شکل دهیم، در عین حال که روند رسیدن به مرحله اصلی داستان نیز طراحی و روایت میشود.
به همین دلیل طبیعی است که قصه در سه یا چهار قسمت پایانی، آزاردهندهتر و تکاندهندهتر باشد چرا که مخاطب در آنجا تازه درمییابد چه اتفاقاتی در جریان بوده است.
آقای شفیعی تهیه کننده و تلویزیون چالشهایی برای نمایش، داشتهاند و از طرف تلویزیون هم واقعاً همکاری صورت گرفت، مثلاً درج علامت «+۱۴» و تمهیدات مشابه برای نمایش این اتفاق انجام شد.
اما در هر حال در ساخت چنین آثاری اگر قرار باشد بخش اصلی ماجرا، یعنی نمایش خشونت آن دوران، حذف شود، اساساً پروژه بیمعنا خواهد شد ما برای نخستین بار داشتیم زیست جنایتکارانه را نشان میدادیم؛ یعنی کسانی که در خانهای زندگی میکردند، میخوابیدند و غذا میخوردند اما در همان حال در طبقه پایین همان خانه دست به جنایت میزدند.
در تلویزیون نمایش این میزان خشونت بسیار دشوار است و ما از ابتدا میدانستیم که نمیتوانیم به شکل کامل آن را به تصویر بکشیم.
واقعیت این است که برخوردها بهمراتب فجیعتر بوده، اما ناچار شدیم آن را در کلام بیاوریم.
*آنچه که در تاریخ و کتاب می خوانیم واقعاً آنقدر وحشتناک است که به نظرم به تصویر درآوردنش یا کلیشه می شود یا تاثیرگذار نخواهد بود.
در بخش هایی از سریال هم این چالش را با تصاویر داشتم.
محمدزاده: ما صرفاً در دیالوگها توسط شخصیت ها به آن اتفاق اشاره کردیم.
حتی نمایش سادهترین صحنهها، مثل بریدن یک انگشت یا جاری شدن خون، در تلویزیون امکانپذیر نبود.
*این محدودیت روایت را تقلیل نمی دهد؟
محمدزاده: صد در صد حتی در همین حد موجود نیز آقای شفیعی تهیه کننده و تلویزیون چالشهایی برای نمایش، داشتهاند و از طرف تلویزیون هم واقعاً همکاری صورت گرفت، مثلاً درج علامت «+۱۴» و تمهیدات مشابه برای نمایش این اتفاق انجام شد.
اما در هر حال در ساخت چنین آثاری اگر قرار باشد بخش اصلی ماجرا، یعنی نمایش خشونت آن دوران، حذف شود، اساساً پروژه بیمعنا خواهد شد.
زیرا موضوعی مانند «عملیات مهندسی» و روایت خشونتهای آن دوره که همزمان با جنگ و فضای ملتهب کشور رخ داد اگر به تصویر درنیاید، تعریف ناقصی از آن مقطع تاریخی ارائه میشود.
مرتضی امینی تبار: مقتل که بخوانید روایتی از مختار ثقفی دارد که چه بلایی سر تک تک افراد آورده است.
دشمنان را تکه تکه کرده است و در روغن داغ سوزانده است.
آنگونه که مثلاً درباره کشته شدن حرمله یا شمر سریال ها به تصویر کشیده اند در مقاتل نیامده است؛ در مقتل مثلاً از دیگ جوشان نوشتهاند اما آیا می توان این را نشان داد؟
میتوان گفت حالا که اینها را نشان نداده ایم داستان مختار روایت نشده است؟
هرچند من از جهتی با این نگاه مخالفم.
در دنیا دستکم نسل من چنین تجربهای دارد، هر کسی سلیقه خاص خود را دنبال میکند و به سراغ منبعی میرود که خودش میخواهد.
ما نمیتوانیم بگوییم چون نباید خشونت نشان داد، پس پازولینیها یا برخی دیگر از سینماگران وجود نداشتهاند.
اما وقتی مخاطب ما تلویزیون ایران است و شرایط کنونی را در نظر میگیریم، شاید او ترجیح بدهد جوزپه تورناتوره و جهانی زیباتر و گوگولیتر ببیند.
اما در اینجا شاید اگر نمایش داده نشود روایت تاریخی دچار خدشه شود.
به نظر شخصی من، اتفاقاً بهتر بود صحنههای بیشتری نشان داده میشد، بهخصوص در بخشهای مربوط به شکنجه طاهر؛ احساس میکردم ما کمتر از واقعیت را به تصویر کشیدیم.
تصورم این بود که ضجهها و شکنجه هایی که اعمال شد باید بیشتر دیده میشد.
البته دلیل این نگاه هم شاید به دلیل تفاوت نسلی باشد؛ من متولد ۱۳۷۸ هستم و زندگیام تا حدی دراماتیزه شده است و خشونت را بهتر میفهمم.
محمد افسری: البته تفاوتی اساسی میان سینما و سریال وجود دارد.
در سینما، بیننده آگاهانه انتخاب میکند که فیلمی با خشونت بالا ببیند، اما در تلویزیون این شرایط متفاوت است.
*شاید اگر این اثر در شبکه نمایش خانگی ساخته میشد، میتوانستیم خشونت بیشتری را نمایش دهیم.
در مورد «عملیات مهندسی» منظورم هم این نیست که صحنههایی مثل کشیدن ناخن را مستقیم روی آنتن تلویزیون پخش کنیم.
امینی تبار: صحنهای بود که آقای دهکردی و حمید بازی داشتند و موضوع شکنجه و پوست کندن مطرح شد.
ما در آن صحنه سریال داریم بحث می کنیم که این جنایت ها را از تلویزیون پخش کنیم و آقای دهکردی همانجا میگوید که «الان زن و بچه مردم پای تلویزیون هستند و نمیتوانیم چنین چیزی را نشان دهیم.
اگر زن و بچه خودت پای تلویزیون باشند، باز هم نشان میدهی؟» در همان صحنه هم به نوعی دیدگاهها مشخص میشود.
این سریال بر اساس واقعهای تاریخی ساخته شده که مستندات کافی درباره آن وجود دارد، از کودکی برای ما منافقین منفور بوده اند و تا امروز هم همینطور است
*از بازی کردن در چنین نقشی در یک سریال تاریخ معاصر ممکن است گارد یا نگرانیای داشته باشید؟
حمید گودرزی: راستش الان خیر اینطور نیست.
شاید وقتی ۲۲ ساله بودم، نگرانیهایی داشتم اما امروز دیگر نه.
چون این نقش هرگز ضد مردم نیست.
مثلاً گاهی هنرپیشهها به اشتباه منفور میشوند و متهم میشوند که علیه مردم هستند، در حالی که چنین نیست.
گاهی برخی افراد به دلایلی از شرایط موجود ناراحت هستند و میگویند این سریال هم دروغ است.
در حالی که این سریال بر اساس واقعهای تاریخی ساخته شده که مستندات کافی درباره آن وجود دارد، از کودکی برای ما منافقین منفور بوده اند و تا امروز هم همینطور است.
پس این سریال قرار نیست بازیگری را تخریب یا برعکس، بیش از حد بالا ببرد؛ بلکه صرفاً بازنمایی یک واقعه تاریخی است.
ما هم با زحمت بسیار، بهویژه تلاش در نورپردازی و تصویرسازی، توانستیم این واقعه تاریخی را به یک سریال سرگرمکننده تبدیل کنیم.
این سریال ملودرام عاشقانه نیست که بخواهد شش یا هفت قسمت طول بکشد تا ببینید خوشتان میآید یا نه؛ بلکه این یک روایت تاریخی است.
انتظار نداشتم این سریال بهطور ویژه مورد استقبال قرار گیرد یا «بترکاند»، اما مطمئن بودم دیده خواهد شد، چون کار تمیز و درست ساخته شد.
بچههایی که در این پروژه بودند واقعاً انرژی زیادی گذاشتند.
اگر بخواهم مثال بزنم همزمان در شبکه دیگری «حکایتهای کمال» پخش می شد که خب معلوم است آن سریال به خاطر موضوع سادهاش جذابتر است؛ مثلاً ماجرای دزدیدن یک گوسفند است.
اما کاری که تیم ما انجام داد مثل این است که درس هندسه را به زبانی شیرین تعریف کرد.
بنابراین هیچ ریسکی برای من نداشت.
برای من خیلی هم خوب بود و خیلی هم خوشحال هستم که این نقش را بازی کردم، چون از این نوع آدمها تا آخر عمرم بدم میآید.
از کودکی این نفرت در ما کاشته شده است.
من عکسهای آن اتفاق را دیدهام.
*یعنی آن عکس ها و آن زمان را به خاطر دارید؟
گودرزی: بله، عکسهایش را دیدم.
تصاویری از پوست های کندهشده و آنهایی که با اتوی داغ سوزانده شده بودند، وجود داشت.
امروز هم میبینیم که کسی این افراد را دوست ندارد.
حتی یک نفر از مردم ایران هم صحبتی دربارهشان نکرده است.
بنابراین با افتخار میگویم که در این سریال بازی کرده ام.
*شخصیت هایی که می بینیم چقدر ما به ازای واقعی دارند؟
چرا وقتی به ماجراهای تاریخی ورود می شود اسامی واقعی شخصیت ها استفاده نمی شود؟
محمدزاده: دلیلش این نگرانی نیست که شاید شخصیت واقعی فیلم را ببیند، دلخور شود یا واکنشی نشان دهد.
بلکه باید ببینیم که وارد چه مقطعی از تاریخ میشویم، چقدر قابلیت تناظرسازی بین شخصیت واقعی و کاراکترهای داستانی وجود دارد و چقدر اینها در یک بستهبندی واحد جای میگیرند.
داستان «عملیات مهندسی» کمی پراکنده است؛ مثلاً دستگیری آن عامل اصلی و نهایی که یک فردی به نام مهران اصدقی بود، چندین ماه بعد و بهصورت کاملاً تصادفی رخ میدهد.
این فرد ابتدا از دست ماموران فرار میکند و بعدها، بهطور کاملاً اتفاقی، با یک کارت شناسایی جعلی در یکی از ایستبازرسیهای کمیته پیاده می شود، دیگران هم متوجه جعلی بودن کارت میشوند، او را دستگیر و به بازداشت میبرند.
سپس ناگهان در جریان بازجوییها متوجه میشوند که این همان مهرانِ اصدقی مرتبط با ماجرای «عملیات مهندسی» است و در نتیجه دستگیرش میکنند.
اگر ما میخواستیم چنین ماجراهایی را در فیلم بیاوریم، ناچاراً بخشی از داستان کش می آمد و بخش هایی به داستان اضافه میکردیم تا به آن ماجرای اصلی برسیم.
وقتی بخواهید چنین واقعنماییهایی را انجام دهید، ملزم میشوید که همه چیز را دقیقاً و بهصورت واقعنمایانه بازسازی کنید اما بعد متوجه میشوید که درام از هم گسیخته میشود، چرا که همه کاراکترها از نظر دراماتیک قوی نیستند و همه بخشهای داستانی هم دراماتیک نیستند.
در نتیجه، در ملغمه ای از کاراکترها، عناصر و داستانها گیر میکنید که لزوماً همه آنها قابلیت بازگویی را ندارند.
گودرزی: به هر حال قرار هم نیست فیلم یا سریال مستند ساخته شود.
محمدزاده: بله البته ما سکانس ها و داستان هایی را که قابلیت مستندنمایی یا وفاداری به اصل ماجرا را داشته، حفظ کرده ایم.
قصه اولیه هم که حسین تراب نژاد نویسنده سریال نوشته بود کاملاً وفادار به این موضوعات بود.
وقتی تصمیم گرفته شد که این سریال کمی گسترش یابد کمی تغییر کرد.
این قصه ابتدا حدود ۱۰ قسمت بود اما بعد قرار شد تعداد قسمتها افزایش یابد چون من خودم وقتی ۱۰ قسمت اولیه را خواندم، حس کردم قصه خیلی مردانه، زمخت و غیرقابل تعریف است.
فقط یک کاراکتر زن داشت و در جلسهای که با شفیعی تهیه کننده و تراب نژاد نویسنده داشتیم، به این نتیجه رسیدیم که کاراکتر لیلا بسط پیدا کند و ارتباطش گسترش یابد و کاراکترها دراماتیک تر شود.
همچنین در بخش منافقین، کاراکتری را اضافه کردیم که بتواند حس قربانی بودن در برابر آن تفکر را به مخاطب منتقل کند که بعداً همان فریبا شد.
سپس محمد هم به آن اضافه شد و داستان محمد و فریبا شکل دراماتیکتر و گستردهتری یافت.
ما همیشه از واقعیتهای موجود برداشت میکردیم و آنها را در دل این داستان میگنجاندیم تا بتوانیم چیزی بسازیم و تعریفش کنیم.
مثلاً آن کاراکتر مهران اصدقی را با یک کاراکتر دیگری تلفیق کردیم که تبدیل به شخصیت «خسرو» شد یا نادر سلیمانی تقریباً همان شخصیت شانه ساز در تاریخ است.
با این حال ما نخواستیم بازنمایی واقعی انجام دهیم و یا برای بیننده چهره دقیق افراد را بازسازی کنیم.
برای کسی که به تاریخ معاصر علاقهمند است و مطالعه میکند، این موضوع جذاب است؛ میرود نگاه میکند و میگوید؛ «این فلانی است، آن فلانی است».
اما در نسخههایی که من تاکنون از داستانهای معاصر دیده ام، هر جا بازنمایی آنقدر دقیق و تناظری بوده، اتفاقاً عملکرد خوبی نداشته است؛ چون به نظر من، توجه بیننده به آن شبیه سازی پرت میشود که مثلاً شخصیت واقعی لاغرتر بود یا سیبیل نداشت.
من در سریال «سوران» هم همین کار را کردم، «سوران» کاملاً مبتنی بر داستان سعید سردشتی و کتاب «عصرهای کریسکان» بود و تمام داستان حول محور او میچرخید؛ اما تمام آن داستان مثلاً چهارصد صفحهاش قابلیت دراماتیک نداشت و عمدتاً خاطرهمحور بود.
من اعتقاد دارم که برای اینگونه داستانها بهتر است که اصل موضوع روایت و در قالب یک داستان واحد برای مخاطب بازگو شود.
مخاطب هم می تواند بعداً به کتاب ها و مستندها مراجعه کند.
مستندهای مربوط به موضوع «عملیات مهندسی» آنقدر زیاد است که از معدود پروندههایی محسوب میشود که خانوادههای شهدا یا افراد شکنجهدیده توانستهاند بر اساس همین مستندها به ژنو رفته و در دادگاه لاهه پروندهای علیه منافقین تشکیل دهند و آنها را مجبور به صدور حکم محکومیت کنند.
این خانواده ها بر اساس عکسها، مستندها و حتی فیلمهایی که به دادگاه ارائه دادهاند، گفتهاند که «این گروهی که شما امروز در فرانسه به آنها پناه دادهاید، فرزندان ما را شکنجه کردهاند»؛ عکسهایشان را هم نشان دادهاند و آنها را مجبور به واکنش کردهاند.
بنابراین، این منابع و مستندها بهوفور وجود دارند اما من خودم اعتقاد دارم که بازنماییهای بسیار دقیق و مستندگونه لزوما نباید وارد چنین داستانهایی شوند.
*آقای افسری چقدر تلاش کردید که فضاسازی دکور و تصویر، فضای دهه ۶۰ را برای مخاطب باورپذیر کند؟
محمد افسری: من خودم هم در آن دوران زندگی کرده ام و سعی کردم از این تجربه در تصویر کمک بگیرم.
مثلاً آن زمان اینطور نبود که خانه ها چراغانی باشد پس سعی کردم در نورپردازی این ماجرا رعایت شود.
تلاش کردیم یک فضای بومی داشته باشیم تا قصه ها بهتر به ذهن مخاطب منتقل شود.
*آقای امینتبار، لطفاً شما هم درباره نقش خودتان توضیح دهید.
این تجربه را شاید بتوان با بازیهای اولیهتان در سریال «زخمکاری» مقایسه کرد که در اینجا به نوعی به تجربه حرفه ای تری رسیده اید.
امینی تبار: من دهه ۶۰ و حتی بخشی از دهه ۷۰ را نبوده ام اما این جنس از آدمها (که بازی کردم) را میشناسم.
صحبتی هم با سروش محمدزاده داشتیم که می گفت پتانسیل تو در بازی باید بیشتر ظهور و بروز داشته باشد.
کدهایی بین خودمان گذاشتیم تا اندازه متعادلی از بازی را به وجود بیاوریم.
این راهنمایی ها خیلی درست بود و بعد از اینکه من کد را گرفتم روی بازی من تاثیرگذار بود.
من این جنس از آدم ها را به نوع دیگری می شناختم از این حیث که افراد مذهبی و آدم حسابی هستند و خیلی هم معتقد و کاری اند و درجاتی از مواجهه با دیگران دارند مثل رفتار من با مادربزرگ یا رفتار من به عنوان یک بازجو با منافق یا مواجهه ای که به عنوان خواستگار با یک زن داشتم و شاید الان در نسل من اصلاً چنین مواجهه ای وجود نداشته باشد؛ یعنی افرادی که وقتی در حال صحبت با جنس مخالف هستند نگاهشان به پایین است.
با این حال من در کودکی در قم که بزرگ شده ام چنین دوستانی زیاد داشته ام از این رو کاراکتر مسعود به نظر من نسبت به کاراکتری که در «زخم کاری» بازی کردم درگیری و سختی کمتری داشت.
ادامه دارد ...