سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

چرا مذاکره با آمریکا برای ایران ثمری نداشته است؟

مهر | سیاسی | شنبه، 05 مهر 1404 - 14:57
حافظه تاریخی ایرانیان مملو از مواردی است که تعامل با آمریکا نه تنها خطری را رفع نکرده بلکه به شکلی دیگر خطر و فشار را بازتولید کرده است.
ايران،آمريكا،توافق،–،امنيت،شوراي،تهران،مذاكره،مذاكرات،عمل،دي ...

گروه سیاسی خبرگزاری مهر- محمدجواد دانشجو: حافظه تاریخی ایرانیان مملو از مواردی است که تعامل با آمریکا نه تنها خطری را رفع نکرده بلکه به شکلی دیگر خطر و فشار را بازتولید کرده است.
خوانشی منصفانه از دو دهه تلاش دیپلماتیک ایران این گزاره را تأیید می‌کند که تا وقتی تغییر معناداری در رفتار و تعهدپذیری طرف مقابل حاصل نشود، مذاکره مجدد صرفاً می‌تواند تکرار همان دور باطل گذشته باشد.
دور باطلی که ایران تمایلی به پیمودن مجدد آن ندارد.
«مذاکره با آمریکا برای ایران هیچ سودی ندارد» – این گزاره که بارها در سخنان رهبر انقلاب تکرار شده است، حاصل یک تجربه تاریخی پرفرازونشیب در روابط خارجی ایران پس از انقلاب است.
مرور روند تعاملات دیپلماتیک جمهوری اسلامی با ایالات متحده و متحدانش طی دو دهه گذشته نشان می‌دهد هرگاه ایران به امید حل‌وفصل مسالمت‌آمیز مناقشات با غرب پای میز مذاکره نشسته، نتیجه‌ای جز بدعهدی طرف مقابل و بازگشت فشارها در بر نداشته است.
با استناد به سرنوشت «برنامه جامع اقدام مشترک (برجام)» در سال ۲۰۱۵ معتقدند الگوی رفتاری غرب تکرار شده است: ایران در چارچوب توافق امتیازاتی داده و به تعهداتش پایبند بوده، اما طرف مقابل یا از ابتدا خواهان توافقی عادلانه نبوده یا پس از توافق به تعهدات خود عمل نکرده است.
در این گزارش، با نگاهی تحلیلی به مهم‌ترین مقاطع مذاکراتی میان ایران و غرب – از ابتدای دهه ۱۳۸۰ شمسی تا امروز – نشان می‌دهیم چگونه اقدامات یک‌جانبه و کارشکنی‌های آمریکا و اروپا موجب شد تلاش‌های دیپلماتیک ایران بی‌ثمر شود.
همکاری‌های ابتدایی و بی‌اعتمادی متقابل
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، تخاصم میان ایران و آمریکا مانع هرگونه گفت‌وگوی جدی شد.
با این حال، در برهه‌هایی روزنه‌هایی از همکاری آزموده شد که واکنش‌های منفی طرف مقابل، اعتمادسازی را عقیم گذاشت.
این بی‌اعتمادی در چارچوب نظری روابط بین‌الملل نیز قابل تحلیل است.
طبق نظریه «بازی تکرارشونده»، اگر یکی از بازیگران به طور مستمر پیمان‌شکنی کند، طرف مقابل به صورت عقلانی اعتماد خود را از دست می‌دهد و همکاری در دورهای بعدی بی‌معنا می‌شود.
در واقع، مشکل تعهد معتبر پیش می‌آید: چگونه می‌توان به امضای دولتی اعتماد کرد که سابقه عدول از امضاهای پیشین خود را دارد؟
مقامات ایرانی بارها به همین نکته اشاره کرده‌اند.
برای نمونه، رئیس‌جمهو ایران، شهید رئیسی در سال ۱۴۰۱ در گفتگو با شبکه سی‌بی‌اس آمریکا تصریح کرد ایران به‌دنبال گرفتن «تضمین» در مذاکرات هسته‌ای بود، زیرا «نمی‌توان به آمریکایی‌ها اعتماد کرد با توجه به رفتاری که قبلاً از آنان دیده‌ایم» – اشاره‌ای مستقیم به خروج دولت ترامپ از برجام علی‌رغم پایبندی کامل ایران.
بدین ترتیب، در هرگونه تلاش دیپلماتیک بعدی، گذشته به‌شدت بر ذهنیت تصمیم‌سازان ایران سنگینی می‌کرد.
تجربه مذاکرات هسته‌ای در دهه ۱۳۸۰: از سعدآباد تا ناکامی توافق موقت
موضوع هسته‌ای از اوایل دهه ۱۳۸۰ به مهم‌ترین عرصه تقابل دیپلماتیک ایران و غرب تبدیل شد.
در سال ۱۳۸۱ افشای برخی فعالیت‌های هسته‌ای ایران، زمینه را برای فشار آمریکا و ارجاع احتمالی پرونده ایران به شورای امنیت فراهم کرد.
در چنین شرایطی دولت خاتمی تلاش کرد با مذاکره و شفاف‌سازی، سوءتفاهم‌ها را رفع کند و از تقابل بکاهد.
توافق سعدآباد در مهر ۱۳۸۲ و متعاقب آن «بیانیه تهران» و سپس «توافق پاریس» در آبان ۱۳۸۳ بین ایران و سه کشور اروپایی (بریتانیا، فرانسه، آلمان – موسوم به E3) حاصل همین رویکرد بود.
ایران به طور داوطلبانه بخش‌های حساس برنامه هسته‌ای خود – از جمله غنی‌سازی اورانیوم – را به حالت تعلیق درآورد و پروتکل الحاقی را اجرا کرد تا حسن نیت خود را نشان دهد.
در مقابل، اروپا متعهد شد موضوع را به شورای امنیت ارجاع نکند و حقوق هسته‌ای ایران را در یک راه‌حل بلندمدت به رسمیت بشناسد.
با این حال، این دوره تعلیق دو ساله در نهایت به توافق پایدار منجر نشد.
دولت جورج بوش اساساً هرگونه فعالیت چرخه سوخت در خاک ایران را برنمی‌تافت و در عمل دست اروپا را برای ارائه تضمین‌های معنی‌دار به ایران بسته بود.
به بیان دیگر، ایران تعلیق داوطلبانه را اجرا کرد اما در ازای آن امتیاز ملموسی دریافت نکرد و هر بسته پیشنهادی اروپا مشروط به توقف کامل برنامه غنی‌سازی بود.
همین امر سبب شد در مرداد ۱۳۸۴، با روی کار آمدن دولت جدید در تهران، ایران اعلام کند که دیگر حاضر به تمدید تعلیق نیست.
تأسیسات UCF اصفهان فعالیت خود را از سر گرفت و مذاکرات متوقف شد.
سه کشور اروپایی در اعتراض، مذاکرات را تعلیق و از سپتامبر ۲۰۰۵ از طریق آژانس بین‌المللی انرژی اتمی مسیر ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت را دنبال کردند.
به این ترتیب، اولین تجربه جدی دیپلماسی هسته‌ای ایران با غرب، علی‌رغم دوره‌ای از اعتمادسازی اولیه، در نهایت به صدور قطعنامه‌های تحریمی شورای امنیت علیه ایران انجامید.
گزارش‌های تحلیلی سازمان ملل بعدها تصریح کردند که توافقات تهران و پاریس «به دلیل مخالفت آمریکا پایدار نماند» و رویکرد حداکثری واشنگتن (صفر کردن برنامه هسته‌ای ایران) عملاً ابتکار عمل مذاکره‌کنندگان اروپایی و ایرانی را عقیم کرد.
در سال‌های بعد (۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲) علی‌رغم افزایش تنش‌ها و تصویب چندین قطعنامه تحریمی در شورای امنیت، ایران از تلاش برای راه‌حل دیپلماتیک دست نکشید.
اما هر بار پیشنهادهایی مطرح شد، با پاسخ منفی یا ناکافی غرب مواجه گردید.
برای مثال، در سال ۱۳۸۸ (۲۰۰۹) دولت اوباما ابتکار تبادل سوخت برای راکتور تحقیقاتی تهران را پیشنهاد داد: ایران بخش اعظم اورانیوم کم‌غنای خود را به خارج بفرستد و در مقابل سوخت ۲۰٪ غنای مورد نیاز راکتور را دریافت کند.
ایران در ابتدا مردد بود، اما در اردیبهشت ۱۳۸۹ با وساطت برزیل و ترکیه پیشنهاد مبادله سوخت را عملاً پذیرفت و طی «بیانیه تهران» اعلام آمادگی کرد ۱۲۰۰ کیلوگرم اورانیوم خود را به ترکیه انتقال دهد.
این دقیقاً همان مقداری بود که آمریکا در نامه‌ای رسمی به برزیل خواستار آن شده بود و ظاهراً اگر ایران می‌پذیرفت، می‌توانست گامی برای حل مناقشه باشد.
چند روز پس از اعلام این توافق سه‌جانبه، آمریکا نه تنها از آن استقبال نکرد بلکه پیش‌نویس قطعنامه جدید تحریم (قطعنامه ۱۹۲۹) را در شورای امنیت توزیع کرد.
مقامات واشنگتن و برخی پایتخت‌های اروپایی ادعا کردند توافق جدید به دلیل افزایش ذخایر اورانیوم ایران دیگر کافی نیست و تهران به موازات مبادله، باید غنی‌سازی ۲۰ درصدی را کاملاً متوقف کند.
این شرطی بود که در مفاد بیانیه تهران نیامده بود و تهران آن را زیاده‌خواهی تازه تلقی کرد.
در عمل، قدرت‌های بزرگ مسیر تحریم را به مسیر توافق ترجیح دادند و قطعنامه تنبیهی جدید در خرداد ۱۳۸۹ علیه ایران به تصویب رسید.
نمونه تبادل سوخت، از نگاه ایرانی‌ها گواه آن بود که حتی اگر ایران به ابتکارات مورد نظر غرب تن دهد، باز هم احتمال تغییر موضع و افزودن مطالبات تازه از سوی آمریکا وجود دارد.
به بیان دیگر، غرب به جای تقویت اعتماد در برابر گام اعتمادساز ایران، تصمیم گرفت سیاست فشار را ادامه دهد.
برجام: توافقی که آمریکا آن را بی‌فرجام کرد
با ورود مستقیم آمریکا به میز مذاکره، توافق جامع هسته‌ای موسوم به برجام در تیر ۱۳۹۴ میان ایران و شش قدرت جهانی (پنج عضو دائم شورای امنیت به‌علاوه آلمان) منعقد شد.
برجام نقطه اوج دیپلماسی چندجانبه بود که در آن ایران پذیرفت برای اعتمادسازی، برنامه هسته‌ای خود را به‌مدت محدودی مهار کرده و شفاف‌سازی بی‌سابقه‌ای را اجرا کند؛ در مقابل، تحریم‌های مرتبط هسته‌ای از سوی آمریکا، اروپا و شورای امنیت تعلیق یا لغو شود.
اجرای برجام از دی ۱۳۹۴ آغاز شد و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در گزارش‌های متعدد تأیید کرد که ایران با دقت تعهدات خود را اجرا کرده است.
حتی پس از روی کار آمدن دولت جدید آمریکا در سال ۲۰۱۷، تا مدتی ایران یک‌طرفه و کامل به توافق پایبند ماند و آژانس در ۱۱ گزارش پیاپی نقضی از سوی ایران گزارش نکرد.
اما در اردیبهشت ۱۳۹۷ دولت دونالد ترامپ به‌صورت یک‌جانبه از برجام خارج شد.
این اقدام در حالی صورت گرفت که هیچ‌یک از نهادهای ناظر بین‌المللی عدم پایبندی ایران را گزارش نکرده بودند و صرفاً به بهانه تغییر رویکرد سیاسی واشنگتن انجام شد.
ترامپ توافق را «بدترین معامله ممکن» خواند و فرمان بازگشت همه تحریم‌های ثانویه آمریکا علیه ایران را صادر کرد.
خروج آمریکا از برجام نه‌تنها ناقض قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت (حامی برجام) بود، بلکه ضربه‌ای شدید به اعتبار دیپلماسی وارد آورد: ایران که با مذاکره مستقیم امتیازات فراوانی داده و حتی از حقوق مصرح خود در ان‌پی‌تی (غنی‌سازی بدون محدودیت) برای دوره‌ای صرف‌نظر کرده بود، ناگهان با همان رژیم تحریمی سابق یا حتی شدیدتر روبرو شد.
رهبر انقلاب اسلامی این رخداد را شاهدی بر دروغ‌گویی و عهدشکنی غربی‌ها دانست و تأکید کرد آمریکا و اروپا نشان دادند حتی اگر توافقی امضا شود، از عمل به آن شانه خالی می‌کنند.
واقعیت هم این بود که اروپایی‌ها علی‌رغم مخالفت لفظی با خروج آمریکا، در عمل نتوانستند یا نخواستند منافع اقتصادی ایران را تأمین کنند.
شرکت‌های بزرگ اروپایی به سرعت از ایران خارج شدند و سازوکارهای جبرانی اروپا مانند اینستکس، عملاً نتوانستند جلوی اثر تحریم‌های آمریکا را بگیرند.
به بیان وزیر خارجه وقت ایران، صرف باقی ماندن روی کاغذ در یک توافق ارزشی ندارد مگر اینکه عوائد ملموس اقتصادی آن تأمین شود – مطالبه‌ای که اروپا از عهده آن برنیامد.
ایران یک سال کامل پس از خروج آمریکا همچنان تعهدات برجامی خود را بدون بهره‌مندی از مزایای وعده‌داده‌شده انجام داد، به این امید که دیگر اعضای برجام خلأ آمریکا را جبران کنند.
اما سرانجام در اردیبهشت ۱۳۹۸، تهران اعلام کرد طبق حقوق پیش‌بینی‌شده در بندهای ۲۶ و ۳۶ برجام، اجرای گام‌به‌گام تعهدات خود را کاهش خواهد داد تا توازن ازدست‌رفته در توافق را برگرداند.
این روند کاهش تعهدات نظارتی و فنی، تا سال ۱۳۹۹ ادامه یافت و هم‌زمان فشار حداکثری آمریکا نیز افزایش پیدا کرد.
عمر دولت ترامپ بدون هیچ دستاوردی در مهار برنامه هسته‌ای ایران به پایان رسید؛ برنامه‌ای که در واکنش به بدعهدی طرف مقابل، آرام‌آرام از قیود برجامی رها می‌شد.
با روی کار آمدن جو بایدن در آمریکا (۲۰۲۱)، امیدها به احیای دیپلماسی زنده شد و مذاکرات غیرمستقیم در وین آغاز گردید.
اما بی‌اعتمادی انباشته‌شده کار خود را کرده بود: ماه‌ها گفت‌وگو نتوانست گره تضمین و ترتیب اقدامات را بگشاید.
آمریکا حاضر به ارائه تضمین حقوقی مبنی بر عدم خروج مجدد نبود و ایران نیز اصرار داشت از تجربه گذشته درس بگیرد و راهی برای راستی‌آزمایی عملی تعهدات آمریکا بیابد.
مذاکرات وین تا شهریور ۱۴۰۱ ادامه یافت و حتی متن پیش‌نویسی تهیه شد، اما در لحظات آخر با تشدید فضای سیاسی منفی (در پی اغتشاشات داخلی ایران و فشارهای کنگره آمریکا) عملاً متوقف شد.
مقام‌های اروپایی و آمریکایی اعتراف کردند گفت‌وگوها به بن‌بست رسیده و چشم‌انداز احیای برجام دست‌کم در کوتاه‌مدت منتفی است.
فعال شدن مکانیزم ماشه؛ آخرین میخ بر تابوت تعامل؟
سرانجام در ۶ شهریور ۱۴۰۴، سه کشور اروپایی گام نهایی را برداشتند و طی نامه‌ای به شورای امنیت، مکانیزم ماشه را علیه ایران فعال کردند.
به موجب این مکانیزم (مندرج در قطعنامه ۲۲۳۱)، چنانچه یکی از طرف‌های برجام به شورای امنیت اعلام کند که ایران به تعهدات خود عمل نکرده است، طی ۳۰ روز تمامی تحریم‌های سازمان ملل به طور خودکار بازخواهند گشت مگر آنکه شورای امنیت رأی به ادامه تعلیق تحریم‌ها دهد.
اروپایی‌ها با این اقدام اعلام کردند که به‌زعم ایشان، ایران از سال ۲۰۱۹ به بعد تعهدات برجامی‌اش را نقض کرده و ذخایر اورانیوم با غنای بالایی انباشت نموده.
از دید آنان، چاره‌ای جز احیای تحریم‌های ملل متحد – از سرگیری محدودیت‌های قدیمی و اضافه‌شدن ممنوعیت‌های تازه – باقی نمانده بود.
تهران بلافاصله این اقدام را غیرقانونی و مغایر مکانیسم‌های حل اختلاف در برجام خواند و تأکید کرد اروپایی‌ها خودشان نیز پس از خروج آمریکا به تعهداتشان عمل نکرده‌اند که بخواهند از این سازوکار استفاده کنند.
مقامات ایرانی هشدار دادند در صورت قطعی شدن بازگشت تحریم‌های سازمان ملل، واکنش‌های جدی (از جمله خروج از NPT) در دستور کار قرار خواهد گرفت.
با این حال، اروپایی‌ها مدعی‌اند این اقدام صرفاً برای بازگرداندن ایران به میز مذاکره است و آنها همچنان دنبال راه‌حل دیپلماتیک هستند.
از منظر ایران، این حرکت اروپایی‌ها آخرین گام در تکمیل حلقه فشار غرب بود: آمریکا با خروج یکجانبه توافق را نقض کرد، اروپا در عمل منفعتی به ایران نرساند و نهایتاً با آمریکا هم‌داستان شد تا تحریم‌های بین‌المللی را احیا کند.
امسال نیز هنگامیکه مذاکرات غیرمستقیم ایران و آمریکا با میانجی‌گری عمان در جریان بود، اسرائیل دست به حملات نظامی غافلگیرانه‌ای علیه تأسیسات هسته‌ای و نظامی ایران زد و حتی ایالات متحده نیز با اسرائیل همراهی کرد و بمب افکن‌های B2 خود را وارد حریم هوایی ایران کرده و سه مرکز هسته‌ای ایران را در نطنز، فوردو و اصفهان مورد حمله قرار داد.
این اتفاق که تلفات و خساراتی بر جا گذاشت، موجب تعلیق کامل کانال‌های دیپلماتیک شد.
در ادامه، اروپایی‌ها به جای محکوم کردن این اقدامات، با ادبیات تهدیدآمیز خواستار امتیازات بیشتری از ایران شدند.
چنین رویدادهایی پیام روشنی داشت: از نگاه تهران، حتی مشارکت در مذاکرات و اعلام آمادگی برای توافق نیز مانع آسیب دیدن ایران از سوی دشمنانش نمی‌شود.
نتیجه‌گیری: چرخه بی‌اعتمادی و دوراهی راهبردی
مرور تجربیات فوق نشان می‌دهد که چرا در گفتمان رسمی ایران، مذاکره با آمریکا «بی‌حاصل» ارزیابی می‌شود.
الگوی تکرارشونده طی ۲۰ سال گذشته بدین صورت بوده است: در هر نوبت ایران گامی به سوی حل‌وفصل اختلافات برداشته و انعطاف نشان داده، اما طرف‌های مقابل یا از همان ابتدا خواسته‌های حداکثری فراتر از توافق طلب کرده‌اند یا پس از دستیابی به توافق، از اجرای تعهدات خود شانه خالی کرده‌اند.
هر بار نیز نتیجه برای ایران یکی بوده است: فشارهای اقتصادی یا سیاسی مضاعف و بعضاً اقدامات خرابکارانه و نظامی، بدون آن‌که گره اصلی گشوده شود.
به‌تعبیر دیگر ایران راه حل های دیپلماسی را امتحان کرده اما هیچ کدام کارگر نبوده‌اند.
نتیجه برای ایران تنها تحریم‌های بیشتر، حملات نظامی، خرابکاری و ترور دانشمندان بوده است.
در ماجرای مذاکرات هسته‌ای، ایران اهداف اعلامی خود (استفاده صلح‌آمیز از انرژی هسته‌ای) را هیچگاه تغییر نداده و این ایالات متحده بوده که مواضعش را پیوسته دستخوش تغییر و اقدامات غافلگیرکننده کرده است.
رهبر انقلاب اسلامی تأکید کرده‌اند مذاکره زیر سایه تهدید و فشار، نتیجه‌ای جز تحمیل خواست دشمن ندارد.
از دیدگاه نظری نیز، مذاکرات زمانی پایدار خواهند ماند که دو طرف هزینه‌های عهدشکنی را متناسب با مزایای پایبندی افزایش دهند – چیزی که در برجام لحاظ نشده بود.
تجربه برجام نشان داد توافقی که ضمانت اجرایی محکمی نداشته باشد و تغییر دولت‌ها بتواند آن را از مسیر خارج کند، در عمل نمی‌تواند برای طرف ضعیف‌تر (ایران) امنیت‌آور و رفع‌کننده نگرانی‌ها باشد.
حافظه تاریخی ایرانیان مملو از مواردی است که تعامل با آمریکا نه تنها خطری را رفع نکرده بلکه به شکلی دیگر خطر و فشار را بازتولید کرده است.
خوانشی منصفانه از دو دهه تلاش دیپلماتیک ایران این گزاره را تأیید می‌کند که تا وقتی تغییر معناداری در رفتار و تعهدپذیری طرف مقابل حاصل نشود، مذاکره مجدد صرفاً می‌تواند تکرار همان دور باطل گذشته باشد – دور باطلی که تهران تمایلی به پیمودن مجدد آن ندارد.