سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

شاعران کودک و نوجوان در نقش معلمی گیر کرده‌اند؛ لزوم هوشمندسازی مخاطب

مهر | فرهنگی و هنری | شنبه، 05 مهر 1404 - 09:23
یک روان‌شناس می‌گوید خیلی از شاعران ما همچنان در نقش «معلمی» گیر کرده‌اند، درصورتی که نمی‌توان با جهان بسته‌ای که در ذهن داریم، ‌اثری برای بچه‌ها خلق کنیم که با آن ارتباط برقرار نمی‌کنند.
شعر،مخاطب،نوجوان،كتاب،كودك،ادبيات،كاشاني،شاعران،روستا،شاعر،خ ...

به گزارش خبرنگار مهر، لیلا کاشانی وحید، روان‌شناس، در گفتگو با خبرنگار مهر درباره نسبت روان‌شناسی با شعر کودک و نوجوان،‌ گفت: مسأله اصلی همان مخاطب‌شناسی است.
اگر من مخاطبم را نشناسم، نمی‌توانم راه به ذهن مخاطب باز کنم و کاری از پیش ببرم.
مخاطب‌شناسی حلقه وصل ادبیات کودک و نوجوان با روان‌شناسی است
کاشانی وحید ادامه داد: یکی از نمونه‌های خوب در شعر کودک و نوجوان، شعری از ناصر کشاورز است که من بعد از گذشت سال‌های سال،‌ هنوز آن را در ذهن دارم؛ شعر «ماهی در حال سرخ شدن».
این شعر درباره یک ماهی در حال سرخ شدن است و وقتی که من این شعر را شنیدم، مفهوم آزادی را به معنای کامل درک کردم.
همچنین اگر شعر «پاییزخانم» از آقای کشاورز را یک‌بار دیگر مرور کنید، به این نتیجه می‌رسید که انگار مال همین امروز است.
بعضی شعرها انگار تاریخ مصرف ندارند.
خلق می‌شوند برای اینکه بارها مرور شوند و تو هربار از زاویه‌ای جدید به آن‌ها نگاه کنی.
شخصیتی که در پاییزخانم است، همیشه زنده و پویاست و تو این را یگانه زن جاجیم‌بافی می‌دانی که به زیبایی نشسته و درحال خلق آن تابلوی زیباست.
در این نوع شعرها، با مخاطب‌شناسی دقیق شاعر روبرو هستیم و می‌بینیم که کارهای اثرگذاری هم شده‌اند.
وی افزود: بر این اساس آنچه که در روان‌شناسی و ادبیات مهم است، بحث مخاطب‌شناسی است.
حتما شنیده‌اید که شاعران و نویسندگان گلایه می‌کنند چرا بچه‌های ما ترجیح می‌دهند به جای شعر نوجوان، شعر فروغ و سهراب را بخوانند؟
چون اینهاست که پله‌های اوج گرفتن و نقطه ورود آن‌ها به جامعه‌ است.
خیلی از شاعران ما همچنان در نقش «معلمی» مانده‌اند.
تو نمی‌توانی با نگاه معلمی،‌ دنیایی را برای نوجوان‌های امروزی خلق کنی که از تو توقع ندارد.
نمی‌توانیم با جهان بسته‌ای که در ذهن داریم، ‌اثری برای بچه‌ها خلق کنیم که آن‌ها با آن ارتباط برقرار نمی‌کنند.
مثل چه چیزی؟
مثل شعرهایی که در آن نوستالوژی روستا داری.
این‌همه پرداختن به روستا در شعرها، حتی برای من در نوجوانی هم، خسته‌کننده و کلافه‌کننده بود، چه برسد به بچه‌های امروز.
آن از نهاد ما بلند می‌شد وقتی یک شاعر قرار بود شعری با نوستالوژی روستا بخواند.
برای نسل جدید،‌ باید حرف جدید داشت.
باید به سمت هوشمندسازی مخاطب برویم
کاشانی گفت: کار اصلی من نقد ادبیات کودک است.
من شعر شاعران را زیسته‌ام و با آن‌ها زندگی کرده‌ام.
من به ندرت در شعر شاعران کودک و نوجوان روستایی می‌بینم که برای مخاطب امروز خوشایند باشد؛ مگر شعر کشاورز که روستا را غیرتصنعی تصویر کرده‌اند.
وقتی شاعر و داستان‌نویس ما فضای ذهن مخاطب نوجوانش را نشناسد،‌ با اینکه شاعر یا نویسنده بسیار قدرتمندی است، اثری می‌نویسد که اصلا مناسب نوجوان‌ها نیست؛ مثل کتاب «فوتبال در فصل شکار».
وقتی برای اولین‌بار این کتاب را خواندم، فکر کردم یک نوجوان این کتاب را توهین به خودش تلقی می‌کند.
چرا؟
چون نویسنده اصلا فضای فوتبال را درک نکرده است.
یعنی نویسنده بدون اینکه مخاطبش را بشناسند، کتابی نوشته که اصلا با او ارتباط برقرار نمی‌کند.
پس به نظر من مهم‌ترین مسأله در نسبت روان‌شناسی و ادبیات، مخاطب‌شناسی است.
این روان‌شناس با بیان اینکه باید به سمت هوشمندسازی مخاطب برویم، گفت: من فکر می‌کنم بعد از این قرار نیست که دیگر فقط یک مخاطب منفعل باشیم؛ یعنی بخوانیم، بشنویم و بپذیریم.
قرار است بعد از این مثل یک استاد آگاه، انتخاب کنیم.
همین اتفاق هم در کودکان و نوجوانان ما دارد رقم می‌خورد.
یعنی بعد از این آنها هستند که انتخاب می‌کنند چه چیزی به دردشان می‌خورد.
کاشانی وحید یکی از مشکلات در حوزه ادبیات کودک و نوجوان را «خرید کتاب‌ها بدون شناخت از نویسنده و اثر» معرفی کرد و گفت: ما خیلی وقت‌ها اشتباه کتاب انتخاب می‌کنیم.
این جزو همان نکته‌هایی است که جامعه ما هنوز راهکاری برایش ندارد.
شاید بچه‌های ما به خاطر اینکه بچه‌های آگاهی هستند، خودشان بالاخره به یک نوع انتخاب آگاهانه دست بزنند.
بچه کتاب‌خوان با این چالش کنار می‌آید و راه حلی برای آن پیدا می‌کند ولی بچه‌ای که کتاب‌خوان نیست،‌ دچار مشکل می‌شود.
مثلا می‌گوید فلان کتاب را خواندم و دیگر دوست ندارم کتاب بخوانم.
دقیقا به خاطر تجربه بدی است که با یک کتاب داشته است.
اینجا باز به همان مسأله هوشمندسازی مخاطب می‌رسیم که می‌تواند به مخاطب در مواجهه با نویسندگان و آثار مختلف کمک کند.