خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

دوشنبه، 31 شهریور 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

شوهرم بارها رهایم کرد و رفت، طلاق می‌خواهم

اعتماد | همه | دوشنبه، 31 شهریور 1404 - 17:57
ثریا سه بچه دارد و می‌خواهد از شوهرش جدا شود. او برای اعتمادآنلاین از دلایل این جدایی می‌گوید.
زندگي،شوهرم،شوهرت،طلاق،خانه،*در

شوهرم بارها رهایم کرد و رفت، طلاق می‌خواهم
ثریا سه بچه دارد و می‌خواهد از شوهرش جدا شود.
او برای اعتمادآنلاین از دلایل این جدایی می‌گوید.
کد خبر: 737615 | ۱۴۰۴/۰۶/۳۱ ۱۷:۳۰:۲۲
ثریا سه بچه دارد و می‌خواهد از شوهرش جدا شود.
او برای اعتمادآنلاین از دلایل این جدایی می‌گوید.
*چند سال است ازدواج کرده‌اید؟
ما تقریباً ۲۰ سال زندگی مشترک کردیم.
حالا می‌خواهیم جدا شویم.
*چرا می‌خواهید جدا شوید؟
شوهرم سه بار تا به حال از خانه رفته است.
من هر بار او را بخشیدم ولی دیگر این کار را نمی‌کنم.
*چرا هر بار خانه را ترک می‌کرد؟
می‌گفت خسته شده و می‌رفت.
من مدت‌ها از او بی‌خبر می‌ماندم.
بعد برمی‌گشت و می‌گفت اشتباه کرده و می‌خواهد دوباره با من باشد اما چند سال بعد دوباره می‌رفت و ناپدید می‌شد.
*کجا می‌رفت؟
ما را رها می‌کرد و به شهرستان می‌رفت.
با اقوامش زندگی می‌کرد.
حتی یک بار شنیدم که زنی را صیغه کرده است.
*در این مدت چطوری با بچه‌ها زندگی می‌کردی؟
آنقدر شوهرم من را ول کرد و رفت که به سر کار رفتم.
در یک کارگاه خیاطی کار می‌کردم.
خیاط خوبی شدم و توانستم چرخ زندگی را بچرخانم.
*شغل شوهرت چه بود؟
تعمیرکار لوازم خانگی بود.
کولر و ماشین لباس‌شویی و این جور وسایل.
*بچه‌ها وقتی پدرشان می‌رفت، چیزی نمی‌گفتند؟
اولین بار همه ما خیلی ناراحت بودیم و ترسیده بودیم اما بعد همه چیز تغییر کرد.
دیگر عادت کردیم.
*در تمام این مدت با خیاطی زندگی را می‌گذراندی؟
بله.
لباس مجلسی می‌دوزم.
*گفتی چند بار شوهرت شما را رها کرده و رفته است.
با روانشناس درباره او صحبت کردی؟
بله، یکی دو بار رفتم.
مشاور گفت شوهرت هم باید باشد اما شوهرم نیامد.
من هم دیگر نرفتم.
*بچه‌ها بزرگ هستند؟
بله، دیگر تقریباً بزرگ هستند.
کوچک‌ترین‌شان ۱۵ ساله است.
*چرا این بار تصمیم به طلاق گرفتی؟
چون دوباره یک سال است، رفته و برنگشته.
من نمی‌توانم اینطوری زندگی کنم.
*می‌دانی کجاست؟
بله.
رفته دهات پدرش.
آنجا خانه و باغ ارثیه‌ای دارد و همان‌جا می‌ماند.
من هم دنبالش نمی‌روم و این بار طلاق می‌گیرم.
*بچه‌هایت چه نظری دارند؟
نظر خاصی ندارند.
آنها به نبودن پدرشان عادت دارند.
پدر اصلاً نقشی در زندگی بچه‌های من ندارد.