داستان سیدحسن نصرالله-۴۹|تحول ساختار نظامی-امنیتی لبنان در دوگانه «الیاس-بشیر»
خبرگزاری تسنیم در مجموعه مقالاتی به بازخوانی «زندگی و زمانه سیدحسن نصرالله» رهبر شهید و اسطوره ای حزب الله لبنان و محور مقاومت می پردازد. در این قسمت، به بحث «جنگ صد روزه» یا حمله ارتش سوریه به مواضع «قوات» می پردازیم.

خبرگزاری تسنیم طی سلسلهیادداشتهایی به بازخوانی فراز و نشیب زندگی رهبران مقاومت اسلامی لبنان میپردازد.
در همین راستا بازخوانی حیات سیدحسن نصرالله رهبر شهید و اسطورهای حزبالله لبنان و نقش وی در بالندگی محور مقاومت با عنوان «زندگی و زمانه سیدحسن نصرالله» در قالب مجموعه مقالاتی منتشر خواهد شد و اکنون قسمت چهل و نهم آن پیش روی شماست.
تاکنون سه فصل در مورد شرایط زندگی شهید سیدحسن نصرالله منتشر شده است.
فصل نخست به «دوران کودکی و نوجوانی» ایشان اختصاص داشت.
علیرغم اهمیت موضوع، ما از این فصل را به سرعت عبور کردیم تا به بحثهای بعدی بپردازیم.
فصل دوم، «ریشهیابی علل شکلگیری جنگ داخلی لبنان» بود.
هدف ما در این فصل چنین بود که ثابت کنیم اولاً جنگ لبنان پدیدهای خلع الساعه نبود و ثانیاً باید ریشههای شکلگیری آن را شناخت؛ زیرا این جنگ هم در روند تاریخی تجارب ملت لبنان نقش داشت و هم به صورت مستقیم باعث شکلگیری «مقاومت اسلامی لبنان» شد.
ضمن اینکه حیات و سرنوشت سیدحسن نصرالله را نیز به صورت مستقیم تغییر داد.
فصل سوم، «مرور مهمترین رویدادهای تاریخی تا وقوع جنگ داخلی لبنان» بود.
در فصل سوم، به جای تمرکز بر ریشهها، به صورت خاص خود وقایع تاریخی منجر به شروع جنگ داخلی را مورد توجه قرار دادیم.
الیاس سرکیس در دیدار با عبدالحلیم خدام (وزیر خارجه وقت سوریه)
در سال 1976، الیاس سرکیس با حمایت سوریه به ریاست جمهوری لبنان رسید
فصل سوم را با ماجرای مهاجرت (معکوس) خانواده سیدحسن نصرالله به خاستگاه خانوادگی خود در حومه شهر صور خاتمه دادیم.
از قسمت سی و سوم وارد فصل چهارم شدیم که به «ورود سوریه به جنگ داخلی لبنان» اختصاص دارد.
در فصل چهارم، طی چند قسمت، فضای بیروت و جنگ داخلی لبنان بعد از بازگشت خانواده سیدحسن نصرالله به جنوب را مرور خواهیم کرد.
این موارد، به صورت مستقیم در زندگی سیدحسن نصرالله نقش نداشت؛ اما در شکلگیری و بالندگی روح مقاومت در جامعه لبنان قطعا اثرگذار بوده است.
ادامه فصل چهارم به بحث «ورود نظامی مستقیم سوریه به لبنان» اختصاص داشت؛ رویدادی که بیتردید یکی از عوامل مؤثر در شکلگیری مقاومت اسلامی لبنان بود.
در قسمت چهل و نهم به بحث «پوستاندازی رهبری نظامی و سیاسی لبنان» میپردازیم که مقدمهای بود برای تغییر نقش اساسی سوریه در لبنان.
در واقع رفتارهای بعدی سوریه در لبنان را نمیتوان درک کرد؛ مگر اینکه به این پوستاندازی توجه کافی شود.
نقش سوریه در ریاست جمهوری الیاس سرکیس
در قسمت چهل و هفتم این سلسلهیادداشت با عنوان « میلیشیای قوات؛ اتحاد مزدوران اسرائیل در لبنان » ماجرای تأسیس میلیشیای «قوات» - به عنوان ارتش فراگیر راست مارونی - را شرح دادیم.
در آنجا این نکته مهم بیان شد که ایده تأسیس ارتش فراگیر راست افراطی از گذشته روی میز وجود داشت و قرار بود «در صورتی که ارتش، نقش خود در تسلیح گروههای مسلح راست افراطی را تغییر دهد» در دستور کار قرار گیرد.
در آنجا توضیح دادیم که در سال 1973 ائتلاف میان راست میانه و راست افراطی در جلسه کاخ بعبدا به ریاست سلیمان فرنجیه کلید خورد و اداره رکن دوم ارتش لبنان مأموریت یافت تا گروههای مسلح راست افراطی را تسلیح، تجهیز و آموزش دهد و برای آنان پوششهای امنیتی و قانونی را فراهم کند.
اما با کنار رفتن «جول بستانی» از ریاست اداره رکن دوم، ارتش لبنان این مأموریت را کنار گذاشت و این پوشش قانونی و پشتوانه عملیاتی از میان رفت و گروههای مسلح راست افراطی به سمت اتحاد و تأسیس یک ارتش فراگیر رفتند که نهایتا «قوات لبنیانیه» نام گرفت.
عکس معروفی از انتخاب شارل حلو به ریاست جمهوری در سال 1964
فؤاد شهاب در حال روشن کردن سیگار برای شارل حلو بوده و الیاس سرکیس پشت سر آنها ایستاده است
نکته محوری در این مسئله (تأسیس قوات)، تغییر رئیس اداره رکن دوم ارتش سوریه و همچنین تغییر فرمانده ارتش سوریه بود.
نکته مهم و اساسی در تغییر این دو نفر، رسیدن «الیاس سرکیس» به کاخ بعبدا بود که معادله سابق را تغییر داد و باعث تغییر نقش ارتش لبنان شد.
در دستیابی الیاس سرکیس به منصب ریاست جمهوری، حکومت سوریه نقش پررنگ و غیرقابل انکاری را ایفا کرد و اساساً جلسه پارلمان برای انتخاب وی در یک مکان دیگر و تحت حفاظت ارتش سوریه برگزار شد!
«الیاس سرکیس» از اصلیترین ارکان جناح موسوم به «مدرسه شهابیه» یا راست میانه محسوب میشد.
در قسمت دهم این سلسلهیادداشت با عنوان « نقشه اسرائیل برای جنگ داخلی لبنان » به معرفی جناح راست میانه یا مدرسه شهابیه پرداخته و به صورت خاص از «الیاس سرکیس» نام بردیم.
سرکیس، از 12 سال قبل گزینه ریاست جمهوری شهابیها بود؛ اما در سال 1964، در لحظات پایانی فؤاد شهاب به راهکار «دوگانه حلو-کرامی» رسید تا راست افراطی را با اختلاف شدید شکست دهد و در سال 1970 نیز نهایتاً با یک رأی کمتر در برابر «سلیمان فرنجیه» شکست خورد.
قابل تأمل است که همان یک رأی نیز به «کمال جنبلاط» برمیگشت که رهبری جناح چپ را بر عهده داشت؛ اما در دقیقه نود میان فرنجیه و سرکیس به گزینه اول رأی داد؛ کسی که در آن انتخابات مورد حمایت راست افراطی بود!
همین موضوع باعث شد اندکی بعد کمال جنبلاط بابت رأی خود ابراز پشیمانی کند.
از راست: شارل حلو، الیاس سرکیس و جان ناصیف
تاریخ این عکس به دوره ریاست شارل حلو و در کوران مذاکرات «پیمان قاهره» برمیگردد.
اگر در سال 1970 سرکیس به ریاست جمهوری میرسید، احتمالا جان ناصیف رئیس اداره رکن دو ارتش میشد.
اما با رسیدن سلیمان فرنجیه به بعبدا، ناصیف از سوریه پناهندگی گرفت!
به هر حال در سال 1976 الیاس سرکیس با حمایت پررنگ سوریه به کاخ بعبدا راه یافت و نقشه راه دیگری را برای ارتش لبنان ترسیم کرد.
این موضوع از زاویه دیگری هم در خور اهمیت است.
طی سالهای 1970 تا 1978 عملاً بسیاری از سران مدرسه شهابیه از دنیا رفتند و همین موضوع باعث شد تا وزن الیاس سرکیس به بالاترین سطح برسد.
برای توضیح بیشتر باید گفت فؤاد شهاب به عنوان رهبر کاریزماتیک این جناح در سال 1964 درگذشته بود و بعد از آن، مهمترین رهبران سیاسی جناح راست میانه را میتوان الیاس سرکیس، خالد شهاب، صبری حماده و جان عزیز خواند که خالد شهاب و صبری حماده به ترتیب در سالهای 1978 و 1976 از دنیا رفتند و جان عزیز نیز کاملا همسو و هماهنگ با الیاس سرکیس پیش میرفت و همین موضوع باعث شد تا سرکیس در مقام رئیسجمهور لبنان برنامههای خود را با قاطعیت بیشتری پیش ببرد.
در آن زمان، حکومت سوریه استراتژی «شکاف میان راست میانه و راست افراطی» را با جدیت دنبال میکرد که در قسمت چهل و دوم با عنوان « چرخش راست میانه؛ کلید اصلی ورود سوریه به لبنان » تشریح شده است.
دقیقاً از همین دوره است که سوریه خط مشخص اختلاف میان راست افراطی با کاخ ریاست جمهوری را پیش میبرد و این استراتژی حتی بعد از تأسیس قوات نیز ادامه یافت.
هژمونی بشیر جمیل در راست افراطی
در قسمت پیشین با عنوان « واکاوی بزرگترین نیروی نیابتی اسرائیل در لبنان »، به معرفی فضای درونی میلیشیای «قوات» پرداختیم.
در آنجا اشاره کردیم که اندکی بعد از تأسیس قوات، پوستاندازی داخلی در آن صورت گرفت.
اگر بخواهیم دقیقتر سخن بگوییم، تأسیس قوات از همان لحظه اول یک پوستاندازی مهم بود و در ادامه دو پوستاندازی هم در داخل قوات رخ داد.
تصاویر بشیر جمیل در دست شبهنظامیان قوات لبنانیه
بعد از تأسیس «قوات»، بشیر جمیل عملا ابتکار عمل را از رهبران سیاسی (پییر جمیل و کمیل شمعون) گرفت و به رهبر اول جناح راست افراطی تبدیل شد
پوستاندازی اول، «انتقال ابتکار عمل در راست افراطی از احزاب سیاسی به میدان رزم» بود.
بعد از تأسیس قوات، عملاً آنچه سرنوشت را تعیین میکرد و روند تحولات را مشخص میساخت، معادلات میدانی بود و رایزنیهای سیاسی نیز تابعی از معادلات میدانی شدند.
در این فضا، عملاً ابتکار عمل و رهبری واقعی در جناح راست افراطی نیز از رهبران سیاسی مانند پییر جمیل و کمیل شمعون به رهبران جوان قوات و به صورت خاص «بشیر جمیل» منتقل شد و آنها ابتکار عمل را در جناح راست افراطی به دست گرفتند.
پوستاندازی دوم که اهمیت آن کمتر از پوستاندازی اول نبود، دیکتاتوری بزرگی بود که «بشیر جمیل» در داخل قوات راه انداخت.
همان طور که در قسمت چهل و هفتم بیان شد، بشیر جمیل از سالها قبل زمینه را برای تأسیس قوات فراهم میکرد و به تسلیح و تقویت دیگر گروههای مسلح راست مارونی میپرداخت.
همین موضوع باعث شد تا او از وجاهت کافی در میان همه این گروهها برخوردار باشد و بعد از اتحاد این گروهها در قالب ارتش واحد «قوات»، بشیر جمیل بدون هیچ رقیبی به رده فرماندهی برسد.
ولیم حاوی در جمع فالانژها در جریان محاصره اردوگاه تل الزعتر
اما رویه بشیر جمیل، چند ماه بعد از رسیدن به فرماندهی قوات تغییر کرد.
در ابتدا، قوات یک «اتحادیه» بود و گروههای مسلح ذیل آن از اختیارات نسبی برخوردار بودند.
در رده فرماندهی نیز «مشورت و رایزنی» جایگاه ویژهای داشت.
اما بشیر جمیل اندکی بعد، به ایجاد هژمونی در داخل قوات روی آورد.
در این میان، ترور «ولیم حاوی» از اهمیت به سزایی برخوردار بود.
برخلاف قریب به اتفاق رهبران قوات که متولد دهه سی و چهل بودند، «ولیم حاوی» در سال 1908 به دنیا آمده بود و از نظر سابقه و تجربه به مراتب صالحتر و سزاوارتر از بشیر جمیل برای رهبری قوات بود.
حاوی – که از سال 1970 ریاست بخش امنیتی حزب کتائب را بر عهده داشت - از سال 1973 نشستهای موسوم به «غرفة عملیات موحدة» را تشکیل میداد که سنگبنای اولیه قوات به شمار میرفت.
این دو عامل باعث شد تا بشیر جمیل تا زمانی که ولیم حاوی در قید حیات بود، حرمت او را نگه دارد و در فرماندهی نشان میداد اهل مشورت و تعامل با طرفهای مختلف است.
در شرایط جنگی، بشیر جمیل هژمونی قدرتمندی در داخل قوات ایجاد کرد
در روز 13 آگوست 1976 برابر با 22 مرداد 1355، ولیم حاوی در حاشیه اردوگاه تل الزعتر ترور شد.
بعد از این رخداد، بشیر جمیل با این استدلال که «در میانه جنگ، حفرههای اطلاعاتی را باید از بین برد» به سمت تجمیع و تمرکز قدرت فرماندهی رفت و عملا شکل «اتحادیه» را در قوات از بین برد و «سلسله مراتب فرماندهی» را به شکل ارتش کلاسیک آن بازسازی کرد.
او در این مسیر چنان پیش رفت که عملاً نزدیکان وی بیش از 80 درصد ردههای ارشد فرماندهی قوات را در اختیار گرفته و حتی متحدین نزدیکی مانند «دانی شمعون» و «اتیان صقر» نیز به حاشیه رانده شدند!
حتی برخی منابع میگویند بعد از این دوره بود که ایده «ارتش جنوبی» برای بخشی از فرماندهان جنوبی قوات جذاب شد و «سعد حداد» به سمت تشکیلات مسلح دیگری مستقل از قوات رفت!
زیرا عملا دید تمامی مناصب عالی در انحصار نیروهای وفادار و نزدیک به بشیر جمیل قرار گرفته و آنها در اعمال سلسلهمراتب فرماندهی به شکل بسیار قاطعی عمل کرده و به خواستههای ردههای پایینتر فرماندهی کمترین توجهی نمیکنند.
به این بیان، میگویند این گروه نهایتا به این جمعبندی رسید که تشکیلات مجزایی به صورت مستقل از قوات ایجاد کنند!
هرچند در اینجا باید تذکر داد که نگارنده نسبت به این نکته ملاحظه دارد و تصور میکند ایده ارتش جنوبی از مدتها قبل توسط اسرائیل طراحی شده بود.
با این حال هیچ منافاتی ندارد که اسرائیل در طراحی پروژه «ارتش جنوبی لبنان»، بر روی خلقیات و روحیات انحصارطلبانه بشیر جمیل حساب کرده باشد.
جمعبندی
در جمعبندی این قسمت باید گفت از میانه 1976 دو اتفاق مهم فضای سیاسی و امنیتی لبنان را تحت تأثیر قرار داد.
اتفاق اول رسیدن «الیاس سرکیس» به ریاست جمهوری لبنان و اتفاق دوم تأسیس قوات به فرماندهی «بشیر جمیل» بود.
الیاس سرکیس بعد از استقرار کامل در کاخ بعبدا، طی یک روند تدریجی به سمت تحکیم قدرت خود رفت و تغییرات در مناصب و اعمال نهادهای امنیتی و نظامی را آغاز کرد.
در عرصه سیاسی نیز روند واگرایی میان راست افراطی و راست میانه آغاز شد و آثار خود را خیلی زود در دولت جدید (به نخستوزیری «سلیم الحص») نشان داد.
به موازات آن، «بشیر جمیل» در رأس ارتش فراگیر و تازهتأسیس «قوات» قرار گرفت و موفق شد ابتکار عمل را از نسل رهبران سیاسی قبلی گرفته و به مهمترین فرد در جناح راست افراطی لبنان تبدیل شود.
او اندکی بعد، در داخل قوات یک دیکتاتوری بزرگ به راه انداخت تا هژمونی کاملی در جناح راست افراطی ایجاد کرده و عملاً مدار کلیه امور را شخصاً به دست گیرد.
نیروهای ارتش سوریه در لبنان
حضور ارتش سوریه در لبنان به نحوی بود که همزمان کلیه معادلات بنیادین سیاسی و نظامی لبنان را دگرگون ساخت.
در واقع «حضور مستقیم نظامی» بخشی از یک پازل گسترده بود و نه تنها پایه محوری آن!
این موارد ناظر به جناح راست لبنان بود.
در واقع در رأس جناح راست میانه «الیاس سرکیس» قرار گرفته بود و متقابلاً در راست افراطی، «بشیر جمیل» هژمونی ایجاد کرده و دیگران را به حاشیه راند.
در آن زمان، در جناح چپ هم «کمال جنبلاط» هژمونی ایجاد کرده بود که نهایتاً در سال 1977 توسط سوریه حذف شد!
با حذف ناگهانی رهبری کاریزماتیک، خلأ ایجاد میشود و تبعا زمینه برای پوستاندازی فراهم میشود که شرح آن مجال دیگری را میطلبد.
به این ترتیب، عملاً طی سالهای 1976 تا 1978 مناسبات امنیتی، نظامی و سیاسی لبنان کاملاً دگرگون شد؛ به طوری که رهبران واقعی و مؤثر در سال 1978 کاملاً متفاوت از سال 1976 بودند.
در این سیر دگرگونی، حکومت سوریه بیشترین نقشآفرینی را داشت و به صورت خاصتر از میانه 1978 به سمت تقابل میدانی مستقیم با راست افراطی رفت که در قسمت آینده آن را شرح خواهیم داد.
انتهای پیام/