"خانه" سنگری که باید به هویت خویش بازگردد
شاید چالش اصلی امروز، نه انکار مدرنیته، بلکه بازتعریف خانه در این شرایط جدید باشد؛ یافتن راه هایی برای بازپس گیری آن عاملیت، خلاقیت و مدیریت، حتی در کوچک ترین فضاها.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از قم، در جهان پرتلاطم و پیچیده امروز، که هویت فردی هر لحظه در معرض تندبادهایی از نقشهای اجتماعی متعارض و انتظارات گوناگون قرار دارد، خانه میتواند آخرین سنگر امن برای تحکیم و تعریف خویشتن باشد.
این گزاره برای زنان که در تقابل سنت و مدرنیته بیش از دیگران در میانه میدان هستند، اهمیتی دوچندان مییابد.
خانه برای یک زن فراتر از یک سرپناه فیزیکی، یک کارگاه وجودی است؛ آزمایشگاهی که در آن ارزشها، علایق، خلاقیت و نقشهایش را درهم میآمیزد تا هسته سخت و تابناک هویت خویش را بسازد.
این کانون، قلمرویی است که زن در آن نه تنها امکان بودن دارد، بلکه فرصت نمودن و آفریدن را نیز به دست میآورد.
او با انتخابهای ظریف دکوراسیون و چیدمان، با عطر و طعم غذایی که بر سر سفره مینهد، با مدیریت فضای عاطفی خانواده و حتی با برپایی مراسم جمعی، در حال حک کردن نام خود بر تارک این جهان کوچک است.
خانه آینه تمامنمای روح اوست؛ نمایشگاهی از تمام آنچه بدان عشق میورزد و برایش میجنگد.
زنان در نسلهای پیشین عمدتاً بر مهارتهای کاربردی و زندگیمحور تسلط داشتند.
خانه برای چنین زنانی بستری جذاب برای تولید بود و این تولیدات سبب احساس فایده، ابراز و تأیید در فضای خانوادگی میشد.
تولید انواع مصنوعات دستی-کاربردی نظیر دوختنیها، بافتنیها، قالیبافی، انواع هنرهای دستی و مواد غذایی، در حقیقت خانه را به فضایی برای شکوفایی و ظهور کامل ظرفیتها و تواناییهای زنان در نسلهای گذشته تبدیل کرده بود که سبب اقناع روحی آنان میشد.
از دیگر سو، برگزاری جلسات قرآن و روضههای خانگی در برخی خانهها، بستر رشد معنوی و معرفتی متناسب با سطح عمومی معرفت در میان جامعه زنان آن روز را فراهم میآورد.
با پیشرفت تکنولوژی، مدرن شدن زندگی و توسعه فضاهای آموزشی-دانشگاهی، رفتهرفته تسلط زنان بر مهارتهای زندگیمحور کمرنگ شده و جای خود را به تواناییهای دانشی داده است.
بالا رفتن سطح دسترسی به منابع معرفتی از طریق رسانههای جمعی نیز سبب کمرنگ شدن بسترهای رشد معنوی-معرفتی در خانهها شده است.
در گذشته افراد ـ اعم از مردان و زنان ـ متناسب با ابعاد هویتی خود، برای خانه به مثابه یک ساختار، هویتآفرینی میکردند.
میتوان گفت در گذشته، خانه صرفاً یک مکان نبود، بلکه یک پروژه هویتی مشترک بود.
مردان و زنان، هر یک با استفاده از ابزارها، نقشها و مسئولیتهای خود، در حال ساختن و نمایش هویت فردی، خانوادگی و اجتماعیشان از طریق خانه بودند.
مردان هویت بیرونی و ساختاری خانه را میساختند (شغل، معماری، میزبانی، امنیت) در حالی که زنان هویت درونی و عاطفی آن را شکل میدادند (آشپزی، تربیت فرزند، تزئینات، برپایی مراسم).
این دو با هم ترکیب میشدند تا خانه به یک نماد کامل و پویا از هویت مشترک خانواده تبدیل شود؛ هویتی که ریشه در نقشهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی هر دو جنس داشت.
آنچه در طول زمان شاهد آن بودیم، تغییرات هویتی زنان بوده است.
آنها عمدتاً نتوانستهاند خانه را بر اساس تغییرات هویتی خود و متناسب با زمانه بازتعریف کنند.
در نتیجه، خانههای امروز بسترهایی برای تولید و رشد متناسب با ظرفیتهای دانشی و معرفتی زن امروز نیست.
همگام با پیشرفتها و پیچیدگیهای هویتی زنان امروز، میتوان گفت افزایش پیچیدگی در تمام ساختارهای اجتماعی قابل مشاهده است، اما باید اقرار کرد که خانه، بر خلاف دیگر ساختارها، به موازات پیچیدهتر شدن آنها، سادهتر، بسیطتر و بیهویتتر شده است.
در این میان، غفلت متفکران و اندیشمندان از مقوله خانه و ضرورت بهروزرسانی کارکردهای آن محل تأمل است.
گستردگی ارتباطات با اقوام، دوستان، همسایهها و مهمانپذیر بودن خانهها در قدیم، نیز عنصر از دسترفتهای است که یکی از عوامل هویتساز و نشاطآفرین در خانه بود.
از دیگر سو، معماری خاص خانههای قدیمی، وسعت فضای خانه، حیاط، حوض، باغچه و نیز تنیدگی و نزدیکی بسیاری از خانهها با طبیعت، خانه را به فضایی مفرح و بانشاط تبدیل میکرد که در خانههای آپارتمانی کنونی کمتر قابل مشاهده است.
در خانههای آپارتمانی امروزی، وقتی همه چیز از پیش انتخابشده و یکدست است، زن دیگر معمار خانه نیست، بلکه مستأجر یا مصرفکنندهای است که در فضایی بیخاصیت و بیتعلق زندگی میکند.
این بیمکانی مستقیماً به کاهش حس عاملیت و اثرگذاری او منجر میشود و هویت او را به عنوان مدیر و مدبر خانه مخدوش میسازد.
از سوی دیگر، الزامات معیشتی و نیاز به اشتغال، زنان را در عرصهای متناقض قرار میدهد.
آنها ناگزیرند همزمان در دو مسیر موازی حرکت کنند؛ از یک سو، نقش تاریخی-سنتی خود در حریم خصوصی خانه را حفظ کنند و از سوی دیگر، نقش مدرن-حرفهای خود در عرصه عمومی جامعه را به خوبی ایفا نمایند.
این شرایط هرچند در نگاه اول نمودی از گسترش دامنه هویت و ظرفیتهای زنان شمرده میشود، اما در عمل به نوعی چندپارگی و فرسایش هویتی منجر میشود که در بلندمدت به خستگی مفرط، کاهش احساس کارآمدی و تعارض نقشها میانجامد.
زن امروزی بین این دو نقش در تنش دائمی به سر میبرد.
او نه میتواند به طور کامل مدیر و مدبر خانه باشد (چون وقت و انرژی ندارد) و نه میتواند با فراغ بال در نقش اجتماعی خود ظاهر شود (چون دغدغههای خانه را به دوش میکشد).
نتیجه این میشود که هویت او در هر دو عرصه ناتمام و آسیبپذیر میماند.
جایگاه نمایش موفقیتهای او به منبعی از عذاب وجدان و استرس تبدیل میشود؛ جایی که همیشه کاری برای انجام دادن وجود دارد و او همیشه در قبال آن احساس کوتاهی میکند.
هویت او که زمانی از طریق ایجاد تعلق و انتقال ارزشها به نسل بعد ساخته میشد، امروزه در انزوای نسبی فردگرایی مدرن محو میشود.
در نهایت، باید پذیرفت که خانه در شکل ایدهآل خود، مهمترین قلمرو برای شکوفایی هویت زن بود.
جامعه مدرن اما، با کمرنگ کردن نقش خانه، ناخواسته به یکی از ارکان هویتساز زنان آسیب زده است.
بحران بیهویتی و احساس تهیبودگی که بسیاری از زنان امروز با آن دستبهگریبانند، ریشه در همین بیخانگی مدرن دارد.
شاید چالش اصلی امروز، نه انکار مدرنیته، بلکه بازتعریف خانه در این شرایط جدید باشد؛ یافتن راههایی برای بازپسگیری آن عاملیت، خلاقیت و مدیریت، حتی در کوچکترین فضاها و کوتاهترین زمانها؛ زیرا تا زمانی که خانه به عنوان یک «مکان» بیمعنا باشد، بخش عظیمی از «هویت» زن نیز نادیده گرفته میشود.
یادداشت از: طیبه مددیموسوی، پژوهشگر کارگروه مطالعات فضای مجازی پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی باقرالعلوم(ع)
انتهای پیام/