خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

دوشنبه، 31 شهریور 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

حماسه خرمشهر: روایت خواندنی ناخدا صمدی از مقاومت در برابر آتش و خون

مهر | سیاسی | دوشنبه، 31 شهریور 1404 - 09:55
در گفتگویی صمیمی با ناخدا صمدی، فرمانده تکاوران نیروی دریایی در مقاومت خرمشهر، به روزهای آغازین جنگ تحمیلی سفر می‌کنیم؛ جایی که ایمان و غیرت ملتی را در برابر تهاجم دشمن به پیروزی رساند.
خرمشهر،دشمن،مقاومت،روز،ايران،ناخدا،تكاوران،غيرت،–،دريايي،دفا ...

خبرگزاری مهر؛ گروه سیاست - هادی رضایی: ۳۱ شهریور تنها یک روز در تقویم نیست؛ نقطه آغاز آزمونی سترگ است که ملتی را در برابر تهاجم بی‌رحمانه رژیم بعث عراق و حامیان جهانی‌اش قرار داد.
در سحرگاه این روز، آژیر جنگی به صدا درآمد که هشت سال تمام آسمان، زمین و دریاهای ایران را به میدان نبردی نابرابر بدل کرد.
اما دشمن در محاسبات خود یک حقیقت را از یاد برده بود؛ روح ایمان، غیرت و ایستادگی ملتی که هر وجب از خاک و آب خویش را با خون پاس می‌داشت.
در این کارزار سرنوشت‌ساز، نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران همچون سدی استوار در برابر متجاوزان ایستاد و با حماسه‌هایی که از خلیج فارس تا اروند و از خرمشهر تا اعماق دریا رقم خورد، برگ‌های زرینی بر تاریخ دفاع مقدس افزود.
در میان فرماندهان و کارکنان رشید این نیرو، نام ناخدا صمدی، ناخدای دلاور مقاومت خرمشهر، درخشش ویژه‌ای دارد؛ فرمانده‌ای که با تدبیر و شجاعت مثال‌زدنی، روایتگر ایامی است که دشمن گمان می‌کرد ایران در چند روز سقوط خواهد کرد، اما ایستادگی مردانی چون او ورق جنگ را برگرداند و آینده‌ای تازه برای ایران نوشت.
به مناسبت سالروز آغاز جنگ تحمیلی، پای گفتگویی تفصیلی با این فرمانده سرافراز نشسته‌ایم تا از روزهای آتش و خون، از تلخی‌ها و شیرینی‌های مقاومت، و از درس‌هایی بشنویم که هنوز پس از چهار دهه، همچون چراغی راه فردای ایران را روشن می‌سازد.
این مصاحبه نه تنها بازخوانی لحظات آغاز تهاجم رژیم بعث عراق است، بلکه روایت‌هایی کمتر شنیده‌شده از غیرت ملی، حمایت مردم و خاطرات شخصی رزمندگان را برملا می‌کند؛ جایی که ایمان و دانش نظامی، دشمن را به زانو درآورد و خرمشهر را به نماد مقاومت تبدیل کرد.
مشروح گفتگو با ناخدا یکم تکاور دریایی بازنشسته هوشنگ صمدی فرمانده تکاوران نیروی دریایی ارتش در مقاومت خرمشهر را در ادامه از نظر خواهید گذراند:
ناخدا!
لحظه‌ای که خبر حمله سراسری عراق به ایران در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ به شما رسید کجا بودید و چه احساسی داشتید؟
۳۱ شهریور ۱۳۵۹، ساعت حدود یک و نیم بعد از ظهر، از سایت تکاوران در بوشهر سوار ماشین شدم و به سمت دفتر فرماندهی منطقه دوم دریایی بوشهر حرکت کردم.
وقتی به دژبانی پادگان بهمنی رسیدم، دژبان زنجیر انداخت و جیپ من وارد پادگان می‌شد که غرش هواپیماها را بالای سرم شنیدم.
سرم را بالا بردم و میگ‌های عراقی را دیدم که از بالای سر من شیرجه گرفتند، انتهای پارک موتوری را رگبار زدند، دور زدند و رفتند.
خودم را رساندم به دفتر فرمانده منطقه، ناخدا رزمجو – روحش شاد – که گفت خوب شد آمدی، از ستاد نیروی رزمی ۴۲۱ برای مأموریت آمده.
عرض کردم مأموریت چیست؟
فرمودند حرکت باقی‌مانده گردان به خرمشهر.
سوال کردم امریه که به من می‌دید، مأموریت چیست؟
فرمودند دفاع از خرمشهر.
احساسم در آن لحظه؟
مثل این بود که دشمن به خانه‌ام حمله کرده – خشم و عزم برای دفاع، سراسر وجودم را گرفته بود.
چون ما ۱۵ ماه قبل از جنگ، با چهار دسته ۳۵ نفره تکاور در منطقه خوزستان (خرمشهر، آبادان، اهواز، بندر امام) مستقر بودیم و تحرکات دشمن را رصد می‌کردیم: سنگرسازی، جاده‌سازی، پل‌سازی و جابجایی توپخانه آنها را تا لب مرز، دیده بودیم که برخلاف مقررات بین‌المللی که حداقل ۵ مایل فاصله باید داشت آنها تا نزدیکی مرز آمده بودند؛ پس احتمال جنگ را می‌دادیم.
اولین اقدام نیروی دریایی ارتش و تکاوران تحت امر شما در آن ساعات چه بود؟
همان روز، بعد از دریافت امریه، برگشتم به گردان؛ آماده‌باش ابلاغ شد.
پرسنل حاضر شدند، مسلح و مجهز، بارگیری بنه گردان انجام شد.
گردان آماده حرکت؛ ۱۱۲ خودروی مجهز با مابقی گردان، حدود ۷۰۰ نفر تکاور دریایی افسر و درجه‌دار به سمت خرمشهر حرکت کردیم.
ساعت ۱۱:۳۰ شب، پرسنل را پیاده کردم و سخنرانی کردم؛ به آنها گفتم با توجه به آموزش‌هایی که طی کرده‌اید، مانورها، تیراندازی‌ها و آموزش‌های تفصیلی، حفظ جان خودتان از همه مهم‌تر است.
به‌کارگیری همه امکانات برای حفظ جان خودتان ضروری است.
شما باید باشید، من هم در رکاب شما تا دشمنی که وارد خانه ما شده، را بیرون کنیم، با ذلت، نه با عزت؛ آنها با ذلت باید خاک ما را ترک کنند.
سر ساعت ۱۲، اولین خودرو از سایت تکاوران با بدرقه خانواده‌ها، فرماندهان و مقامات شهری حرکت کرد؛ اولین ماشین جیپ فرماندهی ناخدا صمدی، آخرین ماشین جیپ جانشین فرماندهی ناخدا کریم رستگاری‌راد، مردی بزرگ از تکاوران.
از نظر شما چرا خرمشهر به یکی از نخستین اهداف دشمن تبدیل شد؟
دشمن می‌خواست روز اول خرمشهر را تصرف کند تا روحیه ایرانی‌ها را بشکند و مسیر پیشروی به آبادان و اهواز را باز کند
خرمشهر دروازه ورود به خوزستان بود، با موقعیت استراتژیک کنار رودخانه کارون و نزدیکی به مرز.
دشمن می‌خواست روز اول خرمشهر را تصرف کند تا روحیه ایرانی‌ها را بشکند و مسیر پیشروی به آبادان و اهواز را باز کند.
اما ما با رصد روزانه تحرکاتشان – از طریق بی‌سیم به ستاد گردان، منطقه سوم دریایی خرمشهر و منطقه دوم بوشهر – آماده بودیم.
تکاوران تخصص جمع‌آوری اطلاعات داشتند، وضعیت دشمن در مرز تحت رصد کامل بود.
برای اینکه روایت متفاوت‌تری داشته باشیم، ناخدا، می‌توانید از احساسات رزمندگان در کوچه‌های خرمشهر در لحظات ورود بگویید؟
مثلاً یک خاطره کوتاه از نقش نوجوانان یا زنان در آن ساعات اولیه.
تا ما زنده‌ایم، دختران ما نمی‌روند جبهه، غیرت رزمنده قبول نمی‌کند
وقتی وارد شهر شدیم، احساس تکاوران مثل پدری بود که خانه‌اش را در آتش می‌بیند.
اشک در چشمانشان جاری شد وقتی مردم را دیدند که در غافلگیری کامل، خانه و زندگی را رها کرده بودند، زن با بقچه روی سر، دو بچه در دست، نمی‌دانست کجا برود.
نوجوانان محلی با تفنگ‌های ژ -۳ و ام‌یک، کنار نیروهای مردمی در شلمچه ایستاده بودند و لشکر عراق را متوقف کرده بودند.
زنان می‌آمدند و اصرار داشتند اسلحه بدهیم تا جلو بروند، اما می‌گفتم: «خانم بزرگوار، برو مسجد جامع، آب یخ درست کن، غذا بپز، به شهدا و مجروحین برس، خشاب پر کن؛ این کار شماست.
تا ما زنده‌ایم، دختران ما نمی‌روند جبهه، غیرت رزمنده قبول نمی‌کند.»
نقش تکاوران نیروی دریایی در روزهای نخست دفاع از خرمشهر چه بود؟
مردم با تفنگ برنو لشکر عراق را در سه-چهار کیلومتری شهر متوقف کرده بودند
پنج و نیم صبح رسیدیم خرمشهر، متفرق شدیم تا ستون پنجم ورودمان را به دشمن اطلاع ندهد و آسیب کمتری از حمله هوایی یا توپخانه ببینیم.
روی نقشه، محل استقرار واحدها مشخص بود.
من با افسر عملیات به ستاد اروند رفتم برای توجیه، سپس به دیدار شهید جهان‌آرا، فرمانده سپاه خرمشهر.
گردان توسط ناخدا رستگاری‌راد وارد خرمشهر شد؛ ۸۵۰ نفر تکاور با سلاح سنگین، آموزش کامل، فیزیک جسمانی بالا.
امیدوار بودیم در مقابل لشکرهای عراق از خرمشهر حفاظت کنیم.
خودروها را تخلیه کردیم، مردم را سوار کردیم و از تیررس دشمن بیرون بردیم؛ جانفشانی تکاوران ضمن حفظ خودشان.
یازده و نیم صبح، استقرار کامل؛ گروهان‌ها، ستاد، بی‌سیم‌ها، ارتباط با یگان‌های همجوار.
اولین مأموریت: گروهان سوم به شلمچه برای کمک به نیروهای مردمی (۴۱۵-۵۰۰ نفر از همه اقشار: سپاه، بسیج، شهربانی، ژاندارمری، کاسب) که با تفنگ برنو لشکر عراق را در سه-چهار کیلومتری شهر متوقف کرده بودند.
شما و همرزمانتان در برابر دشمنی که از زمین و هوا فشار می‌آورد، چگونه توانستید بیش از یک ماه مقاومت کنید؟
عملیات خرمشهر از یکم مهر در اختیار گردان تکاوران بود، من فرمانده عملیات هم بودم.
روزانه درگیری طبق اصول و آموزش‌هایمان شدیم.
دشمن که می‌خواست روز اول خرمشهر را تصرف کند، حتی از پل نو عبور نکرد.
روز هفتم، صدام آمادگی مذاکره اعلام کرد و گفت "همه اهداف محقق شده" – هنوز از پل عبور نکرده بود!
ورود به خرمشهر غیر از پل نو مسیر دیگری نداشت.
وقتی نتوانست از این پل استراتژیک عبور کند، فرمانده لشکرش را اعدام کرد، اما فرمانده بعدی لشکر آنها هم نتوانست.
به همین دلیل استراتژی دشمن عوض شد: از پشت خانه‌های پیش‌ساخته به سمت جاده اهواز.
آنجا ۲۱۲ اکیپ شکار تانک با آرپی‌جی -۷، صدها تانک و نفربر را به آتش کشیدند، ستون‌ها در کمین افتادند.
ستون شکست‌خورده رسید جاده اهواز بالاتر از پلیس‌راه، از آنجا پیشروی کرد.
مدافع پل نو: تیربارچی ام‌جی -۳ شهید جواد صفری بود فردی دلیر و شجاع به شکلی که حتی پرنده هم نمی‌توانست عبور کند!
سنگرش با توپ زده شد و به شهادت رسید، اما جانشینان او پل را حفظ کردند.
یکی از صحنه‌های به‌یادماندنی و سخت در مقاومت خرمشهر که هیچ‌وقت از ذهنتان پاک نمی‌شود کدام است؟
صحنه شهید رضا مرادی، افسر فرمانده تفنگ ۱۰۶ در جاده اهواز بالاتر از پلیس‌راه.
دو قبضه تفنگ ۱۰۶ داشت، دشمن مسیر عوض کرده بود.
افسر عملیات بی‌سیم زد، رفتم آنجا.
رضا یکی را آماده تیراندازی کرده بود، گفتم تو برو بالای سر آن یکی، گفت «نه ناخدا، این آماده است، شما وایسا، من برم.» در مسیر جاده می‌رفت که صدای خمپاره آمد، همه خوابیدیم.
منفجر شد، سرم را بلند کردم؛ رضا می‌دوید اما سر در بدن نداشت!
چند قدمی دوید، افتاد.
دویدم سمتش و کنارش نشستم، مثل مرغ سربریده دست و پا می‌زد.
بغلش کردم، محکم گرفتم تا آرام شود؛ بی‌سر در بغل من شهید شد.
چطور تحمل کنم؟
این موضوع اعصابم را خرد کرد.
در آن روزهای پرالتهاب، رابطه مردم خرمشهر با رزمندگان نیروی دریایی چگونه بود؟
مدیون ملت ایران هستیم، خود را سرباز ایران و ایرانی می‌دانیم
ما نظامی‌ها خود را خادم مردم می‌دانیم.
خرمشهر برای ما خاک مقدس است، هنوزم هم که هنوز بدون وضو وارد این شهر نمی‌شویم.
خود را بومی خرمشهر می‌دانیم، سالی حداقل سه بار برنامه داریم آنجا.
مردم برای تکاوران سنگ تمام گذاشتند؛ ۳۴ روز، ۸۵۰ تکاور (بعداً ۲۷۰ نفر از منجیل آمدند) به علاوه ۵۰۰-۶۰۰ نفر از نیروهای مردمی، همه را مردم خرمشهر و آبادان تغذیه کردند.
آشپزخانه صحرایی داشتیم اما یک روز روشن نکردیم؛ یک کیلو گوشت، مرغ، روغن، برنج نخریدیم.
جیره تکاور ۴۸۰۰ کالری بود، مردم غذا می‌آوردند، اضافه می‌ماند!
تاکید می‌کردم «زیاد نخورید، وزنتون سنگین میشه، جست‌وخیز ندارید.» سیگار و آب یخ می‌آوردند.
زنان لباس رزمندگان را می‌گرفتند، می‌شستند، اتو می‌کردند، در پلاستیک تحویل می‌دادند.
کجای دنیا ارتش را این‌طور پشتیبانی می‌کنند؟
ما مدیون ملت ایران هستیم، خود را سرباز ایران و ایرانی می‌دانیم.
ناخدا، می‌توانید خاطره‌ای کوتاه از یک روز خاص بگویید؟
مثلاً نقش زنان و نوجوانان در کوچه‌های خرمشهر.
یک روز در کوچه‌های خرمشهر، زیر آتش، نوجوانی ۱۶-۱۷ ساله با تفنگ برنو آمد و گفت «ناخدا، من می‌جنگم!» گفتم «برو خشاب پر کن.» زنان می‌آمدند درگیر می‌شدند که «اسلحه بده بریم جلو!» می‌گفتم «به مجروحین برسید.» احساس رزمندگان؟
مثل خانواده‌ای که از خانه دفاع می‌کند؛ غیرت و اشک برای مردم بی‌پناه.
شما بارها تأکید کرده‌اید که مقاومت خرمشهر الگویی برای ملت‌های منطقه شد.
این الگو چه ویژگی‌هایی داشت؟
۳۴ روز مقاومت با حمایت ۳۵ کشور شرق و غرب پشت صدام.
ویژگی‌ها: اتحاد مردم و ارتش، ایمان، غیرت ملی، دانش نظامی.
روز اول، تابلویی دیدم: «جمعیت خرمشهر ۳۶ میلیون» ؛ یعنی کل ایران پشتیبان نیروهای مسلح بودند و خرمشهر را پاره تن خود می‌دانستند.
درست است ارتش بعد انقلاب صدمه دیده بود؛ هرم فرماندهی بریده، ۱۳ هزار افسر ارشد تصفیه شدند، اما ارتش پابرجا ماند.
با ۸۵۰ تکاور و ۵۰۰ نیروی مردمی، جلوی دو لشکر زرهی و مکانیزه عراق را گرفتیم.
۱۸ ماه آموزش دیده بودند با ۲۵۰ هزار جیش شعبی، اما ما وادارشان به مذاکره کردیم.
به نظر شما چه شباهت‌هایی میان مقاومت خرمشهر در سال ۱۳۵۹ و مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی وجود دارد؟
هر دو مقاومت مردمی با ایمان و غیرت در برابر نیروی بسیار پیشرفته و مسلح بود.
در خرمشهر، با سلاح سبک جلوی تانک‌ها ایستادیم؛ در جنگ ۱۲ روزه هم، با روحیه مشابه، رژیم صهیونیستی را متوقف کریم.
الگو؛ دفاع از خاک با کمترین امکانات، اما بیشترین عزم.
نقش ایمان، غیرت ملی و دانش نظامی در پیروزی‌های آن دوران چه بود؟
دو بخش عمده؛ آموزش و دانش نظامی، کنار عرق میهن‌پرستی و اعتقادات.
شعارمان «مسلمان ایرانی‌ام، آموخته‌ام بجنگم با دشمن برای وطنم و هم‌وطنم.» در جبهه، رزمنده نماز می‌خواند، حتی روزه می‌گرفت.
اعتقادات با شیر مادر درون شده، با مرگ بیرون می‌رود؛ روحیه و کمک می‌دهد.
به موازات دانش نظامی، جلو می‌رویم.
در سخت‌ترین لحظات، شخص ناخدا صمدی از کجا نیرو و امید می‌گرفت؟
از همان دو فاکتور مهم برای هر نظامی: اعتقادات و دانش.
وقتی جلو می‌رویم، می‌گوئیم «خدایا به امید تو.» دست روی ماشه «خدایا به امید تو.» یا «یا ابوالفضل.» انرژی قابل احساس است؛ جایی گیر می‌کنی، امید به کمک الهی.
خداوند ما را به ائمه اطهار مرتبط کند.
اگر بخواهید نسل امروز را با یک جمله خطاب قرار دهید، چه درسی از مقاومت خرمشهر برایشان دارید؟
جوانان، پیشینیان مثل رضا مرادی – که بی‌سر در بغلم شهید شد – سربازان میهن‌پرست بودند.
درس؛ با ایمان و غیرت، از وطن دفاع کنید، حتی با هزار زخم نگویید می‌میرم.
آیا هنوز هم با خانواده شهدا و تکاورانی که در آن مقاومت حضور داشتند ارتباط دارید؟
این ارتباط برای شما چه معنایی دارد؟
بله، همیشه.
دفتری دارم که در آن نام ۱۰۳ شهید تکاور نوشته شده است.
این دفتر همواره همراهم من است.
با مجروحین مثل غلام غالندی – که دستش قطع‌شده بود اما نمی‌رفت بیمارستان، می‌گفت «بی‌سیمچی‌ات هستم» – ارتباط دارم.
اخیراً عمل آب مروارید و دندان داشت.
این ارتباط، یادآوری جانفشانی‌ها، غیرقابل توصیف است و احساس نسبت به میهن، قابل تشریح نیست.
امروز با تهدیدهای جدیدی چون جنگ‌های ترکیبی و رسانه‌ای روبه‌رو هستیم.
تجربه مقاومت خرمشهر چه کمکی به ما می‌کند؟
مقاومت خرمشهر سراسر درس و تجربه است که باید در دانشگاه‌ها و دبیرستان‌ها تدریس شود.
چگونه سرباز با هزار زخم به بیمارستان نمی‌رود و جبهه را ترک نمی‌میرد؟
مجروح را به زور بهداری می‌بری، می‌گوید «همراهتم.»در جنگ ترکیبی، اتحاد مردم و نیروهای مسلح مثل خرمشهر، شکست‌ناپذیر است.
عملیات شکست حصر آبادان ۴۸ ساعته برنامه‌ریزی شده بود اما ۲۴ ساعته تمام شد؛ ۱۷۰۰ اسیر گرفتیم که فریاد «الموت لصدام» زدند.
آیا می‌توان گفت که روحیه و الگوی مقاومت، میراث دفاع مقدس برای امنیت ملی ایران در آینده است؟
بله، دفاع ۸ ساله میراثی مقدس برای ملت ما است.
خاک خرمشهر مقدس است چون مردان جان دادند، دشمن روز اول نتوانست وارد شهر شود.
اگر آبادان تصرف می‌شد، فاجعه بود.
مقاومت‌ها درس هستند؛ برای امنیت آینده، ایمان، غیرت و دانش را حفظ کنیم.
در آخر، تسلیت عرض می‌کنم برای شهدای اخیر، از خدا برای ایران صلح، امنیت، آرامش می‌خواهم.
دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.