تحلیل قرآنی از چگونگی تعامل خداوند با اعمال انسان
در قرآن تعامل خداوند با اعمال انسان در چهار مرحله "افاضه قدرت"، "افاضه اراده"، "رضایت یا عدم رضایت" و "سریان مدّی عمل" تبیین شده است.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از قم، از مجموع آیات در زمینه چگونگی تعامل خداوند با افعال انسان برمیآید که این تعامل در چهار مرحله ذیل انجام میگیرد:
یک؛ افاضه قدرت به صورت حدوث و بقا، به این معنا که انسان ها تمام توانش انجام کارهای خود را از بدو تا انتها از خداوند دارند؛ به گونهای که اگر در آغاز یا در ادامه هر فعلی افاضه قدرت الهی در کار نباشد، هیچ فعلی از انسان صادر نمیشود یا هرگز به فرجام نمیرسد.
صریحترین آیه در این باره این آیه است: «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَى؛ شما آنان را نمىکشتید، خدا بود که آنها را مىکشت و آن گاه که تیر مىانداختى، تو تیر نمىانداختى، خدا بود که تیر مىانداخت.» (انفال، 17)
دو؛ افاضه اراده به صورت حدوث و بقا، به این معنا که افاضه اراده انجام کار و تنفیذ آن از آغاز تا پایان از آنِ خداوند است و اگر چنین ارادهای در آغاز یا در ادامه ایجاد یا تنفیذ نشود، همچنان فعل غیرقابل تحقق یا غیرقابل فرجام خواهد بود.
«وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمًا» (انسان، 30)
سه؛ رضایت در صورت نیکو بودن عمل و عدم رضایت در صورت زشت بودن عمل، بر این اساس، آن جا که خداوند از کاری راضی باشد، در کنار افاضه قدرت و اراده، از آن راضی خواهد بود و در آن جا که کاری را ناپسند بداند، نسبت به آن رضایت ندارد و به رغم عدم رضایت از باب مصلحت عدم دخالت در کار بندگان و تحفظ بر اختیار آنان، مانع قدرت و اراده آنان نمیشود.
درست به خاطر همین نکته است که خوبی کارها قابل انتساب به خداوند است و هیچ بدی و زشتی قابل انتساب به خداوند نیست.
صریحترین آیه در این زمینه این آیه است: «انْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ وَلَا یَرْضَى لِعِبَادِهِ الْکُفْرَ وَإِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ.» (زمر، 7)
چهار؛ سریان مدّی عمل، به این معنا که هر باور یا فعلی در صورت ثبات و ماندگاری از سوی خداوند منطبق و مطابق با ماهیت همان فعل سریان داده میشود.
از این سنت الهی گاه به «امداد» یاد میشود.
بر این اساس، اگر انسان بر باور یا کار خیر مداومت بورزد، خداوند او را در همان مسیر باور یا کار خیر سریان میدهد و به او مدد میرساند تا کار خیر بیشتری از او صادر شود و اگر بر باور یا کار ناپسندی مداومت بورزد، خداوند او را در همان مسیر باور و کار ناپسند سریان داده و مدد میرساند.
آیات فراوانی در قرآن ناظر به این سنت الهی است.
صریحترین آیه در این زمینه این آیات است: «مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلَاهَا مَذْمُومًا مَدْحُورًا وَمَنْ أَرَادَ الْآَخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ کَانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا کُلًّا نُمِدُّ هَؤُلَاءِ وَهَؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ وَمَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُورًا.»
بر اساس این آیات اگر کسی دنبال دنیا باشد، خداوند همان دنیا را برای او فراهم میکند؛ هر چند پس از مرگ کیفر جهنم در انتظار اوست و اگر کسی طالب آخرت باشد، خداوند به او آخرت ارزانی می دارد.
محل شاهد فقره «کُلًّا نُمِدُّ هَؤُلَاءِ وَهَؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ» است؛ یعنی خداوند هر دو گروه را مورد امداد؛ یا به تعبیر ما مورد سریان مدّی عمل آنان قرار می دهد و این را از جمله عطای خود میداند؛ زیرا آنان همین را چه به زبان و چه به عمل از خداوند خواستهاند.
این آیه تلمیح و لطافت شگفتی را در خود جای داده است!
باری خداوند منبع عطای همه خوبیها و کان عطای بدیها به رغم بیمیلی نسبت به آنهاست.
پس اگر کسی از ساحت او خوبی بخواهد خوبی به او ارزانی میکند و البته به این کار رضا دارد و اگر کسی از او بدی بخواهد، به او بدی ارزانی میکند؛ هر چند به این کار رضا ندارد: « وَمَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُورًا» او از افاضه عطای خود از هیچ کس دریغ ندارد.
پس اگر کسی دنبال ضلالت رفت و به ضلالت او افزوده شد، در حقیقت خود آن فزونی ضلالت را طلبیده است و خداوند بر اساس فیض و لطف خود او را از این درخواست محروم نکرده است؛ چنان که اگر کسی به دنبال هدایت رفت و به هدایت او افزوده شد، در حقیقت خود فزونی هدایت را از خداوند خواسته است و خداوند فیض خود را از این کار که منطبق با رضایت اوست، دریغ نمیکند.
بر این اساس، اگر کسی تاب تحمل شنیدن حق را ندارد و سنگ باراندن را بهتر از آن میداند و دنبال آن است که بر دل و جانش مُهر سکوت و ناباوری زده شود، در حقیقت فزونی و سریان مدِّی این کار را از خداوند خواسته است.
پس چرا خداوند مانع این کار شود و بر دل چنین افرادی مُهر نزند: «خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ» (بقره، 7) و اگر کسی بر طغیان وکوری باطنی خود اصرار دارد؛ چرا خداوند بر این طغیان و کوری باطنی نیافزاید: «اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَیَمُدُّهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ.» (بقره، 15) و اگر کسی بنای بر کژروی و کژمداری دارد، چرا خداوند مانع افزایش آن شود: «فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ» (صف، 5)
با این تبیین مفهوم فقره «فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا» نیز آشکار می گردد؛ یعنی وقتی منافقان قلبی که امانت الهی بوده و سالم تحویل آنان داده شد را بیمار کردند و نه تنها به فکر درمان آن نیستند، بلکه به هر بهانه ای به افزودن پلیدی و پلشتی آن می پردازند، در حقیقت خود فزونی این بیماری را طلب کرده اند.
پس چرا خداوند آنان را از عطای افزودن بیماری محروم کند؟!
پس به جاست که بفرماید که خداوند بر بیماری دل آنان افزوده است.
بر این اساس، از نظر ما تمام آیاتی که به نوعی به افزودن کژی، ضلالت، تاریکی و بیماری کافران، مشرکان، منافقان و گاه گناهکاران پرداخته است، نیاز به آن ندارد که به مفهوم عدمی؛ یعنی عدم افاضه عکس آنها به تاویل برده شود، بلکه می توان همه این آیات را به معنای وجودی و افاضه این افعال از سوی خداوند تفسیر کرد.
زیرا بسیاری از مفسران در برخورد با این دست از آیات به این گمان که نمی توان به خداوند نسبت هایی؛ همچون ختم، اضلال، غیّ، تاریکی، و ...
داد، این دست از آیات را به مفهوم مخالف آنها؛ یعنی عدم افاضه عکس آنها تاویل کرده اند که با توضیحی که ارایه شد، جایی برای این تاویلات باقی نمیماند.
یادداشت از: آیتالله علی نصیری، استاد خارج فقه و حقوق
انتهای پیام/