استراتژی مشترک آمریکا و اسرائیل: جنگ دائمی و حذف رقبا
حمله اسرائیل به قطر با چراغ سبز آمریکا، با رویکرد سلطه تصاعدی و با هدف جنگ دائمی و حذف رقبای منطقهای از طریق تلههای مذاکره استوار است.

باشگاه خبرنگاران جوان؛ مینا عظیمی - آلیستر کروک، رئیس مجمع حل اختلافات انگلیس در گزارشی نوشت: حمله به هیات مذاکرهکننده حماس در دوحه، که برای بحث در مورد پیشنهاد غزه ویتکاف گرد آمده بودند، فقط یک حملهی دیگر رژیم تروریستی اسرائیل نبود که بتوان آن را با سکوت نادیده گرفت.
بلکه این رویداد نشاندهنده پایان یک دوره کامل و واقعیت جدیدی برای قطر است.
این یک نقطه عطف است.
برای دههها، قطر یک بازی بسیار سودآور را انجام داد: حمایت از تروریستهای رادیکال جبهه النصره در سوریه، در حالی که میزبان پایگاههای نظامی آمریکا بود و شراکت استراتژیک با واشنگتن را حفظ میکرد.
دوحه خود را به عنوان یک میانجی معرفی کرد، همزمان با تروریستها پای میز مینشست و به عنوان تسهیلکننده برای سازمان جاسوسی موساد عمل میکرد.
پایان نقش قطر به عنوان میانجی
این رویکرد چندوجهی به قطر لقب بهرهبردار همیشگی از بحرانهای خاورمیانه و افغانستان را داد.
حتی زمانی که رژیم تروریستی اسرائیل، ایران یا عربستان سعودی تحت حمله بودند، دوحه پیروز بیرون میآمد.
قطریها به آرامی سود گاز خود را میشمردند و از نقش میانجی غیرقابل جایگزین خود لذت میبردند.
حالا این داستان به پایان رسیده است: دیگر مناطق امنی وجود ندارد.
مهمتر از همه، آمریکا (به گفته کانال ۱۱ اسرائیل) با این عملیات موافقت کرده بود و دونالد ترامپ، رئیس جمهور این کشور با وجود تردید در مورد حمله به قطر، گفت که هرگونه کشتن اعضای حماس را تحسین میکند.
تله مذاکره آمریکا-اسرائیل برای حذف رهبران و فرماندهان
نویسنده در ادامه گفت: باید این را پیشبینی میکردیم.
حمله دوحه یک حمله غافلگیرانه جدید در الگوی آمریکا-اسرائیل است که با حمله غافلگیرانه علیه رهبری حزبالله که برای بحث در مورد طرح صلح آمریکا جمع شده بودند، آغاز شد.
همین تاکتیک بعدا در عملیات حذف فرماندهان ایران در ۱۳ ژوئن تکرار شد، در حالی که ترامپ تبلیغ میکرد که مذاکرات توافق هستهای با تیم ویتکاف در روزهای آینده آغاز خواهد شد.
حالا، با ارائه پیشنهاد غزه ویتکاف به عنوان طعمهای برای جمع کردن رهبران حماس در دوحه، اسرائیل ضربه خود را وارد کرد.
پیشنهاد غزه ویتکاف یک شوخی یا یک فریب عمدی به نظر میرسید؛ زیرا اسرائیل از پیش تصمیم گرفته بود که به نقش قطر پایان دهد.
منطق اسرائیل ساده و طعنهآمیز است: مهم نیست که چند پایگاه آمریکایی دارید یا گاز شما چقدر برای اقتصاد جهانی مهم است.
هدف قرار دادن اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی حماس، در تهران، حملات به سوریه و لبنان، و حمله به قطر، همه حلقههای یک زنجیرهاند: نتانیاهو (با اکثریت صهیونیستهایی که پشت سرش هستند) به صورت نظاممند نشان میدهد که هیچ منطقه ممنوعهای، هیچ قانون بینالمللی و هیچ کنوانسیون وین برای این رژیم در خاورمیانه وجود ندارد.
کروک افزود: حمایت از اسرائیل در نسلکشی و پاکسازی قومی، عدم تلاش جدی برای هموار کردن راهی سیاسی برای حل و فصل بحران در اوکراین و اتکا به صنعت جنگ، در حالی که صلح اعلام میشود، همه اینها جوهر رویکرد ترامپ را نشان میدهند: اعمال سلطه تصاعدی، هم در داخل آمریکا و هم در خارج.
استراتژی سلطه تصاعدی ترامپ و اسرائیل
مفهوم «دوباره آمریکا را بساز» بر اساس استفاده حسابشده از خصومت، تعرفهها یا نیروی نظامی برای حفظ امکان دائمی سلطه تصاعدی در بلندمدت استوار است.
به نظر میرسد ترامپ متقاعد شده است که دستیابی به کنترل در داخل و خارج، هسته اصلی است و این کار از طریق سلطه حسابشدهای که به پایگاه انتخاباتی او با این ادعا فروخته میشود که هدف آن آوردن صلح یا مذاکره برای آتشبس است، قابل دستیابی است.
تمرکز بر سلطه تصاعدی همچنین با تبدیل جنگها از نظر ترامپ، به پروژههای بزرگ آمریکایی برای کسب سود مرتبط است.
ایده تبدیل غزه به یک پروژه سرمایهگذاری پرسود، ارتباط تنگاتنگ بین جنگ و کسب درآمد را تایید میکند.
اوکراین نیز به ابزاری برای پولشویی آمریکا تبدیل شده است.
این تحلیلگر انگلیسی در ادامه نوشت: باور نکنید که آمریکا در زمان مناسب به هیچ جنگی بازنخواهد گشت.
به همین دلیل، نردبان تشدید هرگز به طور کامل کنار گذاشته نمیشود یا برداشته نمیشود، زیرا باقی ماندن آن بر روی دیوار یک درگیری، امکان بازگشت به شکل دیگری از تشدید را در آینده فراهم میکند (مانند اوکراین).
به صدا درآمدن زنگ خطر در روسیه
تمام این نشانهها در مسکو زنگ خطر را به صدا درآورد.
دیدار ترامپ و پوتین در آلاسکا، از دیدگاه روسیه، برای فهمیدن (در صورت امکان) محدودیتهای او، میزان آزادی عملش، آنچه میخواهد و آنچه ممکن است بعدا انجام دهد، بود.
برای روسها، این سفر محدودیتها را نشان داد.
یوری اوشاکوف، مشاور اصلی سیاست خارجی پوتین، توضیح داد که در حاشیه نشست سازمان همکاری شانگهای در تیانجین، بحثهایی با تمام متحدان استراتژیک روسیه صورت گرفت و مشخص شد که ترامپ پیشنهاد به تاخیر انداختن فشار تحریمها بر روسیه را داده، اما هیچ ساختاری برای ادامه مذاکرات ارائه نکرده است.
نه ساختاری، نه گروه کاری و نه تبادل اطلاعات اضافی برای آمادهسازی آنچه نشست سهجانبه بین ترامپ، زلنسکی و پوتین نامیده شد.
نه آمادهسازی برای دستور کار و نه آمادهسازی برای شرایط.
این نشاندهنده نیتهای آینده ترامپ بود، هیچ ساختاری، هیچ نشانهای، هیچ تعهد واقعی به صلح.
بلکه روسها معتقدند دولت ترامپ به سمت عکس آن تمایل دارد، یعنی به سمت طرحهای اروپایی برای تسلیح مجدد اوکراین.
تجاوز مشترک رژیم تروریستی اسرائیل و آمریکا علیه ایران و حمله به قطر حوادثی با ماهیت ایدئولوژیک یکسان هستند که بر تسلط غالب طرفداران اولویت این رژیم تروریستی و کسانی که ترامپ را احاطه کردهاندکه کینههای قدیمی علیه روسیه با ریشههای مشابه را تغذیه میکنند، تاکید میکنند.
سلطه این سیاست متمرکز بر رژیم تروریستی اسرائیل پایگاه مردمی ترامپ را دوپاره کرده است.
در مقیاس وسیعتر، این سیاست به قدرت نرم و اعتبار دیپلماتیک آمریکا آسیب دائمی وارد کرده است.
با این حال، ترامپ، که در چنگال این سیاست اسیر است، جرات رها کردن آن را ندارد، زیرا ممکن است به نابودی خود منجر شود.
فروپاشی اخلاقی در اسرائیل و خطر نابودی
نویسنده این گزارش ادامه داد: اسرائیل در حال اجرای یک نکبه دوم (پاکسازی قومی و نسلکشی) در غزه و کرانه باختری است، در حالی که جامعه یهودی تا حد زیادی در سرکوب و انکار محصور مانده است ، درست مانند سال ۱۹۴۸.
مستند جنجالی نیتا شوشانی، کارگردان یهودی درباره جنگ ۱۹۴۸ در اسرائیل ممنوع شد، زیرا بسیاری از نقصها در بنیان اخلاقی هویت این رژیم را آشکار کرد.
شوشانی اخیرا در مورد مستندش نوشت: ناگهان فهمیدم که در طول دو سال وحشتناک گذشته، موضوع بنیان اخلاقی اسرائیل کاملاً نابود شده است.
فهمیدم که بنیان اخلاقی قدرت بزرگی دارد، زیرا جامعه را در مرزهای مشخصی قرار میدهد و حتی اگر این مرزها نقض میشدند، از سال ۱۹۴۸ نقض شدهاند، چیزی در قوانین اخلاقی جامعه وجود داشت که حداقل باعث میشد شرمسار شوند.
اگر جنگ ۱۹۴۸ جنگ استقلال (غصب سرزمینهای فلسطینی و قتل عام مردم آن برای تاسیس اسرائیل) بود، جنگ کنونی ممکن است جنگی باشد که به اسرائیل پایان میدهد.
هشدار شوشانی مبنی بر اینکه فروپاشی مرزهای اخلاقی جامعه در گرداب خونریزی (همانطور که در سال ۱۹۴۸ اتفاق افتاد)، میتواند مشروعیت کل پروژه را تهدید کند و با عبور رژیم از تمام مرزهای انسانی به نابودی خود اسرائیل منجر شود.
این پیشبینی تاریک که شباهت زیادی با امروز دارد ممکن است دقیقا یکی از رشتههایی باشد که ترامپ را به طور بیقید و شرط به بقای نهایی اسرائیل گره میزند و شاید محدودیتهای قوی نامرئی دیگری نیز وجود داشته باشد.
تغییر استراتژی آمریکا و تمرکز بر ایران
اما در مقابل آمریکا از دستورالعملهای برنامهریزی دفاعی سال ۱۹۹۲ معروف به دکترین ولفوویتز که خواستار حفظ برتری نظامی مطلق آمریکا برای جلوگیری از ظهور رقبا و در صورت لزوم، اقدام یکجانبه برای حفاظت از منافع و بازدارندگی هرگونه رقیب احتمالی بود، فاصله میگیرد.
آلیستر کروک در پایان گزارش خود مینویسد: پیشنویس کنونی استراتژی دفاع ملی آمریکا از چین دور شده و به سمت تامین امنیت میهن و نیمکره غربی میرود.
سربازان بازگردانده خواهند شد، ابتدا برای تامین امنیت مرزها.
ویل شریور مینویسد: به نظر میرسد البریج کولبی (سیاستمدار آمریکایی) چشمهایش را به این حقیقت گشوده است که برای متوقف کردن سلطه چین بر غرب اقیانوس آرام خیلی دیر شده است.
او قبلا میدانست که جنگ علیه روسیه غیرممکن است.
تنها گزینه استراتژیک باقیمانده، ایران است.
این تحلیلگر انگلیسی گفت: شاید کولبی همچنین درک میکند که هرگونه شکست نظامی اضافی آمریکا، بلوف ژئواستراتژیک ترامپ را کاملا به عنوان یک فریب آشکار خواهد کرد؛ بنابراین ممکن است شاهد دور جدیدی از تحولات ژئوپلیتیک بزرگ باشیم، در حالی که ترامپ تلاشهای خود برای صلحساز جهانی دیده شدن را کنار میگذارد.
خود ترامپ شاید نمیداند چه میخواهد انجام دهد و با وجود جناحهای متعددی که سعی در پر کردن خلا استراتژیک دارند، به احتمال زیاد به همان تاکتیکهای جنگی اسرائیلی که به شدت تحسین میکند، روی خواهد آورد.
منبع: الخنادق