حمله به حماس در قطر، حملهای در میدان، نمایشی در رسانه!
انفجارهای مهیب در قلب دوحه، پایتخت ثروتمند و دیپلماتیک قطر، نه در غزه، بلکه هزاران کیلومتر دورتر از خط مقدم درگیری، معادلات جنگ را برای همیشه تغيیر داد.

باشگاه خبرنگاران جوان؛ عباس سیاح طاهری* - اسرائیل در حمله اخیر خود به قطر نشان داد که جنگ امروز فقط در میدان نظامی رخ نمیدهد، بلکه همزمان در عرصه رسانه و افکار عمومی نیز جریان دارد.
بلافاصله پس از حمله، ارتش اسرائیل بیانیه رسمی صادر کرد و دفتر نخستوزیر نتانیاهو نیز مسئولیت مستقیم این اقدام را پذیرفت.
در ادامه، حمله با نام «قله آتش» معرفی شد؛ نامگذاریای که در ظاهر یک جزئیات ساده است، اما در واقع بخشی از فرایند مشروعیتبخشی است.
واژه «عملیات» و انتخاب یک نام نمادین برای آن، تلاشی آشکار بود برای اینکه این اقدام بهجای آنکه بهعنوان تجاوز نظامی دیده شود، بهصورت یک اقدام حسابشده و حرفهای بازنمایی گردد.
اسرائیل به این هم بسنده نکرد.
تصاویر اتاق فرماندهی عملیات با حضور نخستوزیر، وزیر خارجه و رئیس دستگاه امنیتی منتشر شد.
این تصاویر دقیقاً با هدف القای اقتدار سیاسی، هماهنگی نهادی و انسجام ملی به افکار عمومی طراحی شده بود.
به بیان دیگر، حمله به قطر نه فقط با موشک که با تصویر و روایت همراه شد.
اسرائیل کوشید از دل یک اقدام پرمناقشه، صحنهای نمایشی بسازد که در آن سیاستمداران در کنار نظامیان، بهعنوان مدیران مشروع امنیت منطقه ظاهر میشوند.
این رفتار یادآور الگوی آشنای آمریکا در خاورمیانه و دیگر نقاط جهان است.
آمریکا بارها حملات خود را با روایتهایی، چون «دفاع از منافع ملی» یا «مبارزه با تروریسم» توجیه کرده است و کوشیده با چارچوببندی زبانی و رسانهای، از یک اقدام نظامی، یک ضرورت امنیتی بسازد.
اسرائیل امروز همان مسیر را در غرب آسیا دنبال میکند.
پیام روشن است: اسرائیل میخواهد برای خود همان حقی را قائل شود که آمریکا برای خود در سطح جهانی تعریف کرده است؛ حقی برای اقدام پیشدستانه هرجا که منافعش به خطر افتاده باشد.
واکنش قطر نیز نشان داد که این رخداد فقط یک حمله نظامی نبود، بلکه بخشی از یک مهندسی ارتباطی در سطح منطقه بود.
دولت قطر در بیانیهای اعلام کرد دیگر در روند میانجیگری میان حماس و اسرائیل نقشی نخواهد داشت.
این تصمیم بهوضوح همراستا با خواست اسرائیل بود.
نکته مهمتر آن است که در متن بیانیه هیچ نشانی از زبان تهدید یا تلافی دیده نمیشد؛ گویی دوحه ترجیح داد به جای مقاومت، موقعیت جدید را بپذیرد.
همزمان، عربستان سعودی نیز اعلام کرد از مواضع قطر حمایت میکند.
پرسش اساسی اینجاست: حمایت از چه چیزی؟
از کنارهگیری قطر از نقش میانجی؟
از پذیرش غیرمستقیم نقش برتر اسرائیل در معادلات منطقهای؟
پیامی که از دل این مجموعه اقدامات مخابره میشود، روشنتر از همیشه است.
هیچ کشوری در منطقه نمیتواند مدعی شود که تصمیمات گذشتهاش ضامن امنیت است.
نه غنیسازی هستهای، نه مذاکره با آمریکا، نه میزبانی پایگاههای خارجی و نه حتی فاصلهگذاری از گروههای مقاومت، هیچکدام مانع از آن نخواهد شد که اسرائیل به خاک آن کشور حمله نکند.
اسرائیل با زبان رسانه و تصویر این پیام را جا میاندازد که تنها معیار امنیت یا ناامنی، تصمیم این رژیم است.
به همین دلیل است که حمله به قطر را نمیتوان یک رویداد صرفاً نظامی دانست.
این حمله بخشی از یک عملیات ترکیبی بود؛ عملیاتی که به همان اندازه که در آسمان قطر انجام شد، در ذهن و افکار عمومی منطقه نیز اجرا گردید.
اسرائیل با استفاده از چارچوببندی زبانی، روایتسازی تصویری و نمایش قدرت، کوشید تجاوز خود را مشروع جلوه دهد و آن را بهعنوان یک ضرورت امنیتی جا بزند.
سکوت یا همراهی بازیگران منطقهای مانند قطر و عربستان، تنها این روایت را تقویت کرد و راه را برای شکلگیری نظمی تازه هموار ساخت؛ نظمی که در آن اسرائیل نه تنها یک بازیگر نظامی، بلکه روایتگر اصلی واقعیتهای منطقه خواهد بود.
این رخداد نشان میدهد آینده تحولات غرب آسیا بیش از پیش در پیوند میان میدان جنگ و میدان رسانه رقم خواهد خورد.
در چنین شرایطی، آنکه بتواند روایت خود را بهتر به افکار عمومی تحمیل کند، قدرت واقعی را در دست خواهد داشت.
اسرائیل در این حمله ثابت کرد که در پی همین راهبرد است و میخواهد با تلفیق قدرت سخت و قدرت نرم، جایگاه خود را بهعنوان «بزرگتر منطقه» تثبیت کند.
*پژوهشگر ارتباطات و رسانه