خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

شنبه، 22 شهریور 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

داستان سیدحسن نصرالله‌ ـ 46|ورود مستقیم صهیونیست‌ها به جنگ داخلی لبنان - تسنیم

تسنیم | بین‌الملل | شنبه، 22 شهریور 1404 - 16:12
خبرگزاری تسنیم در مجموعه مقالاتی به بازخوانی «زندگی و زمانه سیدحسن نصرالله» رهبر شهید و اسطوره ای حزب الله لبنان و محور مقاومت می پردازد. در این قسمت، به بحث «تقابل رژیم صهیونیستی و سوریه در نیمه نخست داخلی لبنان» می پردازیم.
لبنان،سوريه،ارتش،اسرائيل،راست،ورود،روستا،جناح،فصل،افراطي،قسم ...

خبرگزاری تسنیم طی سلسله‌یادداشت‌هایی به بازخوانی فراز و نشیب زندگی رهبران مقاومت اسلامی لبنان می‌پردازد.
در همین راستا بازخوانی حیات سیدحسن نصرالله رهبر شهید و اسطوره‌ای حزب‌الله لبنان و نقش وی در بالندگی محور مقاومت با عنوان «زندگی و زمانه سیدحسن نصرالله» در قالب مجموعه مقالاتی منتشر خواهد شد و اکنون قسمت چهل و ششم آن پیش روی شماست.
تاکنون سه فصل در مورد شرایط زندگی شهید سیدحسن نصرالله منتشر شده است.
فصل نخست به «دوران کودکی و نوجوانی» ایشان اختصاص داشت.
علیرغم اهمیت موضوع، ما به سرعت از این فصل عبور کردیم تا به بحث‌های بعدی بپردازیم.
فصل دوم، «ریشه‌یابی علل شکل‌گیری جنگ داخلی لبنان» بود.
هدف ما در این فصل چنین بود که ثابت کنیم اولاً جنگ لبنان پدیده‌ای خلع‌الساعه نبود و ثانیاً باید ریشه‌های شکل‌گیری آن را شناخت؛ زیرا این جنگ هم در روند تاریخی تجارب ملت لبنان نقش داشت و هم به صورت مستقیم باعث شکل‌گیری «مقاومت اسلامی لبنان» شد.
ضمن این‌که حیات و سرنوشت سیدحسن نصرالله را نیز به صورت مستقیم تغییر داد.
فصل سوم، «مرور مهم‌ترین رویدادهای تاریخی تا وقوع جنگ داخلی لبنان» بود.
در فصل سوم، به جای تمرکز بر ریشه‌ها، به صورت خاص خود وقایع تاریخی منجر به شروع جنگ داخلی را مورد توجه قرار دادیم.
تانک سوری آتش گرفته در نبرد جزین
نبرد جزین (1982) را باید نخستین رویارویی علنی و بی‌واسطه ارتش‌های سوریه و اسرائیل در خاک لبنان دانست.
اما نبرد غیرمستقیم آن‌ها از 5 سال قبل آغاز شده بود
فصل سوم را با ماجرای مهاجرت (معکوس) خانواده سیدحسن نصرالله به خاستگاه خانوادگی خود در حومه شهر صور خاتمه دادیم.
از قسمت سی و سوم وارد فصل چهارم شدیم که به «ورود سوریه به جنگ داخلی لبنان» اختصاص دارد.
در فصل چهارم، طی چند قسمت، فضای بیروت و جنگ داخلی لبنان بعد از بازگشت خانواده سیدحسن نصرالله به جنوب را مرور خواهیم کرد.
این موارد، به صورت مستقیم در زندگی سیدحسن نصرالله نقش نداشت؛ اما در شکل‌گیری و بالندگی روح مقاومت در جامعه لبنان قطعا اثرگذار بوده است.
ادامه فصل چهارم به بحث «ورود نظامی مستقیم سوریه به لبنان» اختصاص داشت؛ رویدادی که بی‌تردید یکی از عوامل مؤثر در شکل‌گیری مقاومت اسلامی لبنان بود.
قسمت چهل و ششم هم در ادامه فصل چهارم هست و به نقطه عطف تقابل مستقیم ارتش سوریه با نیروهای مزدور و نیابتی اسرائیل در لبنان اختصاص دارد.
ورود سوریه به درخواست مسیحی‌ها
در قسمت پیشین با عنوان « فریب متحدین اسرائیل در لبنان توسط حافظ اسد » نشان دادیم که حکومت حافظ اسد چگونه با بهره‌برداری از رشد میدانی جناح چپ لبنان و فلسطینی‌ها و احساس خطر جناح راست، کاری کرد تا جناح راست به شکل یکپارچه از ورود نظامی ارتش سوریه به لبنان حمایت کند.
در پایان آن قسمت نوشتیم: «سوریه برای ورود نظامی گسترده خود به لبنان، از ماه ژانویه تا آگوست 1976 به شکل هوشمندانه‌ای برنامه‌ریزی کرد که رضایت ایالات متحده در خارج و رضایت رهبران جناح راست افراطی را هم جلب کند؛ اما همزمان طرحی را پیش می‌برد تا در ادامه راست مارونی و کلیه نیروهای نیابتی اسرائیل را زیر ضربه ببرد و نقشه صهیونیست‌ها را خنثی کند.
...
در همین راستا، سوریه طرحی را دنبال کرد که با استفاده از قدرت‌گیری نظامی و رشد میدانی جناح چپ، سران جناح راست را به نقطه‌ای برساند که همگی خواستار ورود ارتش سوریه باشند.
همزمان در داخل جناح راست هم تلاش کرد شکاف بالقوه میان راست میانه و راست افراطی را پررنگ سازد و نهایتاً پشتوانه سیاسی و اطلاعاتی راست افراطی را از بین ببرد تا در زمان مقتضی، از نظر میدانی نیز راست افراطی را زیر ضربه برده و به حاشیه براند.»
نقشه تنوع طائفه‌ای لبنان
در شمال شرق لبنان در استان بعلبک و هرمل، یک منطقه‌ای قرمزرنگ (مارونی) وجود دارد که جنوب آن سبزرنگ (سنی) و غرب آن بنقش (شیعه) است.
این منطقه، «دیر الاحمر» نام دارد
در این‌جا باید این نکته را تذکر داد که سوریه از همان ابتدای حضور خود در لبنان، حساسیت خود نسبت به «تمسک و کمک طلبیدن از اسرائیل» را به تمام لایه‌های جناح راست نشان داده بود.
همان طور که پیش‌تر بیان کرده‌ایم، آغاز حضور رسمی ارتش سوریه در خاک لبنان به ابتدای ماه ژوئن بازمی‌گردد.
در آن ماجرا، روستاهای مارونی‌نشین نوار شرقی لبنان در منطقه «دیر الاحمر» از سوریه طلب کمک کردند.
مشابه این ماجرا در ادامه در جنوب و در حاصبیا پیش آمد!
برای توضیح بیش‌تر ماجرا باید گفت روستای «عیناتا» در استان بعلبک و هرمل واقع در شمال سوریه، یک روستای مارونی‌نشین است که محیط اطراف آن به طور کامل مسلمان‌نشین هستند.
در ماه می 1976 و در پاسخ به جنایت تل الزعتر، گروه‌های چپگرا به سمت این روستا حرکت کردند و اهالی آن به منطقه «دیر الاحمر» پناه بردند که یک منطقه مارونی‌نشین در فاصله حدوداً 10 کیلومتری عیناتا بود.
در دیر الاحمر، حداقل سه گروه مسلح مارونی حضور جدی داشتند؛ با این حال منطقه پیرامونی آن به طور کامل مسلمان‌نشین بود و امکان این وجود داشت که بعد از محاصره کامل، به این منطقه هجوم گسترده‌ای شود.
در این‌جا، عمده رهبران جناح راست لبنان (اعم از راست میانه و راست افراطی) خواستار ورود فوری ارتش سوریه به لبنان و ممانعت از محاصره اهالی دیر الاحمر شدند.
فاصله «عیناتا» و «دیر الاحمر» از مرز سوریه
باید دقت کرد که در این ماجرا میان روستای مارونی‌نشین عیناتا در استان بعلبک و هرمل واقع در شمال لبنان با شهرک شیعه‌نشین عیناتا در بنت جبیل واقع در جنوب لبنان اشتباه نشود
اما این مسأله در جنوب، حساس‌تر بود.
در منطقه «حاصبیا» جناح چپ لبنان و هم‌چنین شبه‌نظامیان فلسطینی قدرت زیادی داشتند و این احتمال مطرح بود که در ادامه تصرف مناطق جنوبی توسط جناح چپ، این منطقه نیز به طور کامل از سیطره دولت مرکزی خارج شود و در ادامه مارونی‌های این منطقه آواره شوند.
در خاطرات عبدالحلیم خدام آمده است که گروهی از مسیحیان لبنان برای درخواست کمک نزد وی آمده بودند.
او خطاب به یکی از اهالی شهرک «کوکبا» از منطقه حاصبیا می‌پرسد اگر فلسطینی‌ها و چپ‌ها حمله کنند، شما چه خواهید کرد؟
و او در پاسخ می‌گوید: «اگر شما ما را نجات ندهید، به اسرائیل پناه می‌بریم.» وزیر خارجه سوریه همان جا قاطعانه تذکر می‌دهد که پناه بردن به اسرائیل خیانت است؛ اما آن شخص مارونی اهل کوکبا در پاسخ یادآوری می‌گفت که در جریان سپتامبر سیاه اردن، بخشی از فلسطینی‌ها هم به اسرائیل پناه بردند و در نتیجه این حق برای ما هم محفوظ است که برای نجات خود به اسرائیل متوسل شویم.
تانک‌های ارتش سوریه در لبنان
نخستین مرحله از ورود رسمی ارتش سوریه به لبنان، به بهانه دفاع از روستاهای مسیحی‌نشین بود
عبدالحلیم خدام این ماجرا را به دو هدف نقل می‌کند.
او از طرفی می‌خواهد نشان دهد که ارتش سوریه به درخواست مسیحی‌های لبنانی وارد این کشور شد و از طرف دیگر نشان می‌دهد که اگر ارتش سوریه وارد نمی‌شد، این‌ گروه‌ها به اسرائیل پناه می‌بردند.
هم‌چنین در لفافه یادآوری می‌کند که از نگاه دمشق، خطر اسرائیل جدی بوده و هرگونه همکاری با اسرائیل نیز مصداق خیانت به حساب می‌آید.
نبرد العیشیة؛ نقطه عطف
همان طور که پیش‌تر بیان شد، ارتش سوریه در ژانویه 1976 در پوشش ارتش آزادیبخش فلسطین (جیش التحریر) وارد سوریه شد.
بعد از آن نیز در ماه مارس رئیس جمهور وقت (سلیمان فرنجیه) رسماً خواستار ورود ارتش سوریه به لبنان شد.
در ابتدای ژوئن ارتش سوریه به صورت رسمی 12 هزار نفر را وارد لبنان کرد و بالاخره در اکتبر اتحادیه عرب مجوزی را داد تا در پوشش آن 40 هزار نظامی سوری در لبنان حاضر باشند.
نکته قابل توجه این است که نشست اتحادیه عرب در روز 16 اکتبر برگزار شد و تنها سه روز بعد از آن «نبرد العیشیة» در روز 19 اکتوبر 1976 رخ داد که یک نقطه عطف مهم به حساب می‌آید.
موقعیت روستای العیشیه و فاصله آن از شهرهای نبطیه و جزین
روستای «العیشیة» در جنوب شهرستان جزین و در فاصله چند کیلومتری شمال شرق نبطیه، روستایی مسیحی‌نشین (مارونی‌مذهب) است که در جنوب سوریه قرار دارد.
این روستا از نظر جغرافیایی در منطقه‌ای قرار داشت که محیط پیرامونی آن مسلمان‌نشین بودند و منطقه اطراف آن از نظر نظامی تحت نفوذ سازمان آزادیبخش فلسطین قرار داشت.
در مقابل شهرستان جزین، اصلی‌ترین پایگاه «حراس الأرز» به فرماندهی «اتیان صقر» به شمار می‌رفت که در قسمت بیست و سوم با عنوان «آغاز نبردهای خیابانی در بیروت» او را معرفی کرده بودیم.
اتیان صقر و بشیر جمیل
این دو نفر به ترتیب فرمانده «حراس الارز» و شاخه نظامی حزب کتائب بودند که بعدها - در کنار تعدادی از سران گروه‌های مسلح راست مارونی – گروه «قوات» را تأسیس کردند
شامگاه 18 اکتبر 1976 برابر با 26 مهرماه 1355، گروه‌های راست افراطی مسیحی از شهرستان جزین به سمت «مرجعیون» حمله کردند؛ منطقه‌ای که تحت نفوذ شبه‌نظامیان وابسته به جناح چپ بود.
در واکنش به این حمله و هم‌چنین ربایش «عثمان ابوغربیة» از فرماندهان جنبش فتح توسط فالانژها، صبح روز بعد شبه‌نظامیان فلسطینی و به صورت خاص دو گروه «قوات الصاعقة» و «فتح» به روستای العیشیه حمله کردند.
گروه‌های فلسطینی ابتدا این روستا را محاصره کرده و سپس در روز 20 اکتبر وارد روستا شده و تعدادی از مسلحین و اهالی را به قتل رساندند.
در روز 21 اکتبر، این روستا به طور کامل در تصرف جنبش فتح قرار گرفت و اهالی آن اخراج شدند تا به سمت جزین بروند.
عثمان ابو غربیه در کنار یاسر عرفات در غزه
در نبردهای روستای العیشیه دو اتفاق مهم رخ داد.
اتفاق نخست این بود که در روز 19 اکتبر زمانی که شبه‌نظامیان فلسطینی روستا را محاصره کردند، با حمله مستقیم ارتش اسرائیل مواجه شدند!
توپخانه ارتش اسرائیل با شلیک 24 خمپاره و و تیربار گسترده فلسطینی‌ها مانع ورود آنان به روستا شد؛ تا این‌که فلسطینی‌ها مجبور شدند شبانه و با استفاده از محدودیت دید توپخانه وارد روستا شوند.
اما بعد از تصرف کامل روستا متوجه شدند که هیچ اسرائیلی در روستا وجود نداشته است.
این نکته زمانی اهمیت مضاعفی دارد که بدانیم در زمان محاصره، عملاً کار روستای العیشیه از نظر نظامی تمام شده بود و با این حال، ارتش اسرائیل به صورت مستقیم و بی‌واسطه به حمایت از مارونی‌های ساکن روستا پرداخت.
اتفاق دوم این بود که وقتی آوارگان این روستا به جزین رسیدند، اتیان صقر و هم‌چنین بخشی از فرماندهان جوان فالانژها صریحاً خواستار «حمایت ارتش اسرائیل از مسیحی‌ها در برابر مسلمانان» شدند.
در این زمینه برخی افراد مانند «اتیان صقر» (فرمانده حراس الأرز) و «کریم بقرادونی» (شاخه نظامی حزب کتائب) چنان صریح و تند صحبت کردند که حساسیت ویژه سوریه را برانگیختند.
کریم بقرادونی در کنار سمیر جغجغ
در پایان نباید این نکته را فراموش کرد که یکی از دو ضلع اصلی حمله به روستای العیشیه، همان «قوات الصاعقه» بودند که از جریان درگیری‌ها در نبرد هتل‌ها در قسمت سی و پنجم معرفی شده بودند.
در قسمت چهلم این سلسله‌یادداشت با عنوان «آغاز جنگ متحدان اسرائیل و سوریه در لبنان» توضیح دادیم که سوریه از قوات الصاعقه به عنوان یکی از نیروهای نیابتی خود برای مقابله با راست افراطی مسیحی استفاده می‌کرد و در واقع آنان را به عنوان نیروی نیابتی خود علیه نیروهای نیابتی و هم‌پیمان اسرائیل به کار گرفته بود.
حال این سئوال مطرح است که آیا بعد از «فاجعه تل الزعتر» مقامات سوریه به این نتیجه رسیده بودند که باید سریع‌تر وارد مقابله با راست افراطی بشوند تا نظر فلسطینی‌ها و افکار عمومی جهان عرب را جلب کنند یا این‌که قوات الصاعقه، حمله به این روستا را بدون هماهنگی با ارتش سوریه و صرفاً در راستای همکاری با جنبش فتح انجام دادند؟
جمع‌بندی
در پایان بند اول این قسمت، با استناد به خاطرات عبدالحمید خدام نوشتیم: «[در میانه سال 1976 و در آستانه ورود گسترده ارتش سوریه به لبنان،] از نگاه دمشق، خطر اسرائیل جدی بوده و هرگونه همکاری با اسرائیل نیز مصداق خیانت به حساب می‌آید.» واقعیت این است که مقامات سوری در این زمینه بارها به اظهار نظر پرداخته بودند و اساساً – همان طور که در قسمت‌های قبل جزئیات آن بیان شد – یکی از مهم‌ترین ابعاد ورود ارتش سوریه به لبنان، مقابله با طرح صهیونیست‌ها بود.
بر همین اساس، مقامات سوری حساسیت قابل توجهی نسبت به ورود ارتش اسرائیل به معادلات داخلی جنگ لبنان داشتند.
آریل شارون در لبنان
فارغ از این‌که ماجرای العیشیه طبق نقشه پیشینی ارتش سوریه صورت گرفت یا این‌که قوات الصاعقه بدون هماهنگی با دمشق در آن شرکت داشت، ورود مستقیم ارتش اسرائیل به نبرد برای حکومت سوریه یک نقطه عطف به حساب می‌آمد.
به نظر می‌رسد از همین جا بود که ارتش سوریه به صورت میدانی وارد فاز تقابل با فالانژها و راست افراطی شد.
در این‌جا باید توجه داشت که نقطه شروع رسمی «درخواست استمداد از اسرائیل» توسط افرادی از قبیل «اتیان صقر» و «کریم بقرادونی» بود که حتی در ابتدای ورود ارتش سوریه به لبنان نیز نسبت به دمشق بدبین بودند.
در قسمت پیشین در این خصوص، توضیحاتی داده و اشاره کردیم که نسل جوان فرماندهان گروه‌های مسلح مارونی برخلاف رهبران جناح راست افراطی، از ابتدا نسبت به ارتش سوریه بدبین بودند.
این نکته باعث حساسیت مضاعف مقامات دمشق می‌شد تا به ارتش سوریه دستور دهند با گروه‌های مسلح راست افراطی وارد تقابل شود.
انتهای پیام/