حقیقت حضرت محمدی(ص) و غایت تاریخ
تاریخ با ظهور پیامبر عظیم الشأن اسلام به یک معنا کامل شد، یعنی بیشترین سطح از انفتاح و گشایش معنایی در نظام هستی برای انسان حاصل شد به این معنا که انفتاحی بیشتر از آن دیگر ممکن نیست. بر این اساس ظهور اسلام به معنا آخرین فصل از کتاب تاریخ بشریت است

به گزارش خبرگزاری تسنیم از قم، مسئله فرجام تاریخ، به عنوان یکی از دل مشغولیهای همیشگی انسان قابل توجه و بررسی است و در تعیین نقشه حرکت جوامع نقش تعیین کنندهای دارد.
قبل از ورود به بحث لازم است به عنوان مقدمه بیان شود که دو رویکرد نسبت به فرجام و غایت تاریخ وجود دارد، در یک نگاه پایان تاریخ مشخص است که معمولا رویکردهای دینی و الهیاتی و بعضی از نظرات در دوره مدرن خصوصا قرن نوزدهم میلادی این دیدگاه را برگزیدهاند، فلسفه آلمانی در این دوره از نمونههای آن است و مارکس و هگل مصداق بارز این افراد هستند.
به تعبیر والش «وظیفه فلسفه تاریخ آن است که شرحی چنان دقیق از مسیر رویدادهای تاریخ بنویسد که اهمیت واقعی و منطق اساسی این مسیر به طور بارز نشان داده شود».(1)
بر این اساس، تحولها و تکامل جامعهها از مرحلهای به مرحله دیگر و قوانین حاکم بر مسیر و جهت تحولها و تکاملها و در نهایت هدف و سرمنزل تاریخ مورد واکاوی قرار میگیرد.
این مطلب همان مفهومی است که در متون دینی به آخرالزمان از آن تعبیر میشود، یعنی پایان هستی حادث چیزی که به حق میتوان آن را یک عالم انسانی نامید و البته پایان مذکور به معنای پایان عالم خاکی نیست.
غایت تاریخ و نهایت سیر جوامع را میتوان بر اساس انسانشناسی عرفانی ترسیم کرد.
در عرفان اسلامی همه عالم چیزی جز تفصیل آدم نیست و آدم همان کتاب جامع است.
انسان کامل برای عالم همانند روح برای تن است.
حقیقت انسان مظهر اسم جامع الله است، یعنی همه اسماء در آن وجود جلوه می کنند و تمام حقیقت اسم الله را میتوان در او یافت، از این حقیقت به حقیقت محمدیه صلی الله علیه و آله یاد میشود، زیرا حضرت رسول خاتم تنها کسی است که به این مقام دست یافت، اما باید توجه داشت که ظهور آن حقیقت به طور کامل امکان نداشت.
پس آن حقیقت نخست به صورتی خاص ظاهر شد و آن صورتهای انبیاء بود.
بنابراین با توجه به اینکه رسول گرامی اسلام صل الله علیه و آله کاملترین انسان کامل به صورت مطلق از منظر عرفانی است، باید گفت تاریخ با ظهور پیامبر عظیم الشأن اسلام به یک معنا کامل شد، یعنی بیشترین سطح از انفتاح و گشایش معنایی در نظام هستی برای انسان حاصل شد به این معنا که انفتاحی بیشتر از آن دیگر ممکن نیست.
بر این اساس ظهور اسلام به معنا آخرین فصل از کتاب تاریخ بشریت است.
از منظری دیگر با ظهور پیامبر خاتم است که آخرالزمان شروع میشود، اما به دلیل اینکه آغاز شدن این آخریت خود شروع یک پایان است.
در این مرحله گشایشی در سطح ارتباط انسان با وجود و هستی رخ میدهد.
ولی این گشایش باید در تمام عالم انسانی ایجاد شود تا غایت ایجاد و خلقت عالم به طور کامل محقق شود.
بنابراین سلوک حضرت خاتم در فراز تاریخ توسط اوصیایش ادامه مییابد.
از همین جهت امیرالمومنین(ع) و به تبعیت فرزندان او را شیث محمدی(ص) مینامند، زیرا همان طور که حضرت شیث هبه الهی به آدم(ع) بود و بسط کمالات وجودی او، اوصیای حضرت خاتم نیز با ایشان چنین نسبتی دارند.
ابن عربی دور ماقبل آخرالزمان و حضرت ختمی را با حقیقت حضرت عیسی(ع) متعین میداند، لذا عیسویان را به دو دسته تقسیم میکند.
اول عیسویان نخستین که میدانستند دوره تاریخی که حضرت عیسی(ع) مصداق و مظهر اسم غالب در آن دوره، موقتی است.
در ادامه دوره دیگری خواهد آمد که انسان کامل دیگری بلکه کاملترین انسان در تاریخ نمود آن خواهد بود و عیسویان ثانوی که به این چرخش تاریخی توجه نداشتند و بعد از تغییر دوران و اسم الهی حاکم نیز به مشرب عیسوی زیست کردند و تاریخ را فهم کردند و در نتیجه جامعه و جهانی متناسب با آن را پدید آوردند.
1.
والش،دبلیو.
اچ، مقدمه ای بر فلسفه تاریخ، ترجمه ضیاء الدین علایی طباطبایی، چاپ اول، تهران، انتشارات امیرکبیر،1363
یادداشت از حجت الاسلام محمد وحید سهیلی، پژوهشگر و جامعهشناس
انتهای پیام/