لزوم بازنگری در استانداردهای حجاب زنان در سینما؛ فیلمسازان آزادی عمل ندارند
روزنامه اعتماد نوشت: همانگونه كه سينما در دهههاي گذشته توانسته خود را با برخي تغييرات اجتماعي تطبيق دهد، امروز نيز نيازمند آن است كه نسبت تازهاي با واقعيت پوشش زنان برقرار كند. اين بازنگري ميتواند به دو نتيجه مثبت منجر شود. نخست، افزايش آزادي عمل فيلمسازان براي خلق آثاري واقعگرايانهتر و صادقانهتر. دوم، ترميم اعتماد مخاطب به سينما به عنوان بازتابدهنده زندگي اجتماعي.

همانگونه که سینما در دهههای گذشته توانسته خود را با برخی تغییرات اجتماعی تطبیق دهد، امروز نیز نیازمند آن است که نسبت تازهای با واقعیت پوشش زنان برقرار کند.
این بازنگری میتواند به دو نتیجه مثبت منجر شود.
نخست، افزایش آزادی عمل فیلمسازان برای خلق آثاری واقعگرایانهتر و صادقانهتر.
دوم، ترمیم اعتماد مخاطب به سینما به عنوان بازتابدهنده زندگی اجتماعی.
کد خبر: 735484 | ۱۴۰۴/۰۶/۲۲ ۱۳:۵۰:۰۰
«بازنگری استانداردهای حجاب» عنوان یادداشت روزنامه اعتماد به قلم سعید هنرمند است که در آن آمده؛در سالهای اخیر تناقض آشکار میان وضعیت حجاب در فیلمهای سینمایی ایران و واقعیت اجتماعی به یکی از پرسشهای جدی برای مخاطبان سینما بدل شده است.
آنچه بر پرده سینماها، نمایش داده میشود، غالبا بازنمایی یکدست و استاندارد شدهای از پوشش است که الزامهای اداری و نظارتی آن را تعیین میکند.
در حالی که در سطح جامعه، بهویژه پس از تحولات اجتماعی و فرهنگی مرتبط با جنبش مهسا، تنوع پوشش میان زنان و دختران بهمراتب گستردهتر و متفاوتتر است.
این فاصله بهتدریج ذهن مخاطب را نسبت به صداقت و واقعگرایی آثار سینمایی بدبین کرده و حتی توانسته است لذت تماشای اثر هنری را تحتالشعاع قرار دهد.
هنگامی که مخاطب سینما با نگاهی ساده، تفاوت میان فضای اجتماعی بیرون از سالن سینما و آنچه در فیلم به تصویر کشیده شده است را مقایسه میکند، ناخودآگاه دچار شکاف ذهنی میشود و این پرسش در او شکل میگیرد که آیا سینما در ایران بازتابدهنده واقعیتهای زیسته است یا تنها صحنهای است که بهناچار برای عبور از سد ممیزی بهشکل خاصی طراحی شده است؟
این گسست موجب پیامدهای چندگانهای برای سینمای ایران شده است.
نخست، کاهش میزان همذاتپنداری مخاطب با شخصیتهاست.
وقتی زنی در فیلم با پوششی کاملا منطبق با آییننامههای رسمی ظاهر میشود، در حالی که همان شخصیت در موقعیت مشابه در زندگی واقعی پوششی کاملا متفاوت دارد، ارتباط عاطفی مخاطب با او تضعیف میشود.
این عدم همخوانی بهویژه در فیلمهایی که قصد دارند زندگی روزمره مردم را به تصویر بکشند، بیشتر نمود پیدا میکند.
درام اجتماعی بدون واقعگرایی در جزییات، کارکرد خود را از دست میدهد و بهجای بازتاب جامعه، به الگویی غیرواقعی از آن بدل میشود.
دوم، این شکاف بر اعتماد عمومی نسبت به سینما نیز تاثیر گذاشته است.
مخاطب بهجای اینکه سینما را آینه جامعه بداند، آن را به عنوان عرصهای فاصلهدار از واقعیتها تلقی میکند.
سوم، این وضعیت بر هویت سینمای ایران در سطح بینالملل نیز اثرگذار بوده است.
آثاری که با استانداردهای رسمی حجاب ساخته میشوند، هنگام حضور در جشنوارههای جهانی با پرسشهایی درباره تفاوت میان جامعه ایران و بازنمایی سینمایی آن مواجه شدهاند و همین امر گاه به کاهش اعتبار اثر به عنوان سندی از واقعیت فرهنگی انجامیده است.
برای آسیبشناسی این مساله باید به ریشههای آن بازگشت.
ساختار نظارتی در سینمای ایران از دهههای گذشته تاکنون همواره تعریفی مشخص و محدود از پوشش زنان ارایه داده است.
این تعریف در آییننامههای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تثبیت شده و معیار سنجش میزان پایبندی فیلمها به ضوابط اخلاقی و اجتماعی تلقی میشود.
اما گذر زمان و تغییرات فرهنگی، اجتماعی و حتی نسلی در ایران باعث شد این تعریف به تدریج از واقعیتهای جامعه فاصله بگیرد.
آنچه روزگاری پوششی رایج بود، امروز دیگر عمومیت ندارد.
با این حال، سیستم نظارت سینمایی کمتر خود را با این تغییرات بهروز کرده است و همچنان همان معیارهای سابق را ملاک میگیرد.
نتیجه شکلگیری تناقضی است که هم فیلمساز و هم مخاطب را تحت فشار قرار میدهد.
فیلمساز در این میان با وضعیتی دوگانه روبهرو است.
از یک سو باید اثری خلق کند که در چارچوب ممیزی قابلیت صدور پروانه نمایش داشته باشد و از سوی دیگر میخواهد واقعیتهای اجتماعی را تا جای ممکن به تصویر بکشد.
این کشمکش او را وادار میکند یا به ناچار بخشی از واقعیت را حذف کند یا آن را بهگونهای نمادین و غیرمستقیم نمایش دهد.
بسیاری از فیلمهای اجتماعی ایران به همین دلیل به زبان استعاره و نماد روی آوردهاند، زیرا مستقیمگویی در حوزه پوشش با محدودیت همراه بوده است.
این امر البته خلاقیت هنری خاصی را در سینما ایجاد کرده، اما در عین حال شفافیت روایت را کاهش داده و امکان ارتباط مستقیم مخاطب با واقعیت اجتماعی را کم کرده است.
بنابراین مساله تنها یک اختلاف ظاهری در نوع پوشش نیست، بلکه موضوعی عمیقتر است که به ماهیت روایت سینمایی و امکان بازنمایی صادقانه زندگی روزمره مربوط میشود.
برای مخاطب باهوش سینما، این تناقض نوعی گسست معرفتی ایجاد میکند.
او بهخوبی میداند که در شهرهای بزرگ ایران، طیف متنوعی از پوششها وجود دارد و الزام یکسانسازی در فیلمها، تصویری تحریفشده از جامعه ارایه میدهد.
همین امر سبب شده که برخی مخاطبان سینما را کمتر جدی بگیرند یا آن را صرفا محلی برای داستانهای غیرواقعی بدانند.
در حالی که رسالت سینمای اجتماعی، بازنمایی بیواسطه زیست مردم است.
اگر این رسالت بهخاطر الزامهای اداری به تعویق بیفتد، عملا بخشی از کارکرد سینما از دست میرود.
در نتیجه آسیب اصلی، دور شدن سینما از نقش اجتماعی و فرهنگی خود است.
ضرورت بازنگری در استانداردهای تعریفشده حجاب در سینمای ایران از همین نقطه ناشی میشود.
بازنگری به معنای حذف کامل ضوابط نیست، بلکه به معنای نزدیککردن آن به واقعیت جاری جامعه است.
همانگونه که سینما در دهههای گذشته توانسته خود را با برخی تغییرات اجتماعی تطبیق دهد، امروز نیز نیازمند آن است که نسبت تازهای با واقعیت پوشش زنان برقرار کند.
این بازنگری میتواند به دو نتیجه مثبت منجر شود.
نخست، افزایش آزادی عمل فیلمسازان برای خلق آثاری واقعگرایانهتر و صادقانهتر.
دوم، ترمیم اعتماد مخاطب به سینما به عنوان بازتابدهنده زندگی اجتماعی.
اگر سینما بتواند تنوع موجود در جامعه را بیآنکه دچار اغراق یا تحریف شود به تصویر بکشد، آنگاه هم ارزش هنری اثر افزایش خواهد یافت و هم پذیرش اجتماعی آن.
در این مسیر البته چالشهای متعددی وجود دارد.
یکی از مهمترین چالشها، نگرانی برخی نهادها از عادیسازی پوششهای غیرمتعارف در فیلمهاست.
این نگرانی ریشه در نگاه محافظهکارانه به سینما دارد که آن را ابزاری برای هدایت فرهنگی میداند نه بازتاب واقعیت.
با این حال تجربه نشان داده است که فاصله گرفتن سینما از واقعیت نه تنها به هدایت فرهنگی منجر نمیشود، بلکه بر شکاف میان مردم و هنر رسمی میافزاید.
چالش دیگر، فشارهای بینالمللی است.
در جشنوارههای خارجی، فیلمهای ایرانی گاه بهخاطر همان محدودیتهای پوششی مورد پرسش قرار میگیرند و همین امر تناقضات بیشتری را آشکار میسازد.
بنابراین اصلاح این وضعیت میتواند حتی در عرصه دیپلماسی فرهنگی نیز کارکرد مثبتی داشته باشد.
بهطور کلی میتوان گفت که ادامه وضع موجود، خطر بیاعتباری بیشتر سینمای اجتماعی ایران را در پی دارد.
فیلمهایی که قصد دارند معضلات، زندگی و روابط واقعی مردم را روایت کنند، اگر در جزییاتی مانند پوشش دچار تحریف باشند، در نهایت تصویر کلی آنها نیز از صداقت خالی میشود.
این امر سبب خواهد شد که مخاطب بهجای دیدن روایت زندگی خود بر پرده، با تصویری رسمی و غیرواقعی مواجه شود که نه او را نمایندگی میکند و نه امکان همذاتپنداری فراهم میآورد.
بازنگری در استانداردهای حجاب در سینما، گامی اساسی برای بازگرداندن سینمای ایران به جایگاه واقعی خود است، رسانیدن که در آن سینما بتواند آزادانهتر، دقیقتر و صادقانهتر از زیست روزمره مردم سخن بگوید و فاصله میان پرده نقرهای و کف خیابان را کاهش دهد.