بازنمایی همزمان سوگ و حماسه؛ رسانه نباید از جامعه عقبتر باشد!
حسن شمشادی مجری و مستندساز به لزوم آسیب شناسی رسانه در جنگ پرداخت و بیان کرد که رسانه نباید از خبرهایی که در فضای مجازی در جامعه می گذرد، عقبتر باشد.

خبرگزاری مهر-گروه هنر-عطیه موذن؛ رئیس مرکز تحقیقات صداوسیما بعد از جنگ ۱۲ روزه در آماری اعلام کرد که شبکه خبر در صدر شبکه ها قرار گرفته و آمار مخاطب تلویزیون بالاتر رفته است.
همین خبر در وهله اول نشان می دهد که رسانه ها چگونه در بحران ها از حوادث طبیعی تا جنگ زیر ذره بین می روند و افراد مختلف حتی اگر مخاطب رسانه نبوده اند تشنه دیدن و شنیدن خبرهای تازه هستند.
اما آیا رسانه ها توانسته اند همان قدر که مخاطب به آنها رجوع میکند انتظارات مخاطب را برآورده کنند؟
تجربه نشان میدهد در بسیاری از مواقع، پوشش جنگ یا بحران، بدون در نظر گرفتن تخصص های لازم بوده در حالی که این کار نیازمند دانش امنیتی، شناخت قواعد حرفهای و حتی مهارتهای روانی برای مقابله با فشار شدید است که البته شاید در جنگ ۱۲ روزه اخیر این نگاه در مواردی رعایت نشد.
خبرگزاری مهر در یک سلسله گفتگو با اهالی کاربلد و باسابقه حوزه رسانه از آنها درباره وضعیت رسانهها در این ایام پرسیده است و هر یک از کارشناسان، متخصصان و صاحبان این حرفه از زاویهای به مساله مورد بحث پرداختهاند.
گفتگوی پیش رو با حسن شمشادی خبرنگار، گزارشگر، مستندساز و مجری است که به عنوان خبرنگار جنگی صداوسیما سالها در عراق و سوریه حضور داشته است.
وی در ۲ قسمت پیش به بخشی از رویکردهای خبری در جنگ ۱۲ روزه اشاره کرد.
بخش پایانی این گفتگو را در ادامه میخوانید:
*یکی از چالش های کار خبری در جنگ ۱۲ روزه پرداختن به قربانیان، شهدا و خود حادثه بود به گونه ای که نه کلیشه و پس زننده شود و نه معمولی و روتین به اخبار پرداخته شود.
خاطرم هست یکی از گزارشگران تلویزیون پرداخت درستی در این زمینه داشت و بعد از هدف قرار گرفتن شهرک چمران و زیر آوار رفتن شهروندان، نقاشی ها و عروسک های کودکان را به استودیو آورده بود و نمایش می داد بدون اینکه در گزارش لحن حسی اگزجرهای داشته باشد اما در برخی شبکه ها اتفاقات هیجانی ضد و نقیضی وجود داشت.
به نظر شما مرز میان بازنمایی حماسی و غم یک جنگ کجا باید باشد؟
بله من هم دیدم.
آوردن این نقاشیها و عروسکهای بچهها به استودیوی خبر برای تحریک احساسات عمومی کار خوبی بود؛ اتفاق درستی رقم زد.
اما اگر از صبح تا شب فقط همین را نشان بدهید، آیا باز هم درست است؟
مشخصاً درست نیست.
*مخاطب زده می شود ...
معلوم است که پس می زند، این کار هم اندازهای دارد چون مخاطب تابآوری محدودی دارد.
وقتی احساسات او بیش از حد درگیر شود، در نقطهای خسته میشود و دیگر نمیتواند ببیند؛ حتی به تلویزیون ناسزا می گوید و آن را خاموش میکند.
در صفحات اینستاگرامی و فضای مجازی هم همین است؛ اگر من صبح تا شب از غزه استوری بگذارم، باید بدانم که تابآوری مخاطبم تا حدی است.
او تا اندازهای میتواند جسد ببیند، تا حدی میتواند کودکی گرسنه یا صحنههای موشکباران را ببیند.
چه باسواد، چه بیسواد، چه حزباللهی و چه غیر از آن، همه یک مرز تحمل دارند.
چرا باید در گزارش زنده بگوییم «نقطهزن اینجا را زده؟» این همان حرفی است که نتانیاهو میزند و می گوید: «ما با مردم ایران کاری نداریم، نقطه زنی می کنیم».
وقتی خبرنگار چنین عبارتی به کار میبرد، در واقع حرف نتانیاهو را تأیید میکند.
اینگونه غیرعمد همان تفکر را پیاده می کند چون بلد نیست و آموزش ندیده!
در رسانه، شما نمیتوانید تمام مدت بر موج احساسات سوار باشید.
پس عقلانیت کجاست؟
منطق کجاست؟
واقعیتهای میدان کجاست؟
در کنار همه اینها باید نقاط قوتمان را بگوییم که میگوییم اما در عین حال نقاط ضعفمان و آسیبهایی که داشتهایم کجا هستند؟
باید الان رسانههایمان را آسیبشناسی کنیم.
چرا وقتی نخستین تصاویر را در شبکه خبر، دو تا سه ساعت بعد نشان میدهیم، همان خبرنگار را در همان لوکیشن با همان ادبیات تا ساعتها پخش میکنیم و تصویر و روایت تازهای وجود ندارد؟
تا چه زمانی باید همان گزارش تکراری را دید که فقط میگوید «این ساختمان هدف قرار گرفته» و حرف جدیدی بیان نشود.
اینها نکاتی است که باید آموزش داده شود.
باید بدانیم که استفاده از کدام ادبیات رژیم صهیونیستی خطاست.
چرا باید در گزارش زنده بگوییم «نقطهزن اینجا را زده؟» این همان حرفی است که نتانیاهو میزند و می گوید: «ما با مردم ایران کاری نداریم، نقطه زنی می کنیم».
وقتی خبرنگار چنین عبارتی به کار میبرد، در واقع حرف نتانیاهو را تأیید میکند.
اینگونه غیرعمد همان تفکر را پیاده می کند چون بلد نیست و آموزش ندیده، چون مدیر بالادستش هم بلد نیست و آموزش ندیده و به او نگفته است.
این مسائل دیگر نیازی به ستاد کل نیروهای مسلح، وزارت اطلاعات، ارتش یا سپاه ندارد بلکه خبرنگار باید بداند ادبیات نتانیاهو و رژیم صهیونیستی کدام است.
این پاسخ به پرسشی است که پیش از این مطرح شد که چرا نهادها و ارگان ها به رسانه ها اعتماد نمیکنند.
یک نمونه همین است که به طور مثال خبرنگار یا گزارشگر بگوید «اسرائیل نقطهزنی کرده و فقط فلان طبقه ساختمان را زده» و بعد از چند روز تازه یاد بگیریم که باید بگوییم «مردم عادی هم هدف قرار گرفتهاند و شهید شدهاند».
«این ساختمان وقتی طبقهای از آن تخریب میشود، کل بنا ناایمن شده است» و موارد دیگر.
اینها نکاتی است که باید در لحظه تصمیمگیری در کار خبری به آنها توجه کنید.
همه افراد در لحظه نمیتوانند واکنشی همچون سحر امامی داشته باشند که واکنشی بسیار خوب و حرفهای بود.
این سطح واکنش نیاز به آموزش دارد.
هرچند آموزش وجود دارد و ساعتهای زیادی صرف میشود تا هزاران ساعت آموزش داده شود اما هنوز هم بسیاری از خبرنگاران در ابتداییترین اصول واژگانی در گزارشهای جنگی دچار ضعف هستند.
هنوز هم نمیدانند که گزارش اول باید با گزارش دوم متفاوت باشد، باید اطلاعات تازه بدهد، زاویه دوربین را تغییر دهد، با افراد دیگری صحبت کند.
اینها سادهترین اصول هستند، اما رعایت نمیشوند.
*چگونه میتوان میان پوشش سریع و دقیق و حفظ امنیت روانی جامعه تناسب ایجاد کرد.
آیا در جنگ گذشته در این زمینه موفق بودیم؟
واقعیت این است که در شرایطی که کشور درگیر جنگ میشود شما نمیتوانید بهطور کامل و صددرصد آسیبها را همان لحظه نشان دهید.
شما نباید احساس ضعف منتقل کنید.
چگونه وقتی یک مقام مسئول در جایی صحبت میکند اگر برداشت مثبت نداشته باشند، میگویند این سخن از موضع ضعف بود.
طبیعتاً رسانه نیز همین رسالت را دارد؛ نباید از موضع ضعف وارد شود.
این جنگ، جنگ رسانهای است و جنگ رسانهای امروز با چهل یا پنجاه سال پیش تفاوت دارد.
آن زمان هیچکس دسترسیای جز به یک رسانه، یکی دو شبکه و اخبارشان و چند روزنامه محدود نداشت.
اکنون چنین نیست؛ امروز همه به همهچیز دسترسی دارند؛ به ماهواره، اینترنت و بسترها و سکوهای مختلف.
حالا باید چه کار کنند که این مرز مخدوش نشود؟
این کار ظرافت خاصی دارد و بسیار دشوار است.
خیلی سخت است که شما باید هم قدرت خود را نشان دهید و هم آسیبهایتان را.
از سوی دیگر، دشمن ما رژیم صهیونیستی است که سانسورهای بسیار عجیب و غریبی روی این مسائل دارد.
این رژیم در چارچوب پروتکلهای خاص خود عمل میکند.
من اعتقاد ندارم که شما باید صددرصد آن پروتکلها را بهعنوان سانسور در داخل اعمال کنید؛ زیرا مردم دسترسی هایی دارند، درست مانند ساکنان رژیم صهیونیستی که به منابع مختلف دسترسی دارند و میبینند.
حتی اگر رسانههای رسمی خودشان چیزی نگویند و چند هفته یا چند ماه بعد، کمکم اخبار را منتشر کنند که فلان جا هدف قرار گرفته و مثلاً ۵۰۰ میلیون دلار خسارت داده است.
این خسارت ها را همان روز واقعه نگفتند بلکه یک ماه، ۴۰ روز یا مدتی بعد اعلام کردند که این مؤسسه هدف قرار گرفته و ۵۰۰ میلیون دلار خسارت به آن وارد شده است.
این نشان میدهد که در همان شرایط اولیه خیلی چیزها را نباید گفت، در عین حال که نکاتی را هم باید اطلاع رسانی کرد.
مثلاً در همان شبکه خبر، در همان ساعتهای اول، من و شما نخستین آماری که از شهدای شاخص یعنی فرماندهان نظامی، دانشمندان هستهای و نخبگان جامعه داشتیم با اسم و مشخصات و عکس، از فضای مجازی بود.
در حالی که صداوسیما هنوز اطلاعرسانی نکرده بود و (احتمالاً) مشغول هماهنگی با بالادستیهای خود بوده است، این همان مسئله مخاطب است.
بعد از آن چقدر طول کشید تا به این نقطه رسیدیم که در کنار خبرهای تکرارشده، اطلاعرسانی کنیم که فرماندهان هدف قرار گرفتند و دانشمندان شهید شدند.
چند ساعت طول کشید تا تازه وارد این فاز شدیم که مردم هم هدف قرار گرفتهاند.
این موضوعی است که باید از همان ابتدا به آن پرداخت.
نمیتوان با تأخیر چندساعته اطلاع داد بهگونهای که مخاطب نخستین خبرها را در کانالهای تلگرامی و صفحات شخصی میدید و سپس رسانه رسمی را جستجو می کرد و می دید هنوز تأیید نکرده است.
اینجاست که دوگانگی به وجود میآید؛ بعد از چند ساعت که تأیید شد و خبر رسمی منتشر شد، مخاطب به این نتیجه می رسد که آن رسانه عقب افتاده است.
*تلویزیون در پوشش اتفاقات جنگ بهتر بود که چه رویکردی را حفظ می کرد؟
درواقع از روایت پیروزی تا مدل سوگواری چطور باید در رسانه دیده شود؟
آسیبهایی که مردم دیدند در همان ایام جنگ نیازمند ظرافتی خاص در بازنمایی بود؛ باید احساسات مردمی که آسیب دیدهاند، خودشان، خانوادهشان، اطرافیانشان، همسایگانشان و همشهریانشان را نشان دهید و در کنار آن، قدرت، مقاومت و ایستادگی را نیز بازتاب دهید، اینها را میتوان با هم تلفیق کرد.
مثلاً شما به منطقهای میروید که موشک خورده است؛ شهید دادهاند، خانهها خراب شده، کودکی شهید شده است.
نقاشی کودک را نشان میدهید اما همزمان دوربینتان به سوی کسانی میچرخد که امدادرسانی و کمک میکنند.
مردم با دیدن این تصاویر دلگرم میشوند که اگر کسی زیر آوار است، کسانی هستند که نجاتش میدهند، اگر کسی تشنه است، کسانی هستند که آب به او میرسانند.
اینها باید به تصویر کشیده شود.
کنار اینها، باید مردمی را هم نشان داد که در همان حال اشک میریزند و همزمان شعار «مرگ بر اسرائیل» سر میدهند.
یعنی هم احساساتشان نشان داده شود و هم ایستادگیشان.
سپس این گزارش ها در پیوند با خبر حملات موشکی ما قرار گیرد.
مردم به این ترتیب در رسانه واقعیت را میبینند، هم تخریب، هم شهادت مردم عادی، هم شهادت فرماندهان، هم خدمات و امدادرسانی و هم احساسات پاک و مقاومت مردم.
یک مجری را سالها مثلاً ۱۵ یا ۲۰ سال، هر صبح در برنامه «صبح بخیر ایران» دیدهاید که فقط گفته است «صبح بخیر ایران» و فضای پرانرژی ابتدای روز را منتقل کرده است.
حال اگر همین مجری، همزمان با حملات، بیاید و درباره پدافند و آفند ما یا موشکها و اقدامات دشمن سخن بگوید، طبیعی است که پذیرفته نمیشود اما در مقابل، مجری دیگری را دارید که در یک برنامه ساختارمحور و با فکر نشسته است.
چنین مجریای فقط وظیفه پرسش و پاسخ ندارد، بلکه «مجری-کارشناس» است این اتفاق بعضاً در رسانهها، بهویژه رسانه ملی رخ داده است یعنی اینگونه نیست که چنین رویکردهایی اصلاً نبوده ولی نقطهای و جرقهای بوده است؛ کار همان افرادی که گاه تصمیمی گرفته و اقدامی کردهاند.
اما این باید یک روند کامل باشد و رسانه این ظرافت های خبری را بهطور مداوم حفظ کند.
نمیتوان از رسانه ملی یا حتی رسانههای داخلی صرفاً توقع داشته باشید که وقتی طرف مقابل بر طبل شادانه می کوبد که جنگنده هایش روی آسمان ما رژه می روند ما از قدرت و اقتدار خود نگوییم.
یا برعکس عین همان حرف او را صددرصد بازگو کنید!
او به اندازه خودش با رسانههایش این سخنان را میگوید.
شما باید از این طرف، از قدرت خودتان بگویید، از بازدارندگی خود و استقامت مردم خودتان بگویید.
*گاهی مجریان و گویندهها در برخی برنامه های سیاسی موضعگیریهایی داشتند و تحلیلهایی ارائه دادند که بیشتر حسی و تهییجی بود.
مرز اختیار یک مجری در تهییج مخاطب یا تحلیل وضعیت تا کجاست؟
این سوال هم باز به همان موضوع تکراری «پروتکل»، انتخاب افراد، جذب افراد و آموزش آنها بازمیگردد.
در رسانه مدیرانی در سطوح بالادستی وجود دارند که مدیر شبکه، سردبیر و ...
هستند و وظیفه شان همین است.
شما یک مجری را سالها مثلاً ۱۵ یا ۲۰ سال، هر صبح در برنامه «صبح بخیر ایران» دیدهاید که فقط گفته است «صبح بخیر ایران» و فضای پرانرژی ابتدای روز را منتقل کرده است.
حال اگر همین مجری، همزمان با حملات، بیاید و درباره پدافند و آفند ما یا موشکها و اقدامات دشمن سخن بگوید، طبیعی است که پذیرفته نمیشود چون او صرفاً یک گزارشگر اجتماعی یا مجری صبحگاهی بوده است اما در مقابل، مجری دیگری را دارید که در یک برنامه ساختارمحور و با فکر نشسته است.
چنین مجریای فقط وظیفه پرسش و پاسخ ندارد، بلکه «مجری-کارشناس» است.
مجری-کارشناس ۲ حالت دارد، یا تحصیلات دانشگاهی و مطالعات عمیقی دارد که سابقهاش برای مخاطب روشن است (در صفحه شخصیاش یا در مقالات و سخنرانیهایش مشخص است)، یا تجربه میدانی دارد.
من به شخصه اگر تحصیلات دانشگاهی یا مقالات علمی نداشته باشم، خود را کارشناس مسائل منطقه میدانم چرا که در میدان حضور داشتهام.
برای مثال، گفتگویی داشتم که طرف مقابل گفت؛ اگر چنین کنیم یا چنان نکنیم، مثل سوریه میشویم.
من نزدیک دو یا سه دقیقه درباره سوریه سخن گفتم چون کارشناس آن حوزه بودم و هستم.
چهار یا پنج سال در آنجا زندگی کردهام و ۱۵ سال آن منطقه را رصد و مطالعه کردهام.
بنابراین، در حوزه منطقه بهطور مشخص عراق، سوریه، لبنان و یمن مجری کارشناس محسوب میشوم اما فرض کنید درباره آمریکای لاتین بحثی پیش بیاید.
در اینجا من حق تحلیل ندارم و در چنین شرایطی، وظیفه من سکوت است.
*پروتکل را چه کسانی باید طراحی کنند؟
مدیران ارشد سازمان باید بنویسند؛ از رئیس سازمان گرفته تا معاونان و شورای معاونان و سپس برای همکاری فرابخشی، این پروتکل را به مجموعههای بالادستی ارائه دهند.
پروتکلهایی هم در سطح بالادستی نوشته میشود که تعیین میکند رسانهها در ایام جنگ چه اقداماتی باید انجام دهند.
امیدوارم که با این سخنان تغییری ایجاد شود؛ تغییری برای مخاطب، برای مردم، برای رسانهها و برای رسانه ملی که عمرمان را در آن صرف کردهایم.
اما متأسفانه در عین حال چندان امیدوار هم نیستم، چون همانطور که عرض کردم، ۱۵ سال است که این مسائل را مطرح میکنیم و هیچ تغییری ندیدهایم.