قاتل با کمک به کودکان نیازمند از چوبه دار رها شد
ماجرای پرونده قتلی که سالها طول کشیده بود سرانجام به یک پایان غافلگیرکننده و خوش رسید؛ عفو قاتل به شرط کمک به کودکان نیازمند.

ماجرای پرونده قتلی که سالها طول کشیده بود، سرانجام به یک پایان غافلگیرکننده و خوش رسید؛ عفو قاتل به شرط کمک به کودکان نیازمند.
کد خبر: 735382 | ۱۴۰۴/۰۶/۲۱ ۲۱:۳۳:۳۱
ماجرای پرونده قتلی که سالها طول کشیده بود، سرانجام به یک پایان غافلگیرکننده و خوش رسید؛ عفو قاتل به شرط کمک به کودکان نیازمند.
به گزارش سایت جنایی، یکی از روزهای گرم مردادماه سال ۱۳۹۶ ساکنان یکی از بنادر جنوبی ایران، شاهد قتلی بودند که زندگی خانواده قاتل و مقتول را برای همیشه دگرگون کرد.
مرد میانسالی به نام نادر که راننده یک خودروی پراید بود، در خیابانهای شلوغ شهر با ضربات چاقو به قتل رسید.
این حادثه ریشه در اختلافات مالی قدیمی داشت.
شاهدان عینی گفتند، نادر از خودروی خود پیاده شد و به سمت یک موتورسوار رفت که در حاشیه خیابان ایستاده و منتظر بود.
گفته شاهدان حکایت از آن داشت که ظاهراً این ملاقات با قرار قبلی بود، اما احتمالاً آنچه قرار بود اتفاق بیفتد، گفتوگویی ساده بود اما قرار ملاقات آنها به سرعت به درگیری فیزیکی کشیده شد.
شاهدان ادامه دادند نادر و موتورسوار بر سر موضوعی بحثشان بالا گرفت، بعد مشت و لگد رد و بدل شد و ناگهان موتورسوار چاقویی از جیبش بیرون کشید و چند ضربه به بدن نادر وارد کرد.
مقتول در جا نقش بر زمین شد و خونریزی شدید، جان او را گرفت.
موتورسوار هم بدون معطلی فرار کرد و در میان جمعیت گم شد.
خبر قتل بلافاصله به مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰ گزارش شد و ماموران پلیس آگاهی به سرعت به محل حادثه اعزام شدند و صحنه را بررسی کردند.
جسد نادر با زخمهای متعدد چاقو بر بدن مقتول وجود داشت.
در ادامه، بازپرس پرونده با توجه به گفته شاهدان، دستور تحقیقات گسترده داد.
ابتدا، کارشناسان جنایی شواهد فیزیکی را جمعآوری کردند، یعنی رد لاستیک موتور، قطرات خون روی آسفالت و حتی یک تکه پارچه از لباس مقتول که در درگیری پاره شده بود.
اما کلید حل معما قتل، بررسی مکالمات تلفنی بود که پس از فرضیه قرار قبلی مورد تحقیق قرار گرفت.
تحقیقات نشان داد که آخرین تماس نادر، حدود یک ساعت قبل از حادثه، با دوستی قدیمی به نام منصور بود.
منصور، مردی حدوداً همسن نادر بود و تحقیقات حکایت از آن داست که سالها پیش از نادر مبلغی قرض گرفته و این مبلغ برای نادر مبلغ قابل توجهی بود.
به همین دلیل اختلاف آنها بر سر بازپرداخت بدهی شروع شد و ماهها ادامه داشت.
شواهد نشان میداد نادر بارها به منصور مهلت داده بود، اما او همیشه وعدههای توخالی میداد.
طبق سوابق بانکی و شهادت همکاران، مقتول در هفتههای اخیر منصور را تحت فشار داده بود تا قرضش را پرداخت کند.
ماموران پلیس با ردیابی شماره تلفن منصور، او را به عنوان مظنون اصلی شناسایی کردند اما منصور بلافاصله ناپدید شد.
به همین دلیل، تحقیقات میدانی آغاز شد.
گشتزنی در محلههای مختلف شهر، بررسی دوربینهای مداربسته و حتی تحقیق از خانوادههای هر دو طرف در دستور کار قرار گرفت.
در نهایت، ردپای منصور ابتدا به شهرهای مرکزی ایران، مانند قم و کاشان، کشیده شد.
او که با یک موتورسیکلت فراری شده بود، سعی میکرد هویتش را مخفی نگه دارد.
پلیس با صدور حکم جلب، تیمهای ویژهای را به تعقیب او گسیل کردند، اما موفق به دستگیری او نشدند.
در نهایت شش ماه بعد، در بهمنماه همان سال، خبر رسید که منصور خودش را در یکی از کلانتریهای قم معرفی کرده است.
او که از تعقیب پلیس باخبر شده بود، نتوانست عذاب وجدان را تحمل کند، بنابراین تصمیم به اعتراف گرفت.
در بازجوییهای اولیه، منصور به قتل اعتراف کرد.
داستانش، ترکیبی از فشارهای زندگی و یک تصمیم اشتباه بود.
او گفت: «من و نادر دوست قدیمی بودیم.
از او پول قرض گرفته بودم.
پس از مدتی متوجه شدم این بدهی مثل کوه روی شانهام سنگینی میکند.
درآمد کمی داشتم.
همسرم هم مرا ترک کرده بود، بیکار شده بودم و از آن بدتر، پولی که به شریک کلاهبردارم داده بودم، دود شد، رفت هوا.
بدهیهایم تلنبار شده بود.
نادر هم فشار میآورد که پولش را برگردانم.
آن روز در خیابان قرار گذاشتیم حرف بزنیم.
میخواستم با چاقو تهدیدش کنم و بگویم بیخیال پولش شود، اما درگیری بالا گرفت، او فحش داد، من عصبانی شدم و ناخواسته زدمش.
بعد ترسیدم و فرار کردم.»
منصور اضافه کرد: «شش ماه فرار، برایم جهنم شده بود.
شبها کابوس میدیدم، خوابم نمیبرد.
عذاب وجدان داشتم، میدانستم اشتباه بزرگی کردهام.
وقتی شنیدم پلیس ردم را زده، با خودم گفتم دیگر بس است.
خودم را معرفی میکنم.»
پس از آن، پرونده به دادگاه کیفری استان ارجاع شد.
قضات با توجه به اعتراف صریح و شواهد، متهم را به قصاص نفس محکوم کردند.
حکم اجراشدنی به نظر میرسید و پرونده به شعبه اجرای احکام رفت تا منصور پای چوبه دار برده شود اما اولیای دم یا وکیل اولیای دم در محل اجرای حکم حضور نیافتند.
در ادامه مشخص شد اولیای دم مقتول که دخترانش بودند، پس از قتل پدر، همراه مادرشان به استرالیا رفتهاند و حالا تماس گرفتهاند و از تصمیم به عفو خود خبر دادهاند.
دو دختر نادر، که ولی دم قانونی بودند، از راه دور شروطی گذاشتند.
منصور باید برای جبران، به کودکان محروم کمک کند.
آنها مشخص کردند که متهم به قتل به تعدادی کودک روستایی در مناطق محروم، لوازم تحریر و ابزار آموزشی بدهد.
این شرط، نه تنها نمادی از بخشش بود، بلکه پیامی برای جامعه که عدالت میتواند فراتر از انتقام باشد.
منصور، که در زندان منتظر اجرای حکم بود، این شرط را پذیرفت و با کمک خیریههای محلی و حمایت خانوادهاش، تعداد زیادی بسته لوازم تحریر، شامل دفتر، مداد، خودکار و کیف، برای کودکان روستاهایی تهیه و توزیع شد.
عکسهای توزیع، از لبخند بچهها تا اشکهای قدردانی والدین، در شبکههای اجتماعی محلی بازتاب یافت.
دختران نادر از استرالیا، با دیدن گزارشها، پیام دادند: «پدرمان همیشه به کمک به نیازمندان باور داشت.
این عفو، راهش را ادامه میدهد.»
در نهایت، سهشنبه گذشته، ۱۰ شهریورماه ۱۴۰۴، متهم از زندان آزاد شد تا به آغوش جامعه بازگردد.