حمله اسرائیل به دوحه؛ مرحلهای جدید در نظمسازی منطقهای
به گزارش مشرق، کانال تلگرامی اندیشکده تهران نوشت:
حمله اسرائیل به رهبران حماس در دوحه قطر نقطه عطفی دیگر در دوره پساطوفان الاقصی محسوب میشود.
این حمله را از منظر اهداف و رفتار عملیاتی اسرائیل و همچنین تاثیرات منطقهای آن میتوان مورد تحلیل قرار داد.
نکته نخست درباره این حمله استفاده اسرائیل از الگوی ضربه روی میز مذاکره است.
حمله به دوحه در حالی انجام شد که رهبران حماس در حال بررسی پیشنهاد جدید آمریکا برای آتشبس بودند؛ در واقع پیشنهاد آمریکا دامی برای جمع کردن رهبران حماس در یک جا با هدف حذف آنها توسط اسرائیل بوده است.
اسرائیل و آمریکا پیش از این در ترور سید حسن نصرالله و دیگر رهبران حزبالله، ترور محمد سنوار در زمان آزادی یک اسیر آمریکایی-اسرائیلی و حمله به ایران در میانه مذاکرات هستهای از این الگو استفاده کردهاند.
ضربه خوردن مکرر مقاومت از این الگو تغییر کلی رویکرد مذاکراتی را ایجاب میکند.
در حالی که پیش از عملیات طوفان الاقصی رژیم با سرعت فرایند ادغام منطقهای را با پشتیبانی آمریکا از طریق عادیسازی با کشورهای عربی پیش میبرد این عملیات چنان ضربه ای به اسرائیل وارد کرد که نه تنها چشمانداز تداوم این فرایند را به شکل سابق از بین برد بلکه بار حیثیتی سنگینی برای این رژیم داشت و به همین دلیل به راحتی و سادگی نمیتوانست دوباره با نظمی که منجر به آن عملیات شد کنار آید.
بخش از این نظم، وجود حماس و دیگر گروههای مسلح مقاومت در غزه بوده و بنابراین اسرائیل نابودی حماس یا دست کم خلع سلاح آن را به عنوان هدف اصلی خود دستور کار قرار داد.
در یک سال اول جنگ، اسرائیل تمرکز خود را بر غزه گذاشته بود اما علیرغم ویرانی شدید و کشتار وسیع در غزه اسرائیل به لحاظ نظامی نتوانست بر غزه مسلط شود و مقاومت فلسطین را وادار به تسلیم کند.
بنابراین رژیم در سال دوم تمرکز خود را بر جبهه نظامی پشتیبان غزه یعنی حزبالله، سوریه، مقاومت عراق، یمن و در نهایت و بالاتر از همه ایران معطوف ساخت تا با تغییر نظم در منطقه و تضعیف محور مقاومت، فلسطینیها نیز تسلیم شوند.
علیرغم ضرباتی که اسرائیل به محور وارد کرد این ضربات نیز به گونهای نبوده که جبهه پشتیبان کاملا غره را رها کند و بنابراین تاثیر چشمگیری در موضع حماس و مقاومت ایجاد نشد.
نتیجه این شد که نزدیک به دو سال از جنگ میگذرد و اسرائیل هنوز در غزه گرفتار است و نتوانسته ضربات و دستاوردهای نظامی خود را به موفقیت سیاسی تبدیل کند.
بنابراین اگر چه پیش از این اسرائیل با ترور اسماعیل هنیه در تهران تلاش کرده بود با ارسال این پیام که رهبران سیاسی حماس در هیچ جا در امان نخواهند بود آنها را به تسلیم وادارد اما اکنون در آستانه دومین سالگرد طوفانالاقصی مرحله جدیدی از حذف رهبران سیاسی حماس را در منطقه در دستور کار داده است.
حمله به قطر نخستین حمله اسرائیل به یکی از کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس از ابتدای تاسیس خود و یک تغییر بنیادین در الگوی رفتار جنگی اسرائیل با گسترش جغرافیای جنگ به منطقه خلیج فارس است که میتواند تاثیراتی عمیق بر ادراک ذهنی و الگو رفتاری کشورهای این منطقه داشته باشد.
حمله به قطر در حالی انجام میشود که پس از سقوط بشار اسد در سوریه و استقرار جولانی با حمایت ترکیه به عنوان پشتیبان اصلی آن، اسرائیل محور اخوانی ترکیه، قطر و سوریه را به عنوان یک تهدید جدید در نظر گرفته است و با حملات متعدد تلاش کرده است مانع از شکلگیری هر گونه توان تهدید از این ناحیه علیه خود شود و در همین راستا اخیرا تاسیسات امنیتی مرتبط با ترکیه در سوریه را نیز هدف قرار داده بود.
بنابراین میتوان گفت در نظم چهارقطبی غرب آسیا (محور مقاومت، محور اخوانی، اسرائیل و محور محافظهکار عربی) اسرائیل تلاش میکند با تمرکز جدید بر محور اخوانی پس از ضربات به محور مقاومت، سیطره خود را بر منطقه به رخ بکشد و یک نظم نوین با برتری بیچونوچرای خود را حاکم سازد.
نکته آخر این است که چنین رفتاری از سوی اسرائیل مبتنی بر درک جامعهشناسانه اسرائیل از رفتار جامعه عربی است.
اندیشکدههای آمریکایی و اسرائیلی در سالهای اخیر شاید به درستی تکرار کردهاند که سبک زندگی جامعه عربی عوض شده و توجه آن از مسائل هویتی به معیشت و عیشونوش تغییر یافته است و بر همین اساس هم رویکرد سختتر علیه فلسطینیها و در عین حال پیشبرد عادیسازی را توصیه کردهاند.
اکنون سوال این است که آیا گسترش جغرافیای جنگ توسط اسرائیل به پشت در خانههای آنها، میتواند جامعه عربی را تکان دهد یا خیر؟
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.