خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

شنبه، 15 شهریور 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

فارن‌پالسی: رژیم اسرائیل حق موجودیت ندارد/ جنایات تل‌آویو جهان را بیدار کرد؛ زمزمه‌های تغییر رژیم حتی از درون آمریکا +تصاویر

مشرق | بین‌الملل | شنبه، 15 شهریور 1404 - 11:41
فارن‌پالسی می‌نویسد: قتل کودکان گرسنه فلسطینی به ضرب گلوله‌ی سربازان اسرائیلی این سؤال را به وجود می‌آورد که آیا جامعه‌ی جهانی هنوز باید با رژیم اسرائیل به عنوان یک رژیم مشروع برخورد کند یا نه.
رژيم،كشور،اسرائيل،موجوديت،صهيونيستي،آلمان،ايران،فلسطين،سازما ...

سرویس جهان مشرق – با هر روزی که از جنگ غزه و جنایات رژیم صهیونیستی می‌گذرد، افراد و حتی کشورهای بیش‌تری در سراسر جهان به ماهیت واقعی این رژیم پی می‌برند و در نتیجه، این رژیم در میان جامعه‌ی جهانی منفورتر و منزوی‌تر می‌شود.
یکی از جنبه‌های منحصربه‌فرد این دور از جنایات صهیونیست‌ها علیه فلسطینیان، برخاستن صدای بلند اعتراض علیه اسرائیل حتی از درون آمریکا، به عنوان اصلی‌ترین حامی رژیم صهیونیستی بوده است؛ به گونه‌ای که نشریه‌ی «فارن‌پالسی» از سرشناس‌ترین مجله‌های آمریکایی، اخیراً طی گزارشی تحت عنوان «مسئله‌ی حق موجودیت اسرائیل، نخود سیاه است [۱]» رسماً خواستار تغییر رژیم در فلسطین اشغالی شد.
لازم به ذکر است که مشرق صرفاً جهت اطلاع نخبگان و تصمیم‌گیران عرصه سیاسی کشور از رویکردها و دیدگاه‌های محافل رسانه‌ای-اندیشکده‌ای بین‌المللی این گزارش را منتشر می‌کند و دیدگاه‌ها، ادعاها و القائات این گزارش‌ لزوماً مورد تأیید مشرق نیست.
نویسنده‌ی مقاله، «ای‌ین لاستیک» استاد بازنشسته‌ی دانشگاه پنسیلوانیا، در این گزارش توضیح می‌دهد که چگونه رژیم حاکم بر فلسطین اشغالی «حق موجودیت» خود را از دست داده است و باید تغییر کند.
«هدایة المطوق» مادر فلسطینی ساکن غزه، ۲۱ جولای ۲۰۲۵، کودک ۱۸ ماهه‌اش «محمد زکریا ایوب المطوق» را که از سوءتغذیه‌ی شدید رنج می‌برد و در معرض خطر مرگ قرار دارد، در آغوش گرفته است.
این تصویر، تنها یکی از تصاویری است که از جنایت رژیم صهیونیستی علیه مردم نوار غزه ثبت شده است، اما انتشار آن جهان را تکان داد.
(+)
البته گزارش فارن‌پالسی خالی از اشکال نیست.
به عنوان نمونه، نویسنده در تلاش برای اثبات حق موجودیت «کشور اسرائیل» استدلال می‌کند آن‌چه به یک «کشور» حق موجودیت می‌بخشد، به رسمیت شناخته شدن توسط سازمان ملل است.
با این وجود، «لاستیک» اشاره‌ای نمی‌کند که چرا و چگونه سازمان ملل حق موجودیت کشور فلسطین را از فلسطینیان سلب کرد و آن را به «یهودیان» داد، و به این ترتیب، فاجعه‌ی چندین دهه‌ی گذشته را رقم زد.
علاوه بر این، تصمیم‌گیرندگان تعیین‌کننده در سازمان ملل بارها اثبات کرده‌اند حتی در موضوعات کوچک‌تر از «موجودیت کشورها» نیز صلاحیت تصمیم‌گیری برای جامعه‌ی جهانی را ندارند.
یکی از نمونه‌های بارز این عدم صلاحیت، تحریم‌های بین‌المللی علیه جمهوری اسلامی ایران (یکی از اعضای پیمان منع اشاعه‌ی هسته‌ای) به بهانه‌ی واهی «تلاش برای دستیابی به سلاح هسته‌ای» است، در حالی که رژیم صهیونیستی (که حتی از اعضای پیمان منع اشاعه هم نیست)، پیشاپیش، به سلاح هسته‌ای دست پیدا کرده و، در اقدامی که کارشناسان حقوق بین‌الملل به اتفاق‌نظر اذعان دارند نقض منشور سازمان ملل بود، در میان تشویق و تحسین کشورهای غربی، و همچنین حمایت و دخالت مستقیم آمریکا، به یک کشور فاقد سلاح هسته‌ای حمله‌ی نظامی کرد؛ بدون آن‌که سازمان ملل حتی یک تحریم علیه این رژیم وضع کند.
«فریدریش مرتس» صدراعظم آلمان، بعد از تهاجم یک‌جانبه و نامشروع رژیم صهیونیستی به ایران، ایران را به «نابودی کامل تأسیسات هسته‌ای» تهدید می‌کند و می‌گوید حمله به ایران «کار کثیفی» بود که اسرائیل برای همه‌ی ما انجام داد.
[دانلود]
پارلمان آلمان با انتشار گزارشی اذعان کرده است که حمله‌ی رژیم صهیونیستی به ایران نقض قوانین بین‌المللی بوده است.
این در حالی است که «فریدریش مرتس» صدراعظم این کشور، ادعا می‌کند هیچ تردیدی درباره‌ی «قانونی بودن اقدامات اسرائیل از منظر قوانین و حقوق بین‌الملل» ندارد.
[دانلود]
با همه‌ی این‌ها، گزارش فارن‌پالسی از این جهت اهمیت دارد که این نشریه‌ی تأثیرگذار آمریکایی، علناً، خواستار تغییر رژیم در فلسطین اشغالی شده است، که یک گام روبه‌جلو برای رفع شر رژیم صهیونیستی از سر جهان محسوب می‌شود.
به علاوه، استدلال نویسنده‌ی گزارش تا اندازه‌ای منطبق بر منطق جمهوری اسلامی برای حل مناقشه‌ی فلسطین است: «گذار از راه‌حل دوکشوری، تشکیل یک کشور واحد، و همه‌پرسی به منظور انتخاب یک دولت برای اداره‌ی تمام فلسطین.» آن‌چه در ادامه می‌خوانید، گزیده‌ای از گزارش فارن‌پالسی است.
شماری از مجروحان حمله‌ی رژیم صهیونیستی به منطقه‌ی بلوار کشاورز در تهران در جریان تجاوز ۱۲ روزه‌ی این رژیم به ایران.
جنایت‌های رژیم صهیونیستی، از جمله کودک‌کشی صهیونیست‌ها، صرفاً به فلسطین و نوار غزه منحصر نیست، بلکه به کشورهای دیگر نیز سرایت کرده است.
(+)
برخی مردم در سراسر جهان، از جمله یهودیانی که به طور سنتی از اسرائیل حمایت می‌کرده‌اند، اکنون این سؤال را می‌پرسند (یا این سؤال از آن‌ها پرسیده می‌شود) که آیا اسرائیل هنوز هم [۲] حق موجودیت [۳] دارد یا نه [۴].
رواج این گفت‌وگوهای خصوصی و عمومی، نتیجه‌ی خشونت و تخریب در سطح نسل‌کشی در جریان جنگ غزه، حمله‌ی اسرائیل به ایران و پیشروی این کشور در سوریه، امتناع اسرائیل از پیشبرد هرگونه طرح صلحی با همسایگانش، و ظلم این کشور به فلسطینیان ساکن کرانه‌ی باختری در قالب یک رژیم آپارتاید[۵] به سبک «جیم کرو[۶]» بوده است[۷].
پاسخ من به این سؤال این است: بله، کشور اسرائیل حق موجودیت دارد، اما رژیمِ مبتنی بر برتریِ یهودی-صهیونیستی [نسبت به اعراب] در اسرائیل ممکن است این حق را نداشته باشد.
سازمان «دیده‌بان حقوق بشر» سال‌ها قبل اذعان کرده بود که رژیم حاکم بر فلسطین اشغالی یک رژیم آپارتاید است.
[دانلود]
اکثر مردم مانند دانشمندان علوم سیاسی فکر نمی‌کنند؛ یعنی بدون این‌که متوجه باشند، مقوله‌های حیات سیاسی را با هم مخلوط می‌کنند:
◄ کشور یک جامعه‌ی مستقر در یک سرزمینِ تعریف‌شده است که به‌واسطه‌ی عضویتش در سازمان ملل متحد، به رسمیت شناخته می‌شود.
◄ رژیم یک نظام قانونی در داخل یک کشور است که مشخص می‌کند نهادهای کشور ملزم به وضع چه بایدها و نبایدهایی هستند، و افراد چگونه باید برای پر کردن کرسی‌های این نهادها و انجام وظایف مجاز از نظر رژیم انتخاب شوند.
◄ دولت گروه خاصی از افراد است که در یک مقطع، این کرسی‌ها را پر می‌کنند و تصمیمات سیاسی را اتخاذ می‌نمایند.
فرانسه یک کشور است.
«جمهوری پنجم» رژیمی است که از سال ۱۹۵۸، نظام قانونی حاکم در داخل کشور فرانسه بوده است.
امانوئل مکرون، رئیس دولت فرانسه است؛ یعنی رئیس مجموعه‌ای از مقامات و تصمیم‌گیرندگان است که مجاز به وضع سیاست در چارچوب رویه‌ها و قوانینی هستند که رژیم جمهوری پنجم آن‌ها را برقرار کرده است.
فقط با این تعاریف سه‌گانه‌ی کشور-رژیم-دولت می‌توانیم سرنوشت کشورهایی را درک کنیم که رفتارشان آن‌ها را به بازیگران منفور بین‌المللی تبدیل کرده است.
و تنها در این صورت است که می‌توانیم، به‌وضوح، سؤال واقعی‌ای را درباره‌ی اسرائیل بررسی کنیم که اکنون ذهن مردم را درگیر کرده است.
(از راست) «فریدریش مرتس» صدراعظم آلمان، «امانوئل مکرون» رئیس‌جمهور فرانسه، «ولودیمیر زلنسکی» رئیس‌جمهور اوکراین، «کی‌یر استارمر» نخست‌وزیر بریتانیا، و «دونالد توسک» نخست‌وزیر لهستان، در جریان بازدید مقامات اروپایی از اوکراین در ماه می سال ۲۰۲۵.
مقامات اروپایی، از جمله رهبران آلمان، فرانسه، و بریتانیا، در حالی حمله‌ی نظامی روسیه به اوکراین را بر خلاف تمام قوانین بین‌المللی می‌دانند و آن را به شدیدترین شکل ممکن محکوم می‌کنند، که با همان شدت از تجاوز نظامی رژیم صهیونیستی و آمریکا به ایران استقبال کرده‌اند.
همین معیارهای دوگانه، بازیگران اصلی در سازمان ملل را از صلاحیت تصمیم‌گیری درباره‌ی مسائل پیش روی جامعه‌ی جهانی ساقط کرده است.
(+)
پایان رژیم بدون پایان کشور
توجه شما را به سرنوشت قدرت‌های محور و به‌ویژه آلمان جلب می‌کنم: سرنوشتی که تفاوت میان نگرش جامعه‌ی بین‌المللی نسبت به حق موجودیت یک کشور را در مقایسه با حق موجودیت یک رژیم خاص در داخل آن کشور نشان می‌دهد.
آلمان، ایتالیا، و ژاپن همگی توسط متفقین اشغال شدند.
با این حال، هر سه‌ی آن‌ها، متعاقباً، [پس از پایان جنگ] اجازه پیدا کردند به عنوان کشورهای مشروع به سازمان ملل بپیوندند؛ اما پس از تغییر رژیم‌های [به‌ترتیب] نازی، فاشیست، و امپراتوری‌ای که آن کشورها را به جنگ کشانده بودند.
در همین راستا، طرح پیشنهادی «هنری مورگنثا» وزیر خزانه‌داری آمریکا، در سال ۱۹۴۴، اکراه شدید [جامعه‌ی بین‌الملل] نسبت به نفی حق موجودیت یک کشور و پایان دادن به موجودیت آن را نشان می‌دهد.
دختربچه‌ی ۲۲ ماهه‌ی فلسطینی که دچار سوءتغذیه‌ی شدید و تورم کبد (یا هپاتومگالی) است، ۲۸ ژوئن ۲۰۲۵، در چادری در شهر خان یونس در نوار غزه.
در حالی که جامعه‌ی جهانی بر «حق موجودیت» رژیم صهیونیستی تأکید دارد، کم‌تر کشوری به‌صراحت درباره‌ی حق موجودیت سلب‌شده از کشور فلسطین و تلاش صهیونیست‌ها برای نابودی این کشور از طریق نسل‌کشی موضع می‌گیرد.
(+)
طرح مورگنثا برای اروپای پساجنگ [۸] به وجود آلمان به عنوان یک کشور صنعتی پایان می‌داد.
سرزمین‌های بزرگی که به طور سنتی «آلمانی» بودند، به دانمارک، فرانسه، و لهستان داده می‌شدند.
منطقه‌ی صنعتی «رور» [قلب صنایع آلمان] و مناطق اطراف آن بین‌المللی می‌شدند.
تمام کارخانه‌های تسلیحاتی آلمان، همراه با کل ارتش، نابود می‌شدند.
در آینده‌ی قابل‌پیش‌بینی، هیچ مؤسسه‌ی آموزشی‌ای، فراتر از مدارس ابتدایی، مجاز به فعالیت در آلمان نبود.
کشورهایی که در نتیجه‌ی جنگ ویران شده بودند، برای بازسازی از آلمان نیروی کار اجباری دریافت می‌کردند.
و آن بخشی از قلمروی آلمان که به کشورهای دیگر اختصاص نیافته بود، به سه کشور جداگانه و عمدتاً کشاورزی تقسیم می‌شد.
با این وجود، یکی از ویژگی‌های برجسته‌ی طرح مورگنثا این بود که حتی این طرح به‌شدت افراطی هم از درخواست صریح برای انقراض کشور آلمان خودداری می‌کرد.
آلمان مسئول شروع هر دو جنگ جهانی و ارتکاب ویرانگرترین نسل‌کشی تاریخ بشر بود، اما پایان دادن به موجودیت یک کشور بزرگ و توانا حتی در این مورد هم یک گام بیش‌ازحد تلقی شد.
در عوض، به جای مجازات کشور آلمان، رژیم نازی که بر این کشور حکومت می‌کرد، مسئول شناخته شد.
صدالبته، غرب به یک آلمانِ قوی برای کمک به مقابله با تهدیدات شوروی علیه اروپای مرکزی و غربی نیاز داشت، اما اصلی که در این میان به آن توسل جسته شد، تمایز میان معیارهای اعمال‌شده درباره‌ی کشورها، از یک سو، و رژیم‌ها، از سوی دیگر، بود.
به این ترتیب، به جای کشور آلمان، این رژیم نازی بود که از اروپا حذف شد.
«فریدریش مرتس» صدراعظم آلمان، اواسط ماه ژوئن سال ۲۰۲۵، در حاشیه‌ی نشست «گروه ۷» در کانادا با خبرنگاران گفت‌وگو می‌کند.
دولت‌های مختلف آلمان، به علت جنایت‌های «آدولف هیتلر» علیه یهودیان، اکنون به غلامان حلقه‌به‌گوش رژیم صهیونیستی تبدیل شده‌اند و عملاً در هیچ زمینه‌ای به خود اجازه‌ی اعتراض به جنایات این رژیم را نمی‌دهند.
از جمله، مرتس، بر خلاف سایر مقامات اروپایی، کاملاً بی‌پرده از حملات نامشروع رژیم صهیونیستی و آمریکا علیه ایران دفاع کرد و حتی اسرائیل را به خاطر داشتن «شجاعت» انجام این «کار کثیف» تحسین کرد.
(+)
بنابراین، رژیم‌ها ممکن است شرور [و فاسد] شوند، بدون این‌که کشوری را که بر آن حکومت می‌کنند، آلوده کنند.
همچنین، رژیم‌ها ممکن است تغییر کنند، بدون آن‌که کشوری که بر آن حکومت می‌کنند، پایان یابد.
درست است که کشورها هم ممکن است از بین بروند، مثل کشور شوروی که سال ۱۹۹۱ ناپدید شد، اما در مقایسه با نرخ جایگزینی رژیم‌ها، چنین ناپدیدشدن‌هایی نادر هستند.
سال ۱۹۸۹، رژیم‌های سرتاسر اروپای شرقی تغییر کردند، اما کشورهایی که این رژیم‌ها بر آن‌ها حکومت می‌کردند، سر جای خود باقی ماندند.
در چین، رژیم جمهوری خلق تا حد زیادی جایگزین رژیم ملی‌گرایان شد که قبل از جنگ جهانی دوم بر این کشور حکومت می‌کرد.
جمهوری ایتالیا جایگزین ایتالیای فاشیست شد.
ژاپن اکنون یک سلطنت مشروطه است، نه یک امپراتوری.
اخیراً، آیت‌الله روح‌الله خمینی در ایران جمهوری اسلامی را جایگزین رژیم پهلوی کرد، و اگرچه [اکنون] بسیاری خواستار تغییر رژیم در ایران هستند، اما هیچ‌کس حق موجودیت کشور ایران را به چالش نکشیده است.
بلوچستان آزاد، کردستان آزاد، آذربایجان، عراق سنی، ….
نقشه‌ی خاورمیانه‌ی بزرگ «رالف پیترز» پس از اجرای طرح «مرزهای خونی» و نقشه‌ی مدنظر «برنارد لوئیس» تاریخ‌دان بریتانیایی-آمریکایی، استاد دانشگاه، و نظریه‌پرداز یهودی برای خاورمیانه‌ی بالکان‌سازی‌شده.
در این نقشه، نام کشورهایی که منطقه به دست می‌آورند با رنگ «سیاه»، آن‌هایی که منطقه از دست می‌دهند با رنگ «قرمز» و کشورهای بدون تغییر با رنگ «خاکستری» نوشته شده است.
ایران یکی از کشورهایی است که طبق این نقشه، باید تجزیه شود.
(+)
آپارتاید اسرائیل
اسرائیل کشوری است که توسط جنبش صهیونیستی تشکیل شد، سال ۱۹۴۷ توسط مجمع عمومی سازمان ملل تنفیذ شد، و سال ۱۹۴۸ توسط کشورهای سراسر جهان به رسمیت شناخته شد.
سپس، نهادهای اقتصادی، سیاسی، و نظامی صهیونیسم تبدیل به اولین، و تا کنون تنها، رژیم حاکم بر این کشور شدند.
رژیم اسرائیل یک نظام حقوقی و ایدئولوژیک است که اگرچه بر اساس یک نمای بیرونی [و پوسته‌ی] لیبرال‌دموکراسی بنا شده، اما بیش از هر چیز، خود را وقف تحقق و گسترش حضور و موفقیت ساکنان یهودی [کشور] خود کرده است.
شهروندان عرب اسرائیل، از سال ۱۹۴۸ تا سال ۱۹۶۶، توسط یک حکومت نظامی اداره می‌شدند که مهندسی [نقشه‌های] سلب مالکیت از اکثریت قریب‌به‌اتفاق زمین‌های آن‌ها را تسهیل می‌کرد.
پس از انحلال حکومت نظامی در سال ۱۹۶۶، اداره‌های جداگانه‌ای برای «امور اعراب» در وزارت‌خانه‌های مختلف تأسیس شدند که، با هماهنگی سرویس‌های امنیتی، اجرای سیاست‌های رژیم در قبال اعراب را بر اساس تبعیض، تابعیت [۹]، و تفرقه ادامه دادند.
کودک فلسطینی در کنار پرچم فلسطین به بولدوزر اسرائیلی‌ای نگاه می‌کند که در سال ۲۰۱۸ در حال تخریب مدرسه‌ای در روستای «یطّا» در شهر الخلیل در جنوب کرانه‌ی باختری است.
شدت جنایت‌های رژیم صهیونیستی و بیدار شدن مردم جهان، تا حد زیادی تلاش‌های این رژیم برای سرپوش گذاشتن روی این جنایات را بی‌اثر کرده است.
(+)
از سال ۱۹۶۷ تا کنون، اعراب فلسطینی (که اکنون جمعیت‌شان در کرانه‌ی باختری و نوار غزه به بیش از ۵ میلیون نفر می‌رسد) تحت نوعی از اشغال نظامی زندگی کرده‌اند و منابع آبی و ارضی‌شان را به دلیل سلب مالکیت توسط [رژیم] اسرائیل و شهرک‌نشینان اسرائیلی از دست داده‌اند.
این شهروندان هیچ نماینده‌ای در حکومت‌هایی ندارند که جابه‌جایی آن‌ها [در درون کشور] و دسترسی‌شان به دنیای خارج را کنترل می‌کنند؛ از هرگونه راهی برای بسیج سیاسی محروم هستند؛ به طور نظام‌مند به ورطه‌ی فقر انداخته شده‌اند؛ و هر روز توسط نظامیان و غیرنظامیان اسرائیلی در معرض خشونت‌هایی قرار می‌گیرند که در بهترین حالت، آزاردهنده و تحقیرآمیز، و در بدترین حالت، مصداق نسل‌کشی هستند.
حتی دو میلیون عربی هم که شهروند اسرائیل هستند، با ده‌ها قانون و مقررات متعددی روبه‌رو هستند که صراحتاً یا تلویحاً علیه اسرائیلی‌های غیریهودی، و به‌ویژه علیه اعراب، تبعیض قائل می‌شوند[۱۰].
سال ۲۰۱۸، پارلمان اسرائیل سندی را تصویب کرد که نزدیک‌ترین سند به یک بیانیه‌ی قانون اساسی در معرفی ماهیت رژیم بود: یک «قانون بنیادین» تحت عنوان «اسرائیل به عنوان کشور ملی قوم یهود [۱۱].» این قانون اعلام کرد یهودیان، و فقط یهودیان، در این کشور حق تعیین سرنوشت خود را دارند؛ شهرک‌سازی یهودیان را یک «ارزش ملی» معرفی نمود؛ و زبان عربی را از جایگاه خود به عنوان یک زبان رسمی ساقط کرد.
اهداف نویسندگان این بیانیه با رد اصلاحاتی روشن شد که به برابری همه‌ی شهروندان اشاره داشتند[۱۲].
اگرچه رژیم اسرائیل موفق به ایجاد نهادهای کارآمد، اقتصاد پویا، و ارتش قدرتمند شد، اما نتوانست دولت‌هایی را تشکیل دهد که قادر به برقراری صلح با همسایگان این کشور بر اساس راه‌حل‌هایی باشند که فاجعه‌ی به‌وجودآمده در فلسطین در فرآیند ایجاد و توسعه‌ی کشور اسرائیل را، حتی با کم‌ترین میزان رضایت‌بخشی، حل‌وفصل کنند.
بولدوزر اسرائیلی در حال تخریب خانه‌های فلسطینیان به منظور ساخت شهرک‌های جدید برای سکونت یهودیان در قدس شرقی.
سازمان ملل اذعان دارد که شهرک‌سازی در مناطق اشغالی فلسطین بر خلاف قوانین بین‌الملی است، اما تا کنون چه اقدام عملی‌ای توسط این سازمان یا کشورهای مختلف برای جلوگیری از گسترش شهرک‌های غیرقانونی صهیونیستی انجام شده است؟
(+)
و اکنون، [جنگ غزه] آزمون عملی رژیم اسرائیل است.
دولت اسرائیل حاضر نیست جنگی را پایان دهد که به یکی از این چند شکل قابل‌توصیف است: ابزاری برای محافظت از شغل [و حیات سیاسی] رهبرش؛ تخلیه‌ی تشنجی اما غیرارضاکننده‌ی حس انتقام‌جویی؛ یا کارزارِ روزبه‌روز واضح‌ترِ پاک‌سازی قومی.
اخبار قتل کودکان گرسنه به ضرب گلوله‌ی سربازان اسرائیلی، در حالی که مستأصلانه در تلاش برای پیدا کردن غذا هستند، ناگزیر، این سؤال را به وجود می‌آورد که آیا اشخاص، یا جامعه‌ی جهانی، هنوز موظفند رژیمی را در اسرائیل مشروع بدانند که منجر به ایجاد دولتی شده است که در سایه‌ی آن جامعه‌ی انسانی در غزه دارد معدوم می‌شود.
این‌که آیا آن‌چه اسرائیل دارد انجام می‌دهد، نسل‌کشی هست یا نیست، اساساً یک پرسش معناشناختی است.
این‌که آیا کشور اسرائیل حق موجودیت دارد یا نه یک خطای دسته‌بندی است.
سؤال واقعی، و سؤالی که شایسته‌ی توجه و بحث میان هم یهودیان و هم غیریهودیان است، این است که آیا رژیم اسرائیل، که از زمان تأسیس این کشور تا کنون بر آن حکومت کرده، حق موجودیت خود را از دست داده است یا نه؟
به عبارت دیگر، آیا توانایی [و لیاقت] خود را برای مطالبه‌ی احترام و پذیرش دیگران نسبت به تصمیماتی که دولت‌هایش اتخاذ می‌کنند، از دست داده است یا نه؟
«نبیل الکرد» از ساکنان قدیمی یکی از محله‌های منطقه‌ی «شیخ جراح» در قدس اشغالی کنار دیواری که روی آن به عربی نوشته «هرگز نمی‌رویم».
اقدام اسرائیلی‌ها در اخراج اجباری ساکنان فلسطینی این منطقه و جایگزین کردن شهرک‌نشینان یهودی به یکی از نقاط عطف جنایت‌های رژیم صهیونیستی و بیداری مردم جهان نسبت تبدیل شد.
(+)
رژیم اسرائیل حق موجودیت ندارد
صهیونیست‌های لیبرال، برای سال‌های متمادی، امیدوار بودند این امکان وجود داشته باشد که تبعیض بی‌رحمانه علیه شهروندان عرب اسرائیل کنار گذاشته شود و نوع متعادل‌تری از صهیونیسم، که حقوق اقلیت‌ها را به رسمیت بشناسد اما ماهیت یهودی سیاسی و فرهنگی کشور را حفظ کند، به واقعیت تبدیل شود.
این امید، بیش از هر چیز، مبتنی بر تأسیس یک کشور فلسطینی در کرانه‌ی باختری و غزه بود که، همزمان، هم مجرایی برای ملی‌گرایی فلسطینی فراهم کند، و هم مانع پدیده‌ای شود که بسیاری از اسرائیلی‌ها اغلب آن را یک «کابوس» جمعیتی توصیف می‌کنند: اکثریت عرب در کشوری که قرار است یهودی باشد.
با این حال، لغزش اسرائیل به سمت جناح راست افراطی ملی‌گرا و بنیادگرا، اسکان گسترده‌ی یهودیان در کرانه‌ی باختری، و عملاً شکست جنبش صلح‌طلب در اسرائیل، «راه‌حل دوکشوری» بر مبنای توافق را به سرابی تبدیل کرده که استناد ریاکارانه به آن فقط در جهت اهدافِ هم حامیان رسمی و هم مخالفان آن انجام می‌شود [بدون آن‌که احتمال تبدیل به واقعیت را داشته باشد].
افکار عمومی در غرب به حجم جنایات رژیم صهیونیستی پی برده است و رفته‌رفته طرف فلسطینی‌ها را می‌گیرد.
رژیم جنایت‌کار صهیونیستی به‌رغم هیاهوی کنونی‌اش قطعاً محکوم به نابودی است.
(+)
رژیم اسرائیل طی ۷۵ سال گذشته نشان داده از ادغام [و پذیرش] فلسطینیان یا دستیابی به یک صلح متمدنانه با آنان عاجز است؛ در حالی که فلسطینیان، حتی بدون احتساب پناهجویانی که در خارج از کشور زندگی می‌کنند، اکنون از نظر تعداد با یهودیانی که در قلمروی تحت حکومت این رژیم زندگی می‌کنند، برابرند.
به این ترتیب، این سؤال، به‌درستی، باید پرسیده شود که آیا رژیم اسرائیل هنوز لایق موجودیت هست یا نه.
اگر بپذیریم یک کشور با صلاحیت اعمال قدرت بر تمام اراضی میان دریای مدیترانه و رود اردن حق موجودیت دارد و خواهد داشت، آن‌وقت است که می‌توانیم روی چالش‌های واقعی‌ای تمرکز کنیم که آرزومندانِ یک آینده‌ی قابل‌زیستن در آن‌جا با آن‌ها روبه‌رو هستند.
تغییرات عمیق لازم برای ظهور چنین رژیمی می‌تواند در نتیجه‌ی شکست در جنگ، انقلاب اجتماعی، شورش داخلی، و یا حمایت جامعه‌ی جهانی (به‌ویژه در صورت آمادگی برای قطع روابط با رژیم سرکش [اسرائیل]) از بسیج آهسته اما تحول‌آفرینِ توده‌های مردم در داخل این کشور ایجاد شود.
این مسیرِ آخر برای رسیدن به آینده‌ای بهتر، طولانی اما امکان‌پذیر (و در این مورد، محتمل‌تر از مسیرهای دیگر) است.
اما این راه تنها زمانی طی خواهد شد که گروه‌های مختلفی که دارد بر سر اسرائیل با یک‌دیگر رقابت می‌کنند، خود را ملزم به پیدا کردن متحد در جاهایی [و از میان کشورهایی] ببینند که تا پیش از این [آن‌ها را] فقط دشمن می‌دیدند.