نِیمِه آواز تلاش دلیران تنگستان است؛ رئیسعلی پرداخت داستانی نشده است
نویسنده رمان «نیمه در شرجی» گفت: شخصیت رئیسعلی دلواری در تاریخ ما مظلوم واقع شده و اگرچه اسم او شناخته شده است، اما پرداخت جدی و روایی روی شخصیت ایشان بسیار کم بوده است.

خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب - حسام آبنوس: «نِیمِه در شرجی» عنوانی بود که روی جلد کتابی کمحجم نقش بسته بود.
داستانی بلند به قلم سید عباس حسینی مقدم که دفتر نشر معارف آن را منتشر کرده بود.
طرح جلد گویای اثری بود که در آن روایتی از یک شخصیت مبارز قرار است خوانده شود.
اثری که روح حماسی دارد.
این داستان درباره مبارزه رئیسعلی دلواری با استعمار انگلستان است.
روایتی که با فاصله این شخصیت را روایت کرده و خواننده را در یک قصه جانبی وارد جهان رئیسعلی دلواری میکند.
نویسنده جوان این کتاب یک جرقه را باعث نگارش این داستان میداند و توضیح میدهد که یک کتاب باعث شد ایده کتاب به ذهنش برسد.
حسینی مقدم درباره لهجهها در این کتاب میگوید: «همین لهجه داشتن داستان ویراستاری کار را سخت کرده بود چون ویراستار گاهی انگار متوجه نشده بود و یک چیزهایی را اشتباه تغییر داده بود.»
۱۲ شهریور روز مبارزه با استعمار در تاریخ ایران است.
روزی که رئیسعلی دلواری در مبارزه با انگلستان به شهادت میرسد.
به همین بهانه گفتگویی با این نویسنده انجام دادهایم که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
*اگر سیدعباس حسینی مقدم بوشهری نبود هم باز سراغ چنین سوژهای برای نوشتن میرفت؟
حسینی مقدم: بگذارید بروم سراغ قصه شروع این داستان، در مراسمی بودم که قرار بود خانواده شهید حججی بیایند شهرمان.
من زودتر رسیده بودم و هنوز مانده بود تا مراسم شروع شود.
داشتم کتابی میخواندم از خاطرات سرگرد نیلستروم، مستشار سوئدی، که در دوران قاجار در ایران حضور داشت با برشی از آن کتاب از شهادت رئیسعلی و حضورم در آن نقطه این ایده در ذهنم جرقه زد و اصلاً بگویم همانجا بود که رئیسعلی برایم مهم شد.
نمیتوانم بوشهری بودنم را در انتخاب سوژه دخیل ندانم اما اگر تکرار این قهرمانهای وطن نبود به نظرم این سوژه برایم اینقدر جدی نمیشد.
*یعنی بوشهری بودید و تا آن روز شخصیت رئیسعلی دلواری برای شما اهمیت روایی نداشت؟
حسینی مقدم: متأسفانه باید بگم بله.
این شخصیت بزرگ در تاریخ ما مظلوم واقع شده و اگرچه اسم او شناخته شده است، اما پرداخت جدی و روایی روی شخصیت ایشان بسیار کم بوده است.
رسانهها و منابع تاریخی هم به شکل محدود به زندگی و سلوک او پرداختهاند.
تا قبل از این کتاب رئیسعلی برای من بیشتر یک نام تاریخی بود تا یک شخصیت روایی که بشود داستانی حول او ساخت.
*عنوان کتاب من را یاد کتاب «یزله در غبار» آقای سیدعلی صالحی انداخت.
به این شباهت فکر کرده بودید یا اصلاً این کتاب آقای صالحی را ندیده بودید؟
حسینی مقدم: نه متأسفانه من تا یکسال و نیم قبل فقط کتاب «یاغی آخر» از ایشان را خوانده بودم و این کتاب را نمیشناختم.
*از آنجا که «نیمهخوانی» نوعی ترانهخوانی رایج بین جاشوها و ملوانهاست برای سرگرم شدن، نسبتش با این داستان چه بود و چرا پررنگ نشد؟
منظورم این است میتوانست حضور بیشتری داشته باشد و به عنصر پیشبرنده داستان شما تبدیل شود.
حسینی مقدم: متأسفانه یا خوشبختانه من این داستان را چهارماهه برای مسابقه داستاننویسی نوشتم و اواخر کار بود که جرقه این عنوان به ذهنم رسید و فرصت برگشت زیادی نداشتم که بیشتر به این عنوان بپردازم.
باید توضیح بدهم که نیمه، آوای کار جاشوهاست، خواندن از سر تلاش است.
بوشهر و یا بهتر بگویم وطن، روح و نیمه هماهنگ کننده تلاش دلیران تنگستانی بود از این رو این عنوان را انتخاب کردم.
*رئیسعلی دلواری از آن شخصیتهایی است که با وجود اهمیتش ولی درست به آن پرداخته نشده.
شما هم در اثر خیلی به او نزدیک نمیشوید و از دور شمایلی از او و سلوکش را به خواننده نشان میدهید.
برای این نوع روایت دلیلی داشتید؟
حسینی مقدم: بله این فاصلهگذاری خودخواسته بود.
رئیسعلی شخصیتی ویژه و اسطورهای برای مردم بوشهر دارد، این خطر را در کار میدیدم که اگر بخواهم مستقیم به او بپردازم ممکن است نتوانم همه وجوه این شخصیت را بگویم و یک جوری تقلیل شخصیت او باشد.
*با توجه به شخصیت «یحیا» در داستان چرا از زاویه دید سوم شخص استفاده کردید؟
در صورتی که شاید زاویه دید اول شخص بهتر میتوانست خواننده را در همراه شدن با شخصیت در اتفاقات کمک کند.
حسینی مقدم: اینطور فکر میکردم که با زاویه دید سوم شخص میشود فضای گستردهتری را نشان داد؛ به این معنا که روح مقاومت فقط در وجود یحیا خلاصه نشود و در بستر جمعی و تاریخی دیده شود.
اگر از اول شخص استفاده میکردم، نگاه خواننده محدود به ذهنیات یحیا میشد.
* منابع و اطلاعات درباره اتفاقی که شما سراغ آن رفتید چقدر در دسترس است؟
چون با خودم فکر کردم شاید این نوع پرداخت ناشی از کمبود منابع باشد و دست شما را بسته بود.
حسینی مقدم: منابع و اطلاعات در خصوص قیام مردم جنوب علیه انگلستان به نسبت سایر موضوعات تاریخی بیشتر است و تاریخ شفاهی غنیای هم دارد، اما خب همان کمبود فرصت شرکت در مسابقه، فرصت پرداختن را محدود کرد تا بشود تاریخ بیشتری را به دل کتاب آورد و اصل ماجرا را روایت کنم.
*روایت گزارشی در داستان به این دلیل انتخاب شده بود که فاصله زمانی ما با اصل رویداد را یادآوری کند یا اقتضای فرم و فضای داستان بود؟
حسینی مقدم: روایت گزارشی هم به دلیل فاصله زمانی با رویداد انتخاب شد و هم به اقتضای فرم و فضای داستان مربوط میشود.
میخواستم خواننده همیشه حس کند با یک رویداد تاریخی سروکار دارد و در عین حال این فرم، جدیت و مستند بودن داستان را حفظ میکند.
*جاهایی این احساس به من دست میداد که میشد بیشتر وارد جزئیات شد و پرداخت قصه را بیشتر کرد ولی از آن عبور شده بود.
حسینی مقدم: کاملاً با شما موافقم.
جاهایی میشد جزئیات بیشتری آورد و قصه را عمیقتر پرداخت، اما شتاب در تحویل کار باعث شد فرصت کافی برای این کار وجود نداشته باشد.
علاوه بر این، چون این اولین تجربه من بود کمی متأثر از آن هم باشد.
البته نیمنگاهی هم به این داشتم که داستان برای مخاطبان نوجوان قابل فهم و جذاب باشد.
*شاید این سوال خیلی محل بحث نباشد ولی گفتم مطرح کنم.
آن هم اینکه بالاخره ما در جغرافیای بوشهر داریم قصه میخوانیم.
با توجه به عناصری مثل دریا و ماهی و گرما و شرجی که این شهر در ذهن آدم زنده میکند به نظرم رسید جای بازی کردن با آنها بیشتر بود.
شاید هم شما حس کردید که بیش از این زیادهروی است و ممکن است خواننده را اذیت کند.
حسینی مقدم: بله من تمایل داشتم با این عاصر بیشتر کتاب را درگیر کنم اما گاهی فکر میکردم ممکن است زیاده روی باشد و مخاطب را خسته کند و داستان را از ریتم بیندازد.
*لهجه یکی از جذابیتهای «نیمه در شرجی» است.
چقدر برای درآوردن این لهجه وقت گذاشتید؟
حسینی مقدم: خب من خودم بوشهریام و با لهجه و گویش محلی بزرگ شدهام.
بنابراین خیلی سخت نبود، هرچند تلاش کردم به خوبی از کار در بیاید.
همین لهجه داشتن داستان ویراستاری کار را سخت کرده بود چون ویراستار گاهی انگار متوجه نشده بود و یک چیزهایی را اشتباه تغییر داده بود.
*روزی که این رمان را تحویل ناشر دادید فکر میکردید وارد جنگ شویم و کتاب شما در شرایط بعد از جنگ خوانده شود؟
چون در بخشهایی شخصیت یحیا و روحیه حماسیاش یادآور همین روزها بود که دشمن به این سرزمین حمله کرده بود، به خصوص تقابل میان «یحیا» و «جلیلو» به شدت امروزی بود و هر خوانندهای حس میکند که این داستان، نه در یک قرن پیش بلکه همین امروز در حال رخ دادن است.
حسینی مقدم: همانطور که ابتدای کار درباره جرقه اولیه و نقش شهید حججی توضیح دادم.
چندسال بعد، بعد از شهادت حاج قاسم سلیمانی، پسر خواهرم که آن موقع شش سالش بود گفت میخواهد مثل شهید سلیمانی شود و خواست لباس او را برایش بگیریم.
درست مثل آنچه بعد از شهادت رئیسعلی در بوشهر رخ داد.
بله من همیشه میدانستم که وطن ما در معرض جنگ و تهدید است و این روح ایستادگی و حماسی من را واداشت که داستان را بنویسم؛ انتظار جنگ را داشتم، اما نه اینقدر زود و نزدیک.
*چقدر برای نوشتن «نیمه در شرجی» وقت گذاشتید و بازخوردهایی که تاکنون گرفتهاید چطور بوده است؟
حسینی مقدم: نگارش اولیه سه ماه، دو ماه هم برای بازنویسی وقت گذاشتم.
الحمدلله کار بازخوردهای خوب زیادی داشته.
به تعداد دفعات زیاد شنیدم که مخاطبینی که خوانده بودند میگفتند این اولین چیزی بوده که در مورد رئیسعلی خواندهاند و باعث شده بیشتر دنبال رئیسعلی در تاریخ بگردند.
*اگر قرار باشد به قبل از انتشار «نیمه در شرجی» بازگردید چه کار میکنید و چه کار نمیکنید؟
حسینی مقدم: چاپش نمیکردم، به خودم فرصت میدادم تا داستان بیشتر در من ته نشین شود و اینکه بیشتر و بیشتر بازنویسی میکردم.