ترامپ و سیاست جنگ: وعدههای صلح یا ابزار بحران
ترامپ با وعده صلح آمد، اما در عمل جز تشدید بحرانها و تهدید جنگهای تازه چیزی به جهان عرضه نکرد.

باشگاه خبرنگاران جوان، سمیه خلیلی - اخبار اخیر درباره اظهارات دونالد ترامپ، رئیسجمهور پیشین آمریکا، مبنی بر آمادگی واشنگتن برای ورود به «جنگ اقتصادی» با روسیه در صورت ادامه منازعه اوکراین، بار دیگر پرده از واقعیات سیاستهای او برداشت.
این اظهارات، در ظاهر یک هشدار دیپلماتیک، اما در عمل نشاندهنده همان خط مشی همیشگی ترامپ است: بهرهبرداری از بحرانها و مناقشات بینالمللی برای تأمین منافع یکجانبه آمریکا، بدون توجه به پیامدهای انسانی و اقتصادی برای سایر کشورها و ملتها.
از ابتدا، دونالد ترامپ با شعارهای جذابی نظیر «اول آمریکا» و وعده کاهش تنشها وارد عرصه سیاست شد.
بسیاری از شهروندان و تحلیلگران امیدوار بودند که او در مسیر کاهش تنشهای جهانی و ایجاد روابط عادلانه و متوازن با دیگر کشورها حرکت کند.
با این حال، تجربه چهار سال ریاست جمهوری ترامپ نشان داد که وعدهها و شعارهای او هیچگاه با عملکرد واقعی همخوانی نداشته است.
اقداماتی نظیر تشدید جنگهای تجاری، تهدید به اعمال تحریمهای شدید، و استفاده از دیپلماسی قهری به جای تعامل سازنده، مؤید این نکته است که ترامپ اصولاً به دنبال ایجاد صلح و ثبات جهانی نیست، بلکه بحران و تنش را به ابزار سیاست خارجی خود تبدیل کرده است.
اعلام آمادگی برای «جنگ اقتصادی» با روسیه نیز دقیقا در همین چارچوب قابل فهم است.
این نوع اظهارات، بیش از آنکه به حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات کمک کند، فشار بر کشورها و دولتها را افزایش میدهد و عملاً به تضعیف ثبات منطقهای و جهانی منجر میشود.
تاریخ نشان داده است که چنین سیاستهایی نه تنها بحرانها را کاهش نمیدهند، بلکه به گسترش و طولانی شدن آنها دامن میزنند.
از تحریمهای اقتصادی علیه کشورهای مختلف گرفته تا تهدید به مداخلات نظامی یا اعمال محدودیتهای تجاری، آمریکا تحت رهبری ترامپ نشان داده است که منافع خود را بر هرگونه مصالح جمعی و انسانی ترجیح میدهد.
یکی از جنبههای قابل تأمل سیاستهای ترامپ، استفاده از بحرانها به عنوان اهرمی برای منافع اقتصادی و سیاسی داخلی است.
به عبارت دیگر، ایجاد و تشدید تنشهای بینالمللی، به ویژه در حوزه اقتصاد و انرژی، به آمریکا اجازه میدهد تا جایگاه استراتژیک خود را تقویت کند و از فرصتهای اقتصادی و ژئوپلیتیک بهرهبرداری نماید.
در این میان، ملتها و کشورهایی که درگیر بحران هستند، بیشترین آسیب را میبینند، حال آنکه واشنگتن از طریق تحریم، کنترل منابع و فشارهای اقتصادی، سود خود را تضمین میکند.
این واقعیت نشان میدهد که سیاست ترامپ نه بر اساس اصول اخلاقی و انسانی، بلکه بر اساس منطق قدرت و سود یکجانبه طراحی شده است.
با توجه به اظهارات اخیر، مشخص است که ترامپ هیچگاه به دنبال حل صلحآمیز منازعات نبوده و نیست.
هشدار او درباره جنگ اقتصادی با روسیه، به وضوح نشان میدهد که استراتژی او مبتنی بر ایجاد فشار و اعمال تهدید است، نه مذاکره و تعامل سازنده.
این نوع رویکرد، علاوه بر افزایش ریسک تنشهای بینالمللی، اعتماد دیگر کشورها به آمریکا را به شدت کاهش میدهد و هرگونه همکاری اقتصادی یا سیاسی را با خطر وابستگی و سوءاستفاده روبهرو میسازد.
گذشته از این، باید توجه داشت که ترامپ همواره از وعدههای انتخاباتی خود فاصله گرفته است.
شعارهایی نظیر کاهش تنشهای جهانی، خروج از جنگهای بیپایان، و ایجاد روابط اقتصادی عادلانه، در عمل به اقدامات تهاجمی و افزایش فشار بر دیگر کشورها تبدیل شد.
نمونههای متعددی از این تضاد میان شعار و عمل وجود دارد: جنگهای تجاری با چین، اعمال تحریمهای سنگین علیه ایران و ونزوئلا، و تهدید به اعمال محدودیتهای اقتصادی علیه متحدان اروپایی، همگی نشان میدهد که سیاست خارجی ترامپ نه بر اساس دیپلماسی، بلکه بر اساس استفاده از بحرانها به نفع آمریکا است.
تحلیلگران و ناظران سیاسی بارها هشدار دادهاند که این نوع سیاستها باعث کاهش ثبات جهانی و افزایش مخاطرات اقتصادی و امنیتی میشوند.
برای مثال، تهدید به جنگ اقتصادی با روسیه میتواند تأثیرات گستردهای بر بازار انرژی، تجارت جهانی و امنیت غذایی داشته باشد.
در حالی که ترامپ از این وضعیت بهرهبرداری اقتصادی میکند، ملتهای دیگر با افزایش قیمتها، کاهش دسترسی به منابع و فشارهای اقتصادی مواجه خواهند شد.
این الگو نشان میدهد که تمرکز ترامپ بر منافع کوتاهمدت و یکجانبه، به قیمت خسارت ملتها و ایجاد نابرابریهای جهانی است.
یکی دیگر از نقاط ضعف استراتژی ترامپ، نبود چشمانداز طولانیمدت و پایدار در سیاست خارجی است.
تمرکز بر بحرانها و استفاده از فشار اقتصادی، نه تنها به حل منازعات کمک نمیکند، بلکه زمینه تداوم آن را فراهم میآورد.
در این راستا، اظهارات اخیر درباره آمادگی برای جنگ اقتصادی با روسیه، به وضوح نشان میدهد که ترامپ همچنان به دنبال ابزارسازی از بحرانها است و نه راهکارهای مسالمتآمیز.
از منظر اخلاقی نیز، سیاستهای ترامپ قابل انتقاد هستند.
ایجاد تنش و تهدید کشورها و ملتها، فارغ از پیامدهای انسانی و اقتصادی، نشان میدهد که آمریکا تحت رهبری او، ارزشهای انسانی و حقوق بینالملل را نادیده میگیرد.
در حالی که کشورهای دیگر با هدف تأمین امنیت و رفاه مردم خود عمل میکنند، آمریکا به عنوان یک قدرت بزرگ جهانی، از بحرانها به عنوان ابزار فشار و سود شخصی بهره میبرد.
این نوع سیاست، اعتماد جهانی به آمریکا را کاهش داده و همگرایی بینالمللی را با مخاطره مواجه میکند.
در نهایت، تجربه ترامپ به وضوح نشان میدهد که وعدههای اولیه او مبنی بر کاهش تنشها و ایجاد صلح، صرفاً ابزار انتخاباتی بودند.
سیاستهای واقعی او مبتنی بر منافع یکجانبه، فشار اقتصادی و ایجاد بحران است.
اعلام آمادگی برای جنگ اقتصادی با روسیه، نمونهای روشن از این رویکرد است: ترامپ از هر فرصتی برای افزایش قدرت و نفوذ آمریکا بهره میبرد، بدون اینکه به پیامدهای انسانی، اقتصادی یا سیاسی برای دیگر کشورها توجه داشته باشد.
در نتیجه، تحلیل واقعبینانه سیاستهای ترامپ نشان میدهد که هیچگاه نمیتوان به وعدههای صلحآمیز و دیپلماتیک او اعتماد کرد.
جهان و کشورهای مستقل باید با درک دقیق این واقعیت، از هرگونه وابستگی اقتصادی یا سیاسی که میتواند به ابزاری برای فشار یکجانبه تبدیل شود، اجتناب کنند.
تجربه ترامپ نمونهای است از سیاستی که بحران و درگیری را به ابزار منافع تبدیل میکند و نشان میدهد که شعارهای انتخاباتی و وعدههای اولیه، هیچ تضمینی برای رفتار واقعی در سیاست خارجی نیستند.