ورشکستگی شبکههای نیابتی رهبران غرب در براندازی/ جابهجایی فرماندهی شورش از اپوزیسیون به سران رژیم/ با انباشت تجربیات مردم ایران از دشمنیهای غرب چه کنیم؟
دیگر خبری از دیدارهای نمایشی و انگیزشی با اپوزیسیون خارج از کشور نیست؛ رهبران غربی شخصا فرماندهی فراخوانها و شورش در خیابانهای ایران را بر عهده گرفتند.

سرویس سیاست مشرق- از آغاز جنگ ۱۲روزه، فراخوانهای شورش خیابانی از سوی برخی رهبران غربی ازجمله دونالد ترامپ و بنیامین نتانیاهو، بهطور محسوسی افزایش یافته است.
این روند را میتوان امتداد الگوی «فشار ترکیبی» دانست؛ الگویی که از عملیات رسانهای و روانی تا شبکهسازی در میان گروهها و چهرههای مخالف در خارج از کشور را در بر میگیرد و میکوشد میدان کنش را از فضای بیرونی به خیابان منتقل کند.
بازخوانی کارنامه چهارسال اخیر اپوزیسیون نشان میدهد نقش فرماندهی از شبکههای واسط، یعنی اپوزیسیون به سمت خودِ کارفرمایان بیرونی جابهجا شده است؛ همان بازیگرانی که پیشتر پشت صحنه و از طریق واسطهها عمل میکردند، اکنون آشکارتر و بیواسطه خطاب به مردم ایران پیام میدهند.
این حضور بیپرده در تریبون براندازی ایران، تلاشی بود برای جبران همه ناکامیهای پیاپی شبکههای نیابتی؛ شبکههایی که سالها با میلیونها دلار سرمایه فربه شدهاند اما در بزنگاه، به اختلاف و دعواهای داخلی در خارج از کشور مشغول شدند.
مدتی است که دیگر خبری از دیدارهای نمایشی و انگیزشی با اپوزیسیون خارج از کشور نیست؛ آخرین سکانس از علی کریمی دیدار با نخست وزیر آلمان در سال ۱۴۰۱ بود و افرادی نظیر مصی علینژاد، پرافتخارترین قاب اتاقشان، همان تصویر یادگاری با مکرون و وزیرخارجه اسبق ترامپ بوده است.
البته دعوتنامههای اخیر ترامپ و نتانیاهو برای شورش در خیابان، نخستین تلاش بینتیجه آنها نیست؛ تفاوت امروز در «شدت و شفافیت» پیامهاست؛ فراخوانها مستقیمتر بیان میشوند تا سه هدف پیگیری شود، مشروعیتزدایی سیاسی، فرسایش انسجام اجتماعی و آزمون ظرفیت بسیج خیابانی.
بااینهمه، تکرار فراخوانهای بیسرانجام نشان میدهد میان نیت و توان، شکافی جدی وجود دارد.
رهبران غربی همچنان در ارزیابی افکار عمومی ایران، اتکای بیشازحد به موجسازی رسانهای و سازماندهی ناتواناند.
بههمین دلیل، «جنگ روایتها» همچنان میدان اصلی کشمکش باقی میماند و تغییر نقشها، از نیروهای نیابتی رسانهای به کارفرمای اصلی، بیش از آنکه نشان از دست برتر باشد، اعترافی به شکست راهبردهای گذشته است.
تهدیدات مستقیم رهبران غربی از مهر ۱۴۰۱ تا مرداد ۱۴۰۴
از پاییز ۱۴۰۱ به بعد، غرب بهویژه ایالات متحده و رژیم صهیونیستی، راهبردی منسجم برای بیثباتسازی داخلی ایران بهکار گرفت.
این راهبرد ترکیبی بر سه محور اصلی استوار بود؛ تحریک مستقیم به اغتشاش، پشتیبانی رسانهای-مالی از شبکههای ضدانقلاب، و عملیات روانی همزمان با فشارهای سخت.
در این چارچوب، مقامات غربی در سطوح عالی از آنتونی بلینکن تا بنیامین نتانیاهو—با پیامهای علنی و تکرارشونده، آشوبگران را به استمرار شورش خیابانی فراخواندند.
این پیامها در مقاطع حساس، از جمله پس از عملیاتهای «وعده صادق» و در اوج تقابل نظامی، صادر شد و کارکردی آشکار در گرم نگهداشتن تنور نارضایتی داشت.
به موازات آن، واشنگتن با روایتسازی رسانهای و تأمین مالی جریانهای معارض، تلاش کرد مشروعیت نظام سیاسی ایران را تضعیف کرده و زمینههای خرابکاری داخلی را گسترش دهد.
همزمان، رهبران غربی با تاکتیکهای جنگ روایتها، از جمله طرح بحث جعلی «خلیج عربی» از سوی ترامپ و ادعای حمایت از مردم ایران، فشار روانی را تشدید کردند.
این جنگ ادراکی در آستانه حمله نظامی رژیم صهیونیستی در خرداد ۱۴۰۴ به اوج رسید؛ جایی که عملیات نظامی و تبلیغات هماهنگ، ترکیبی از تهدید سخت و نرم را علیه جمهوری اسلامی ایران رقم زد.
تلاشهای بیرمق اپوزیسیون برای سازماندهی شورش
در خلال این دوره پرفشار روانی، جریان اپوزیسیون خارجنشین بهویژه با محوریت رضا پهلوی و شبکههای سایبری وابسته به جریان سلطنتطلب، تلاش کردند از فضای مجازی بهعنوان آخرین ابزار برای پیشبرد پروژه براندازی در ایران بهرهبرداری کنند.
آنان با برگزاری نشستها و جلسات، انتشار بیانیهها و صدور فراخوانهای متعدد برای اعتراض و آشوب، کوشیدند فضایی از بیثباتی و ناامنی ایجاد کنند.
با این حال، این فراخوانها در داخل کشور هیچ بازتاب مؤثری نداشت و با اقبال عمومی مواجه نشد.
حتی در خارج از کشور نیز، علیرغم سه سال فعالیت مداوم برای سازماندهی و گردآوری نیروهای مخالف جمهوری اسلامی، اقدام عملی و امیدوارکنندهای برای رهبران غربی که بتواند بر شرایط داخلی ایران اثرگذار باشد مشاهده نشد.
از طرفی یاسمین بنیاعتماد، همسر رضا پهلوی، اخیرا با انتشار یک استوری از کنارهگیری رضا پهلوی از جمع اپوزیسیون و فعالیت سیاسی علیه ایران خبر داد.
البته طی این سالها یکی از جدیترین انتقادهای اپوزیسیون به ربع پهلوی، عدم کارنامه و فعالیت سیاسی وی طی این سالها بود.
منتقدان پهلوی معتقد بودند که پس از انقلاب اسلامی، رضا پهلوی تاکنون مشغول خوشگذرانی و گذران اوقات فراغت بوده است و از فتنه 1401 به بعد، تازه وارد فاز براندازی شده که آنهم با ایجاد شکاف میان اپوزیسیون، پروژه براندازی را عقیم کرد.
یاسمین بنیاعتماد، همسر رضا پهلوی، اخیراً در یک استوری از کنارهگیری همسرش از جمع اپوزیسیون و فعالیتهای سیاسی علیه ایران خبر داد.
این خبر در حالی منتشر شد که سالهاست یکی از جدیترین انتقادات اپوزیسیون به رضا پهلوی، فقدان کارنامه و فعالیت سیاسی مؤثر او بوده است.
منتقدان پهلوی معتقدند وی پس از انقلاب اسلامی عمدتاً به زندگی شخصی و خوشگذرانی مشغول بوده و تنها از فتنه ۱۴۰۱ به بعد بهطور جدی وارد عرصه براندازی شد؛ حضوری که نهتنها دستاوردی نداشت، بلکه با ایجاد شکاف در صفوف اپوزیسیون، عملاً روند براندازی را عقیم کرد.
پاسخ مردم ایران به جنایات آمریکا و رژیم صهیونیستی
در مقابل مردم ایران همواره به تهدیدات غربیها پاسخ مستقیم دادند.
اما نه از جنس پاسخهای مجازی و نمایشی رهبران غربی؛ بلکه حضور فعال میدانی در تشییع پیکر شهدای دفاع مقدس ۱۲ روزه، عدم همراهی با این حجم از حمایتهای خارجی برای شورش در خیابان.
حفظ روال عادی زندگی مردم ایران نشان داد که پروژه جنگ روانی غرب بر ترس یا یأس مردم غالب نشد.
حتی در اوج جنگ ۱۲روزه، عدم وقوع ناآرامیهای گسترده، شکست سنگینی برای محاسبات روانی- امنیتی غرب محسوب میشود.
رهبران غربی با تکیه بر الگوی «فشار ترکیبی» (ترکیب تحریم، جنگ روانی و حمایت از اپوزیسیون) تلاش کردند تا نارضایتیهای داخلی را به شورش سازمانیافته تبدیل کنند.
اما ارزیابی آنها از افکار عمومی ایران مبتنی بر دادههای تحریفشده شبکههای نیابتی بود.
واقعیت این است که جامعه ایران، علیرغم انتقادات، در مواجهه با تهدیدات خارجی، واکنشی مبتنی بر انسجام ملی و مقاومت نشان میدهد.
حضور گسترده مردم در مراسم تشییع شهدای اخیر، نمونه عینی این انسجام بود.
جابجایی فرماندهی از شبکههای واسط یعنی اپوزیسیون به رهبران غربی، نشاندهنده شکست استراتژی «براندازی نرم» بود.
مردم ایران با درک ارتباط مستقیم فراخوانهای آشوب با رهبران خارجی، بهویژه رژیم صهیونیستی و آمریکا، این پیامها را نه به عنوان دغدغهای مردمی، بلکه به عنوان پروژهای استعماری تفسیر کردند.
وعدههای پوچی مانند «حل مشکل آب توسط اسرائیل» تنها بر طنز تاریخی این ادعاها افزود.
با انباشت تجربه مردم ایران از دشمنیهای غرب چه کنیم؟
راهبرد دوگانه غرب از یک سو تأکید بر حمله نظامی و از سوی دیگر دعوت به شورش، نشاندهنده سردرگمی در رویکردهاست.
مردم ایران با درک این تناقض، دریافتند که هدف نهایی، براندازی به هر قیمت است، نه بهبود شرایط زندگی آنان.
این امر موجب تقویت گفتمان مقاومت شد.
سیاستگذاران غربی همچنان به دادهها و روایتهای اپوزیسیونی تکیه دارند که سالهاست از بطن جامعه ایران جدا شده و توانایی فهم واقعیتهای اجتماعی کشور را ندارد.
اما گفتههای سران غربی نشان میدهدکه همچنان در پی تکرار پروژههای گذشته، از براندازی تا تحریم، علیه ملت ایران هستند.
انباشت تجربه تاریخی ملت ایران در مواجهه با فشار خارجی که تجربهای طولانی از مواجهه با کودتا، جنگ تحمیلی و تحریمهای گسترده را در خود دارد، موجب شکلگیری یک شناخت عمیق در برابر عملیات روانی خارجی شده است.
این تجربه تاریخی، مانع از آن شد که فراخوانها بتواند اعتماد و همراهی عمومی را جلب کند.