غزه در آستانه فاجعه؛ تهدید تازه وزیر جنگ اسرائیل
وزیر جنگ رژیم صهیونیستی غزه را به سرنوشت رفح و بیتحانون تهدید کرد.

باشگاه خبرنگاران جوان، سمیه خلیلی - تهدید اخیر یوآف گالانت، وزیر جنگ رژیم صهیونیستی، مبنی بر تخریب کامل شهر غزه و تبدیل آن به «رفح و بیتحانونی دیگر»، بار دیگر پرده از ماهیت واقعی این رژیم برداشت.
او آشکارا اعلام کرد که در صورت عدم خلع سلاح حماس و عدم پذیرش شروط اسرائیل، غزه به ویرانهای دیگر بدل خواهد شد.
چنین ادبیاتی نهتنها نشانهای از بیپروایی سیاسی و نظامی است، بلکه یادآور سیاست «زمین سوخته»ای است که اسرائیل طی دهههای گذشته در قبال سرزمینهای اشغالی در پیش گرفته است.
این تهدید در حالی مطرح میشود که غزه، پس از هفده سال محاصره، بارها شاهد جنگهای ویرانگر بوده و به تعبیر بسیاری از ناظران، به بزرگترین زندان روباز جهان بدل شده است.
سیاست اسرائیل در قبال غزه
برای درک این تهدید باید به سابقه سیاستهای اسرائیل در قبال غزه نگریست.
از سال ۲۰۰۷، پس از به دست گرفتن کنترل غزه توسط حماس، اسرائیل محاصره همهجانبهای بر این منطقه تحمیل کرده است: محدودیت شدید بر ورود کالا، دارو، تجهیزات پزشکی و حتی مواد غذایی؛ قطع یا کنترل جریان برق و آب؛ و محدودیت شدید جابهجایی مردم.
این محاصره نهتنها غزه را از نظر اقتصادی فلج کرده، بلکه زندگی روزمره بیش از دو میلیون نفر را به بحرانی دائمی کشانده است.
بمبارانهای مکرر اسرائیل، از عملیات «سرب گداخته» در سال ۲۰۰۸ گرفته تا حملات گسترده ۲۰۱۴ و حملات پیدرپی سالهای اخیر، همواره با تخریب گسترده زیرساختهای غیرنظامی همراه بوده است: مدارس، بیمارستانها، مساجد، ساختمانهای مسکونی و حتی تأسیسات آبرسانی.
تهدید کنونی وزیر جنگ اسرائیل دقیقاً در امتداد همین رویکرد قرار دارد؛ یعنی اعمال فشار حداکثری بر یک جمعیت غیرنظامی به منظور شکستن مقاومت سیاسی و نظامی.
در واقع، آنچه اسرائیل دنبال میکند، نه صرفاً شکست نظامی حماس، بلکه تغییر بنیادین در بافت جمعیتی و جغرافیایی غزه است.
تخریب یک شهر کامل، همانگونه که گالانت تهدید کرده، در عمل به معنای تداوم روند «کوچ اجباری» و ایجاد موج جدیدی از آوارگان فلسطینی خواهد بود؛ همان سیاستی که از ۱۹۴۸ تاکنون بارها تکرار شده است.
نقض آشکار حقوق بینالملل
تهدید به تخریب کامل یک شهر و اخراج ساکنان آن، مصداق آشکار جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت است.
بر اساس کنوانسیون چهارم ژنو، هرگونه هدف قرار دادن غیرنظامیان، تخریب عمدی زیرساختهای غیرنظامی و اعمال مجازات جمعی بر یک ملت، ممنوع و غیرقانونی است.
اسرائیل، اما بارها این اصول را نقض کرده و به ندرت با واکنش جدی جامعه جهانی مواجه شده است.
اصطلاح «پاکسازی قومی» که در دهههای گذشته برای توصیف فجایع بالکان یا نسلکشی در رواندا به کار رفت، امروز بهطور دقیق در مورد سیاستهای اسرائیل قابل استفاده است.
تخریب شهرها، اجبار مردم به مهاجرت و جلوگیری از بازگشت آوارگان، همه بخشی از فرایندی هستند که هدف آن تغییر نقشه جمعیتی فلسطین است.
با وجود این، کشورهای غربی که خود را مدافع حقوق بشر معرفی میکنند، اغلب در برابر چنین اقدامات آشکاری سکوت اختیار میکنند یا حتی از اسرائیل حمایت سیاسی و نظامی به عمل میآورند.
استانداردهای دوگانه در سیاست بینالملل، بیش از پیش مشروعیت نهادهای حقوق بشری و سازمان ملل را زیر سؤال برده است.
پیامدهای انسانی تهدید
غزه پیش از این نیز در بحران انسانی کمسابقهای فرو رفته است.
بیش از نیمی از جمعیت آن کودک و نوجوان هستند؛ بیمارستانها با کمبود دارو و تجهیزات مواجهاند؛ آب آشامیدنی سالم به سختی یافت میشود و بیکاری در میان جوانان به بالاترین سطح جهانی رسیده است.
در چنین شرایطی، تهدید به تخریب کامل یک شهر چیزی جز تهدید به نابودی یک ملت نیست.
باید توجه داشت که غزه نه تنها یک منطقه جغرافیایی، بلکه خانه میلیونها انسان است که هیچ گزینهای جز ماندن ندارند.
محاصره همهجانبه، آنها را از امکان مهاجرت یا حتی جابهجایی محروم کرده است.
تخریب گسترده، به معنای آوارگی اجباری و سرگردانی میلیونها نفر خواهد بود؛ بحرانی که میتواند نه تنها منطقه، بلکه کل جهان را تحت تأثیر قرار دهد.
از سوی دیگر، غزه طی سالها به نوعی «آزمایشگاه جنگی» اسرائیل تبدیل شده است.
بسیاری از فناوریهای نظامی اسرائیل ـ از پهپادها گرفته تا سامانههای نظارتی ـ نخست در میدان غزه آزمایش میشوند و سپس به بازارهای جهانی عرضه میشوند.
این بدان معناست که رنج مردم غزه حتی به کالایی در خدمت صنعت نظامی اسرائیل بدل شده است.
پیامدهای روانی و اجتماعی این وضعیت نیز کمتر از پیامدهای فیزیکی نیست.
نسلی که در محاصره و زیر بمباران بزرگ شده، با زخمهای عمیق روانی، بیاعتمادی و خشم نسبت به جامعه جهانی مواجه است.
چنین وضعیتی میتواند دههها به طول بینجامد و صلح و ثبات منطقه را به رؤیایی دستنیافتنی تبدیل کند.
بُعد سیاسی و منطقهای
تهدید اخیر وزیر جنگ اسرائیل را نمیتوان صرفاً در چارچوب درگیری با حماس تحلیل کرد.
این تهدید بخشی از استراتژی بزرگتر اسرائیل برای بازتعریف نظم منطقهای است.
اسرائیل با اعمال فشار بر غزه و تلاش برای تحمیل شروط خود، در واقع میکوشد نه تنها مقاومت فلسطینیان، بلکه هرگونه آلترناتیو سیاسی در منطقه را تضعیف کند.
هدف پنهان این سیاست، تغییر ژئوپلیتیک منطقه و تسریع روند عادیسازی روابط با برخی کشورهای عربی است.
با تضعیف غزه و حاشیهراندن مسئله فلسطین، اسرائیل میخواهد معادلات منطقهای را به گونهای رقم بزند که دیگر هیچ مانع جدی برای سلطه سیاسی و اقتصادیاش باقی نماند.
اما این سیاست خطرناک، پیامدهایی جدی دارد.
هرگونه تلاش برای کوچ اجباری فلسطینیان، میتواند موجی از بیثباتی و ناامنی را در کشورهای همسایه ـ بهویژه مصر و اردن ـ ایجاد کند.
علاوه بر این، مقاومت فلسطینیان و گروههای حامی آنان در منطقه، چنین سیاستهایی را بیپاسخ نخواهند گذاشت.
بنابراین، تهدید اسرائیل به نابودی غزه نه تنها غزه را در معرض خطر قرار میدهد، بلکه منطقه را در آستانه یک بحران گستردهتر قرار میدهد.
تهدید وزیر جنگ اسرائیل برای تبدیل غزه به «رفح و بیتحانون دیگری» بیش از آنکه یک تاکتیک نظامی باشد، بیانگر ذات و منطق سیاسی رژیم صهیونیستی است: رژیمی که بقا و توسعه خود را در گرو تخریب و آوارگی دیگران میبیند.
چنین سیاستهایی، که آشکارا بر پایه نقض حقوق بشر و بیاعتنایی به قوانین بینالمللی بنا شدهاند، دیر یا زود پیامدهای سنگین خود را بر امنیت منطقه و مشروعیت اسرائیل تحمیل خواهند کرد.
آنچه امروز در غزه رخ میدهد، صرفاً نزاعی میان اسرائیل و حماس نیست؛ بلکه آزمونی تاریخی برای جامعه جهانی است.
اگر این بار نیز جهان با سکوت یا حمایت ضمنی از اسرائیل عبور کند، معنایش آن خواهد بود که اصول حقوق بشر و عدالت بینالمللی چیزی جز شعارهای سیاسی نیستند.
اما در برابر این سیاستهای غیرانسانی، مقاومت فلسطینیان و بیداری افکار عمومی جهان میتواند مانع تحقق سناریوی اسرائیل شود.
تجربه نشان داده است که هیچ ملت و هیچ شهری را نمیتوان برای همیشه با تهدید و تخریب از میان برداشت.
غزه، با همه رنجها و ویرانیهایش، همچنان زنده خواهد ماند و نماد پایداری در برابر سیاستهای غیرانسانی باقی خواهد ماند.