حکم شایسته یک قاضی، نوجوان خلافکار را به زندگی بازگرداند
با آنکه به خاطر استعدادم خیلی زود درتعمیرخودروهای سواری مهارت کسب کردم و به تعمیرکاری مورد اعتماد تبدیل شدم اما نفهمیدم چگونه فریب خوردم و مسیر تبهکاری و خلاف را درپیش گرفتم تا اینکه حکم یک قاضی دلسوز مرا به مسیر درست زندگی بازگرداند

کد خبر: 730422 | ۱۴۰۴/۰۵/۲۷ ۰۸:۵۵:۳۴
با آنکه به خاطر استعدادم خیلی زود درتعمیرخودروهای سواری مهارت کسب کردم و به تعمیرکاری مورد اعتماد تبدیل شدم اما نفهمیدم چگونه فریب خوردم و مسیر تبهکاری و خلاف را درپیش گرفتم تا اینکه حکم یک قاضی دلسوز مرا به مسیر درست زندگی بازگرداند چرا که ...
به گزارش روزنامه خراسان،نوجوان۱۷ساله ای که با حکم مقام قضایی باید هفته ای یک باردرجلسات مشاوره ای شرکت می کرد،درباره سرگذشت تاسف بارخود به کارشناس اجتماعی کلانتری شهرک فراجا گفت:۱۳ساله بودم که به پیشنهادپدرم تعطیلات تابستان را با شاگردی دریک تعمیرگاه خودروهای سواری گذراندم.آن تعمیرگاه درنزدیکی منزلمان بود و من حتی درساعات تعطیلی مدرسه هم به آن جا می رفتم تا این که درکلاس هشتم متوجه شدم به درس ومدرسه علاقه ای ندارم به همین خاطر موضوع را با پدرم که کارمند است درمیان گذاشتم و به شغل تعمیرخودرو ادامه دادم ولی درتعمیرگاه جوانی بزرگترازمن نیزکارمی کرد که او پنهانی سیگارمی کشید.
یک روزهنگام ظهرکه استاد کارم حضورنداشت،«اصغر»یک نخ سیگارهم به من تعارف کرد.من هم که نمی خواستم کم بیاورم و ازسوی دیگرنیزبا کشیدن سیگارمی خواستم بزرگ شدنم را ثابت کنم،بدون تامل سیگار را گرفتم و با غرورخاصی به آن پک زدم.
این ماجرا موجب نزدیکی من و اصغرشد و ازآن روزبه بعد هردو باهم و به صورت پنهانی سیگارمی کشیدیم.این بود که ظهرها بارفتن استادکارمان،کرکره تعمیرگاه را پایین می بردیم و گاهی نیزموادمخدر مصرف می کردیم.
یک روز من زودترازاصغربه تعمیرگاه بازگشتم و با کرکره بسته روبرو شدم .به همین خاطر به پارکی درهمان اطراف رفتم و یک نخ سیگار روشن کردم و منتظر«اصغر»ماندم.
درهمین حال جوانی حدود۲۵ ساله کنارم نشست و ازاوضاع کاری ام پرسید .خیلی زود حرف هایمان گل کرد و من هم ازدرآمد پایین شاگردی نالیدم.
اوگفت: فقط کافی است شبی آیینه بغل یک خودروی مدل بالا را برای من بیاوری و بین ۱.۵ تا۲میلیون تومان پول بگیری!
با آن که می دانستم این کارسرقت است ولی با پیشنهاد این مبلغ چنان وسوسه شدم که موتورسیکلت مدل پایینم را تعمیرکردم وشب هنگام دربولواروکیل آبادآیینه بغل های یک خودرو را سرقت کردم.
روز بعد وقتی آیینه ها را در محل قراربه آن جوان تحویل دادم، او۱.۵میلیون تومان به صورت نقدی به من پرداخت کرد.آن قدرذوق زده بودم که دوست داشتم هنوز شب نشده دوباره یک آیینه دیگر را به سرقت ببرم.
خلاصه شب بعد هم به یک خودروی دیگردستبرد زدم وآیینه ها را درون کوله پشتی ام انداختم که درهمین هنگام یکی ازدوستانم تماس گرفت تا باهم برای تفریح و خوشگذرانی به طرقبه برویم،من هم خیلی سریع او را سوار کردم و به طرف طرقبه به راه افتادیم.
اما هنوز از بولوار وکیل آباد خارج نشده بودیم که نیروهای گشت کلانتری فراجا به ما مشکوک شدند و فرمان ایست دادند.
اما من از ترس گازموتورسیکلت را فشردم تا ازچنگ آن ها فرارکنیم چرا که هنوز آیینه بغل های سرقتی درون کوله پشتی بود.
خلاصه چند دقیقه بعد نیروهای انتظامی ما را دستگیرکردند و به دستور قاضی چند روزی را درکانون اصلاح و تربیت بودم.
وقتی آن جا به گذشته خودم فکر کردم خیلی پشیمان شدم و پدرم نیز رضایت شاکیان را گرفت.
قاضی دادگاه هم ابراز ندامت مرا دید،نصیحتم کرد که استعدادم را در مسیر خلاف به کارنگیرم.او سپس حکم داد تا علاوه برادامه شغل تعمیرکاری خودرو،مدرک تحصیلی سیکل را هم بگیرم و هفته ای یک بارهم به مرکز مشاوره کلانتری مراجعه کنم.
حالا هم به خاطر دلسوزی این قاضی،تصمیم گرفته ام مسیردرست زندگی را انتخاب کنم و تحصیلاتم را رشته مکانیکی حداقل تا دیپلم ادامه بدهم و خودم که اکنون استادکار شده ام یک تعمیرگاه راه اندازی کنم اما ای کاش ...
با دستورسرهنگ آرش ایرانمنش(رئیس کلانتری فراجای مشهد)تلاش کارشناس دایره مددکاری اجتماعی علاوه بر اقدامات روانشناختی، برای فراهم کردم زمینه های ادامه تحصیل وی نیز آغاز شد .
براساس ماجراهای واقعی درزیرپوست شهر