در گذر از زمان و فضا
به گزارش مشرق،کانال تلگرامی موسسه مطالعات ایران و اوراسیا مطلبی با عنوان در گذر از زمان و فضا منتشر و به یادداشت فئودور لوکیانف، سردبیر مجله «روسیه در سیاست جهانی» پرداخت:
مدت زیادی است که رویداد دیپلماتیکی بهاندازه دیدار روسایجمهور روسیه و آمریکا در آلاسکا توجهها را به خود جلب نکرده است.
از نظر اهمیت برای آینده نظام بینالمل، این دیدار تنها با مذاکرات اتحاد آلمان در ۳۵ سال پیش قابل مقایسه است.
همانطور که آن روند، پایههای سیاست جهانی را برای دهههای بعد بنا نهاد، اکنون نیز میتوان این دیدار را نقطه عطفی دانست.
موضوع فقط اوکراین نیست — اوکراین صرفاً به صحنهای تبدیل شده که تغییرات تاریخی در آن آشکارتر دیده میشود — بلکه مسئله اصلی، اصولی است که میتواند مبنای یک توافق قرار گیرد.
این موضوع هم به بحران اوکراین مربوط است و هم به روابط میان قدرتهای بزرگ.
و اگر قیاس با آن رویداد تاریخی را ادامه دهیم، نباید انتظار داشت که نتیجه در یک نشست حاصل شود؛ آن زمان ماراتن دیپلماتیک در سطح بالا چند ماه طول کشید، آن هم در شرایطی که اوضاع بسیار آرامتر و امیدوارکنندهتر از امروز بود.
فضا پر از شایعات و گمانهزنی است.
این موضوع درواقع نشانهای مثبت است؛ چرا که دیپلماسی نمایشی همراه با افشای مداوم جزئیات محرمانه در عرصه عمومی — رویکردی که طی دهههای اخیر در اروپا رایج شده — معمولاً به نتیجهای پایدار منجر نمیشود.
بنابراین بهتر است منتظر نتیجه یا عدم نتیجه این دیدار بمانیم و از گمانهزنی درباره آنچه ممکن است رخ دهد پرهیز کنیم.
اما باید به نکتهای توجه داشت که به پیچیدگیهای پنهان مذاکرات وابسته نیست؛ یعنی تغییرات کلی در صحنه جهانی که نه بهواسطه بحران اوکراین به وجود آمدهاند، بلکه این بحران باعث شتاب گرفتن آنها شده است.
نویسنده این سطور همواره نسبت به این فرض که روابط غرب با سایر کشورهای جهان (اکثریت جهانی) در حال حرکت به سوی تقابل منظم است، بدبین بوده است.
وابستگی و درهمتنیدگی این روابط آنقدر زیاد است که حتی بحرانهای شدید سیاسی و نظامی هم نمیتوانند آنها را کاملاً قطع کرده و کشورها را آشکارا در برابر هم قرار دهند.
با این حال، تغییراتی رخ داده که اگرچه جهان را به دو جبهه متقابل تقسیم نکرده، اما تضادهای میان آنها را — تضادهایی نه صرفاً ایدئولوژیک، بلکه کاملاً واقعی و مادی — نمایان کرده است.
جرقه این وضعیت، تلاش رئیسجمهور آمریکا برای واداشتن بزرگترین کشورهای اکثریت جهانی (چین، هند، برزیل و آفریقای جنوبی) به پیروی از دستورات کاخ سفید بود.
در چارچوب نظم لیبرال پیشین، قواعدی پذیرفته شده بود که بر جهانشمولی و منافع مشترک دلالت داشت.
اما اکنون منافع صرفاً آمریکایی، آن هم به شکلی آشکارا اقتصادی و سوداگرانه، تعیینکننده شدهاند.
هرچند مانند گذشته، توجیهات سیاسی نیز مطرح میشوند اما بیشتر بهانهجوییهایی هستند که هدف واقعیشان فاصله زیادی با بهانههای اعلامشده دارد.
جالب اینکه ترامپ اصولاً سخنی از تحریم به میان نمیآورد و تنها از تعرفهها صحبت میکند؛ یعنی تأکید بر ابزار اقتصادی، حتی اگر کاربرد آن سیاسی باشد.
با این حال، نتیجه خلاف انتظار رئیسجمهور آمریکا بود که به مواضع سازشکارانه متحدانش عادت داشت.
متحدانی که برای حفظ روابط کامل با واشنگتن، معمولاً کوتاه میآمدند.
حتی بیشتر کشورهای بریکس نیز با آمریکا در تعارض نبودند، زیرا منافع اقتصادی فراوانی در میان است و کسی مایل به آسیب زدن به آنها نیست.
اما شدت مستقیم این برخورد باعث شد مواضع خود را سختتر کنند، چرا که موضوع ابعادی کاملاً سیاسی پیدا کرده است.
این موضوع چه ربطی به اوکراین دارد؟
مستقیم هیچ، اما اکنون به موضوعی تبدیل شده که حساسیت سیاسی جهان بر آن متمرکز شده است.
رئیسجمهور روسیه که تصمیم به مذاکره با آمریکا گرفته، شخصاً همتایان خود در کشورهای بریکس و دیگر شرکای مهم را از روند آمادهسازی آگاه میکند و آنها نیز این روند را تأیید و حمایت میکنند.
در سوی مقابل هم مشورتهای فشردهای انجام میشود، اما بین دو سوی اقیانوس اطلس بیشتر نوعی هیجان عصبی دیده میشود و سطح اعتماد پایین است.
بنابراین، تقسیم جهان به گروهها همچنان وجود دارد.
اگر گروه اول بهسمت هماهنگی بیشتر میرود، در گروه دوم انسجام رو به کاهش است.
نگرانی اروپا از اینکه ترامپ با پوتین توافقی «اشتباه» امضا کند، گویای این وضعیت است.
از سوی دیگر این که تمام بحثها روی موضوع مرزبندی سرزمینی متمرکز شده — اینکه چه کسی چه چیزی را میگیرد و در ازای آن چه میدهد، نگران کننده است.
اما بحران اوکراین بهخاطر میل به تقسیم اراضی آغاز نشد، بلکه روسیه پرسشهای جدی درباره نظام امنیتی موجود پس از پایان جنگ سرد مطرح کرد؛ نظامی که بر گسترش نامحدود ناتو در فضا و زمان استوار بود و این گسترش بهعنوان تضمینی برای امنیت اروپا معرفی میشد.
این وضعیت دوباره ما را به مذاکرات ۳۵ سال پیش برمیگرداند، زیرا اصول شکلگرفته در آن زمان همین مسیر را پایهگذاری کردند.
حتی اتحاد آلمان — که تا حدی مسئلهای سرزمینی بود — بنیان همان نظامی را گذاشت که سرانجام آن به رویدادهای ۲۰۲۲ رسید.
امروز نیز مانند سال ۱۹۹۰، مرزها و اراضی تنها بخشی از یک تصمیم بزرگتر هستند؛ تصمیمی برای ایجاد بنیانی تازه برای همزیستی مسالمتآمیز.
بحران کنونی محصول نحوه پایان جنگ سرد و بهویژه عدم توازن در روابط میان بازیگران اصلی آن، یعنی مسکو و واشنگتن است.
از این نظر، تلاش امروز تلاشی برای بستن پرونده یک مناقشه قدیمی است.
اما بدون حل کامل آن، نمیتوان به ایجاد یک نظام تازه روابط جهانی — نه فقط میان روسیه و غرب — امید بست.
میزان و شدت تماسهای رئیسجمهور روسیه با رهبران بریکس نشان میدهد که او این واقعیت را بهخوبی درک میکند.
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.