نتایج مهم دیدار ترامپ و پوتین در آلاسکا چه خواهد بود؟
ابراهیم متقی نوشت: نتايج كنفرانس آلاسكا نقش بسيار تعيينكنندهاي در ارتباط با آينده سياسي منطقه قفقاز و جنوب غرب آسيا خواهد داشت. شواهد نشان ميدهد كه قدرتهاي بزرگ در ارتباط با مبادله ديپلماتيك قفقاز و اوكراين به توافق رسيدهاند. در شرايطي كه هنوز مشخص نيست چه انگارهاي در تفكر راهبردي ترامپ و پوتين درباره جنگ جديد عليه ايران وجود خواهد داشت.

کد خبر: 729967 | ۱۴۰۴/۰۵/۲۵ ۱۳:۲۵:۰۰
«مذاکرات آلاسکا سیاست جهانی و صلحسازی منطقهای» عنوان یادداشت ابراهیم متقی برای روزنامه اعتماد است که در آن آمده؛ مدیریت بحرانهای بینالمللی در زمره سازوکار کنش دیپلماتیک و راهبردی قدرتهای بزرگ قرار دارد.
نظریهپردازان ساختاری نظام بینالملل از جمله «والت»، «مرشایمر» و «کنث والتز» در مطالعات خود به این جمعبندی میرسند که نظم جهانی بدون شکلبندیهای ساختاری روابط بینالملل از مطلوبیت و اثربخشی چندانی برخوردار نخواهد بود.
تاریخ روابط بینالملل همواره نشانههایی از تلاش برای صلحسازی و مدیریت بحران از سوی قدرتهای بزرگ را منعکس میسازد.
«مذاکرات آلاسکا» که در 15 آگوست 2025 برگزار شده است را میتوان به عنوان نشانهای از کنش ارتباطی قدرتهای بزرگ برای مدیریت بحرانهای منطقهای دانست.
مذاکرات آلاسکا دارای نشانهها و شاخصهای نسبتا مشابهی با «کنفرانس تهران»، «کنفرانس یالتا» و «کنفرانس پوتسدام» دارد.
در هر یک از کنفرانسهای یاد شده، قدرتهای بزرگ تلاش نمودند تا شکل خاصی از مدیریت بحران را در دستور کار قرار داده و به این ترتیب، زمینه برای ازسرگیری شکل جدیدی از روابط بینالملل فراهم شود.
مذاکرات ترامپ و پوتین در شرایطی انجام میشود که بسیاری از بحرانهای منطقهای، زمینه تصاعد بحران در روابط امریکا و روسیه را به وجود آورد.
«مدودوف» معاون رییسجمهور روسیه در اولین روزهای آگوست 2025، ایالات متحده و کشورهای اروپایی را تهدید به کاربرد قدرت هستهای نمود.
بیان چنین رویکردی از سوی مدودوف بیانگر این واقعیت است که اگر یک قدرت بزرگ در نیل به اهداف امنیتی و راهبردی خود در وضعیت ناکامی قرار گیرد، در آن شرایط از سازوکارهای کنش پر شدت برای متوقفسازی طرف مقابل بهره میگیرد.
محورهای اصلی مذاکرات آلاسکا را موضوعات پر مخاطره امنیت منطقهای تشکیل میدهد.
صلحسازی در اوکراین و دستیابی روسیه به شبه جزیره کریمه از طریق جغرافیای سرزمینی به عنوان اصلیترین دغدغه پوتین، کشورهای اروپایی و ایالات متحده محسوب میشود.
موضوع دیگری که احتمالا توجه پوتین و ترامپ را به خود جلب میکند، آینده امنیت منطقهای در حوزه سرزمینی قفقاز و جنوب غرب آسیا است.
مذاکرات سهجانبه ترامپ، علیاف و پاشانیان در شرایطی به نتیجه مطلوب منجر شد که روسیه شرایط ساختاری برای ورود امریکا به حوزه منطقهای قفقاز را فراهم کرد.
شکلگیری کریدور ترامپ که توسط شرکتهای امریکایی ساماندهی میشود را میتوان در زمره نتایج مطلوب انعطافپذیری روسیه در برابر امریکا و ناتو دانست.
سومین موضوع مورد بحث در مذاکرات آلاسکا مربوط به تحولات آینده جنوب غرب آسیا است.
نتانیاهو از سیاست کنش پر شدت علیه مردم غزه و تأسیسات راهبردی ایران بهره گرفته است.
عطش نتانیاهو برای تداوم نسلکشی در غزه، تخریب منابع و تأسیسات ایرانی پایانناپذیر است.
جنگ 12روزه امریکا و اسراییل علیه ایران بدون حمایت مستقیم دونالد ترامپ امکانپذیر نبود.
در شرایط موجود، ترامپ تلاش دارد تا «نقش پلیس متعادلکننده» را در روند بحران غزه و جنگ با ایران ایفا نماید.
در فرآیند مذاکرات آلاسکا، «استیو ویتکاف» نماینده ویژه ترامپ در خاورمیانه و جنوب غرب آسیا نیز مشارکت دارد.
حضور ویتکاف در مذاکرات آلاسکا بیانگر این واقعیت است که آینده سیاسی و امنیتی خاورمیانه برای تمامی قدرتهای بزرگ به ویژه امریکا، روسیه و چین از اهمیت ویژهای برخوردار است.
ترامپ تاکنون از سیاست «دیپلماسی تهدید» بهره گرفته است.
چنین رویکردی در اوایل آگوست با واکنش شدید مدودوف روبهرو شد.
رویکرد روسیه بیانگر انگارهای مبتنی بر اقدام متقابل تخریبکننده برای کشورهای اروپایی و ایالات متحده بوده است.
هر یک از سه موضوع یاد شده را میتوان به عنوان بخشی از ضرورتهای صلحسازی و مدیریت بحران در مرحله دوم ریاستجمهوری دونالد ترامپ دانست.
در این دوره ترامپ تمایلی به استفاده از سازوکارهای بوروکراتیک نشان نمیدهد و تلاش دارد تا حلقه محدود سیاستگذاری را فعال نموده و نقش خود را به عنوان بازیگر موازنهدهنده در روند مدیریت بحرانهای منطقهای ارتقاء دهد.
در فضای موجود دیپلماسی قدرتهای بزرگ و مذاکرات آلاسکا، رهبران روسیه و امریکا نسبت به الگوی شخصیتی و ضرورتهای راهبردی طرف مقابل وقوف داشته و هر یک تلاش دارند تا شکل خاصی از توزیع امتیازات را برای متقاعدسازی دیگری در دستور کار قرار دهند.
1.
جنگ اوکراین و مذاکرات آلاسکا
جنگهای منطقهای عموما در شرایطی شکل میگیرد و گسترش پیدا میکند که قدرتهای بزرگ، بازیگران درگیر را مورد حمایت قرار داده یا اینکه برای آنان محدودیتی را به وجود میآورند.
روسیه برای ایفای نقش در سیاست جهانی نیازمند ارتقای قابلیتهای ژئوپلیتیکی خود بوده و این امر در شرایطی حاصل میشود که دسترسی روسیه به دریای سیاه فراهم شود.
دریای سیاه را میتوان حوزه ارتباطی روسیه از طریق آبراههای دریایی به اروپا دانست.
با توجه به نقش شبهجزیره کریمه برای دسترسی آسان و مناسب روسیه به آبراههای بینالمللی، طبیعی به نظر میرسد که پوتین هیچگونه انعطافی در ارتباط با جنگ اوکراین به انجام نرساند.
اصلیترین ضرورت روسیه آن است که از طریق جغرافیای سرزمینی به شبهجزیره کریمه دسترسی داشته و زمینه بهینهسازی کنش ارتباطی با اروپا را فراهم سازد.
روسیه به عنوان یک قدرت بزرگ جهانی که از قرن 18 در تحولات سیاسی و امنیتی اروپا نقش موثری در موازنه بحرانهای بینالمللی داشته، همواره تلاش دارد تا موقعیت راهبردی خود را ارتقاء داده و برای تثبیت آن از سازوکارهای ژئوپلیتیکی و جغرافیای سیاسی بهره میگیرد.
اتحاد شوروی برخلاف توافق یالتا که در سال 1945 شکل گرفت، روندهای معطوف به انتخابات آزاد در لهستان را تحت کنترل و مدیریت خود قرار داد.
در چنین شرایطی، نشانههایی از بحران امنیتی در روابط اتحاد شوروی، ایالات متحده و انگلیس اجتنابناپذیر گردید.
در شرایطی که بحران گسترش مییافت، زمینه برای مذاکراتی به وجود آمد که نشانههایی از «مبادله تاکتیکی» را در دستور کار قرار میداد.
ایالات متحده با درخواست مولوتوف در ارتباط با آینده لهستان موافقت کرد.
به همانگونهای که مقامات اتحاد شوروی موافقت خود را برای خروج نیروهای نظامی از حوزههای جغرافیایی ایران ابراز داشتند.
مشابه چنین وضعیتی هماکنون در روابط روسیه و امریکا شکل گرفته است.
دونالد ترامپ بیش از هر رییسجمهور دیگر به این موضوع واقف است که حل و فصل نهادها و فرآیندهای بینالمللی بدون نقشیابی و مشارکت روسیه امکانپذیر نخواهد بود.
ضرورتهای مبادله تاکتیکی در نگرش ترامپ و پوتین در 15 آگوست 2025 به معنای آن است که سیاستهای امنیتی روسیه به گونه تدریجی در حال تغییر بوده و تلاش دارد تا برخی از حوزههای ژئوپلیتیکی که دارای اهمیت و ارزش تاریخی میباشد را در کنترل خود قرار دهد.
به همین دلیل است که مبادله ژئوپلیتیکی حوزههای جغرافیای سرزمینی اوکراین با نقشیابی ترامپ در مذاکرات صلح قفقاز پیوند یافته و به این ترتیب زمینه برای حضور مرحلهای امریکا در قفقاز ایجاد میشود.
اگرچه چنین فرآیندی زیرساختهای محاصره ژئوپلیتیکی روسیه از طریق حوزههای پیرامونی را به وجود میآورد، اما دسترسی سرزمینی به شبه جزیره کریمه مطلوبیت بیشتری برای پوتین خواهد داشت.
2.
مدیریت بحران منازعات خشونتآمیز جنوب غرب آسیا
دونالد ترامپ در روند جنگ اسراییل علیه ایران به گونه همهجانبه از نتانیاهو و برنامه امنیتی او جهت تخریب تأسیسات راهبردی و ترور فرماندهان نظامی به همراه دانشمندان هستهای و موشکی حمایت به عمل آورد.
چنین رویکردی به گونه اجتنابناپذیر، سیاستهای مشترک امریکا و اسراییل علیه ایران را منعکس میسازد.
در شرایط موجود تاریخی، نتانیاهو و ترامپ تلاش دارند تا مرحله جدیدی از جنگ و عملیات نظامی علیه ایران را در دستور کار قرار دهند.
منطق کنش تاکتیکی ترامپ و نتانیاهو در جنگ جدید علیه ایران معطوف به تحقق اهدافی از جمله بیاعتبارسازی ابزارهای قدرت موشکی و هستهای ایران است که بتواند ضریب قدرت ملی ایران را ارتقاء داده و در فرآیند «دفاع مشروع» از آن استفاده کند.
تحقق این امر در شرایطی حاصل میشود که زمینه برای «اجرای سیاست تغییر رژیم ایران» به وجودآید.
هرگونه سیاست تغییر رژیم بیانگر شرایطی است که امریکا و اسراییل بدون توجه به نقش قدرتهای بزرگ بتوانند عملیات پر شدت جدیدی را علیه ایران ایجاد کنند.
روسیه و چین به این موضوع واقف هستند که اسراییل و امریکا در مرحله اول از جنگ علیه ایران با نشانههایی از مقاومت و ناکامی روبهرو شدند.
تاکتیکهای اسراییل برای ایجاد وحشت در بین گروههای شهروندی و مقامات سیاسی ایران به نتیجه مطلوب منجر نشد.
اسراییل نه تنها مقامات سیاسی ایران را تهدید به کشتن خود و خانواده آنان نمود، بلکه در بسیاری از موارد از کشتارهای خشونتآمیز بهره گرفته و تلاش داشت تا از طریق جابهجاییهای اجتماعی فراگیر، برخی از حوزههای جغرافیایی در وضعیت ازدحام قرار گیرد.
موضوع آینده سیاسی و راهبردی ایران در مذاکرات آلاسکا اجتنابناپذیر خواهد بود.
روسیه و چین با تغییر حکومت در ایران موافقت نداشته و چنین شرایطی را به منزله ظهور آیندهای مبهم و پرمخاطره در حوزههای سرزمینی و ژئوپلیتیکی خود میدانند.
بر اساس چنین انگارهای است که پوتین و روسیه در مذاکرات آلاسکا تلاش خواهند داشت تا شکل جدیدی از مذاکره را برای گذار ایران از فضای خشونت و جنگ احتمالی آینده در دستور کار قرار دهند.
نتیجه
مذاکرات آلاسکا که در 15 آگوست بین روسای جمهور امریکا و روسیه یعنی ترامپ و پوتین شکل میگیرد را میتوان نقطه عطف جدیدی در فضای مدیریت بحرانهای منطقهای غرب آسیا، شرق مدیترانه، قفقاز و جنگ اوکراین دانست.
هر یک از این حوزههای جغرافیایی دارای نشانههایی از معمای امنیتی بوده که طبیعی است چالشهایی را برای کشورهای منطقهای به وجود میآورد.
جنگ اوکراین اصلیترین دغدغه روسیه و کشورهای اروپایی محسوب میشود.
دسترسی روسیه به جغرافیای سرزمینی برای اتصال به شبه جزیره کریمه، برای رهبران روسیه به عنوان بخشی از حوزه منافع حیاتی محسوب میشود.
تجربه سالهای گذشته بیانگر این واقعیت است که روسیه هیچگونه انعطافی در ارتباط با کنترل جغرافیای سرزمینی متصلکننده به شبه جزیره کریمه نخواهد داشت.
در چنین شرایطی، ترامپ از قابلیت لازم برای متقاعدسازی کشورهای اروپایی برخوردار بوده که شکل جدیدی از دیپلماسی صلح در اوکراین مورد حمایت قرار گیرد.
دونالد ترامپ از انگیزههای کنش ارتباطی با رویکرد مبادله برخوردار است.
کتاب «هنر معامله» دونالد ترامپ بیانگر این واقعیت است که میتوان حوزه سیاست و رقابتهای ژئوپلیتیکی را به عنوان بخشی از ضرورتهای امنیتی دانست و به این ترتیب زمینه برای مبادله سرزمینی به وجود آید.
پوتین و بسیاری دیگر از مقامهای روسیه در سالهای گذشته انگیزه خود برای حمایت از ارمنستان را کاهش داده و این امر منجر به تغییر در موازنه قدرت منطقهای به ویژه در جنگ 2022 آذربایجان علیه ارمنستان شد.
تسخیر حوزههای سرزمینی قرهباغ از این جهت اهمیت دارد که شرایط جغرافیایی برای ارتباط سرزمین اصلی آذربایجان با قرهباغ را از طریق کریدورهای ارتباطی امکانپذیر میسازد که ایران و روسیه در کنترل آن نقش موثری میتوانند ایفا کنند.
تغییر در موازنه قدرت منطقهای ایران در جنوب غرب آسیا، قابلیت جمهوری اسلامی برای اثرگذاری بر مذاکرات صلح آذربایجان و ارمنستان را کاهش داد.
در چنین شرایطی پوتین از آمادگی لازم برای اعطای حوزههای سرزمینی قفقاز به آذربایجان به عنوان خط مقدم ناتو در محیط منطقهای برخوردار بوده و در نتیجه فضای موجود، نشانههایی از مبادله ژئوپلیتیکی و راهبردی در روابط کشورها را به وجود میآورد.
روسیه همچنین تمایلی به آغاز جنگ جدید امریکا و اسراییل علیه ایران ندارد.
تحقق این امر از طریق موازنه قدرت امکانپذیر نبوده و صرفا نیازمند بهرهگیری از سازوکارهایی است که بر اساس میانجیگری و دیپلماسی اهمیت پیدا میکند.
نتایج کنفرانس آلاسکا نقش بسیار تعیینکنندهای در ارتباط با آینده سیاسی منطقه قفقاز و جنوب غرب آسیا خواهد داشت.
شواهد نشان میدهد که قدرتهای بزرگ در ارتباط با مبادله دیپلماتیک قفقاز و اوکراین به توافق رسیدهاند.
در شرایطی که هنوز مشخص نیست چه انگارهای در تفکر راهبردی ترامپ و پوتین درباره جنگ جدید علیه ایران وجود خواهد داشت.