رویارویی جهانی: ایران، حق غنیسازی را در برابر اراده قدرتها تثبیت میکند!
آخرین حرفهای ترامپ علیه ایران، با پاسخ قاطع کاربران فضای مجازی روبهرو شد که تاکید کردند تهران برای پیشرفت خود منتظر اجازه هیچ قدرتی نمیماند.

باشگاه خبرنگاران جوان، سمیه خلیلی - اظهارات اخیر دونالد ترامپ مبنی بر عدم اجازه غنیسازی به ایران، و واکنشهای روشنگرانه کاربران فضای مجازی، نه تنها نشاندهنده شکست یک سیاست کهنه و ناکارآمد است، بلکه به شکلی بیپرده، توهمات دیرینه غرب، به خصوص آمریکا و اسرائیل، درباره قدرت و استقلال ایران را به چالش میکشد.
این ادعاها، که از دهان ترامپ و البته نتانیاهو، دو چهرهای که سالهاست سیاستهای تقابلی را پیش بردهاند، خارج میشود، بیش از آنکه نمایش قدرت باشد، انعکاس درماندگی و عصبانیت از واقعیتی است که سالهاست سعی در انکار آن داشتهاند: ایران، کشوری که تجربهای طولانی در مواجهه با فشارها و تحریمها دارد، دیگر منتظر اجازه هیچ قدرتی برای تعیین سرنوشت، توانمندیهای علمی و دفاعی، و جایگاه خود در عرصه بینالملل نمیماند.
این یادداشت قصد دارد با تحلیل عمیقتر، اشاره به تاریخچه رویکردهای غرب و تأکید بر قدرت استراتژیک ایران، نقدی جامع بر این دیدگاههای منسوخ ارائه دهد و به سکوت یا انفعال اروپا نیز بپردازد.
فراتر از ترامپ و نتانیاهو: حق غنیسازی، استقلال ملی و شکست روایت سلطه
پرسش کلیدی و گزنده کاربران خارجی در فضای مجازی این است: «ترامپ و نتانیاهو کی باشند که بگویند ما (ایران) سلاح هستهای یا غنیسازی داشته باشیم یا نه؟» این سوال، عمق اشتباه محاسباتی غرب و بهخصوص آمریکا و اسرائیل را برملا میکند.
حق غنیسازی اورانیوم برای مقاصد صلحآمیز، یک حق مسلم و غیرقابل انکار است که در معاهده NPT (پیمان عدم اشاعه سلاحهای هستهای) به صراحت به رسمیت شناخته شده و در منشور سازمان ملل نیز بر حاکمیت کشورها تأکید شده است.
ایران، به عنوان یکی از امضاکنندگان این پیمان و کشوری مستقل، بارها بر صلحآمیز بودن برنامه هستهای خود تأکید کرده و خواستار رعایت حقوق خود ذیل NPT شده است.
اینکه دو رهبر سیاسی، یکی خارج از قدرت و دیگری با سابقهای طولانی در نقض قوانین بینالمللی، اشغالگری، و دارا بودن زرادخانه هستهای خارج از نظارت بینالمللی (مانند اسرائیل)، خود را در جایگاهی ببینند که بتوانند این حق بینالمللی یک ملت مستقل را سلب کنند، نه تنها مضحک و بیاساس است، بلکه نشاندهنده رویکرد استعماری، استبدادی و برتریطلبانه آنهاست.
اینکه ترامپ از "اجازه ندادن" به ایران سخن میگوید، دقیقاً اوج تکبر، بیاطلاعی از واقعیتهای ژئوپلیتیک معاصر و عدم درک از ماهیت یک کشور مستقل و با اراده است.
ایران، کشوری با سابقه تمدنی چند هزار ساله، پتانسیلهای علمی و فنی بومی قابل توجه، و قدرت دفاعی و بازدارندگی اثباتشده، نیازی به "اجازه" کسی برای پیشرفت در فناوریهای صلحآمیز، از جمله انرژی هستهای، ندارد.
این نوع لحن و گفتار، یادآور دوران تاریک قدرتهای استعماری است که برای کشورهای جهان سوم تعیین تکلیف میکردند و آنها را فاقد حق حاکمیت بر منابع و توانمندیهایشان میدانستند.
اما این دوران، مدتهاست که به سر آمده و ملتها، از جمله ملت ایران، استقلال خود را با خون و مقاومت تثبیت کردهاند.
تلاش برای بازگرداندن این ادبیات نخنما و سلطهطلبانه، تنها به بیاعتبار شدن گوینده آن و افزایش مقاومت در برابر آن میانجامد.
پاسخ موشکی و منطق بازدارندگی: وقتی سیاستمداران توهمزده، جای خود را به واقعیت میسپارند
اشاره کاربران به حملات موشکی ایران علیه اسرائیل در جریان جنگ ۱۲ روزه (که در متن از آن به عنوان "جنگ تحمیلی" یاد شده، اما منظور احتمالا عملیات "شمشیر قدس" یا "نگهبان دیوار" در سال ۲۰۲۱ است)، یک یادآوری گزنده و واقعگرایانه از قدرت و اراده ایران در صحنه عمل است.
این رویداد، که به وضوح به عنوان پاسخی به تجاوزات و اقدامات خصمانه اسرائیل (مانند حملات به تأسیسات هستهای ایران یا ترور دانشمندان هستهای) صورت گرفت، به روشنی نشان داد که ایران تنها به بیانیههای دیپلماتیک یا اعتراضات لفظی بسنده نمیکند.
زمانی که دیپلماسی شکست بخورد و طرف مقابل از خط قرمزهای امنیتی و حاکمیتی عبور کند، ایران توانایی و اراده لازم برای اقدام متقابل، اعمال قدرت و ایجاد بازدارندگی عملی را دارد.
این پاسخهای نظامی، نه تنها در سطح منطقهای، بلکه در افکار عمومی جهانی نیز اعتبار پیدا کرده است؛ جایی که بسیاری از ناظران بینالمللی و کارشناسان نظامی، آن را در چارچوب دفاع مشروع ایران و نقض حاکمیت این کشور توسط اسرائیل تحلیل کردند.
ادعای ترامپ که "به ایران اجازه غنیسازی نمیدهد"، در حالی مطرح میشود که کشور او، تحت رهبری خودش، نتوانسته است مانع پیشرفتهای هستهای ایران در سالهای اخیر شود.
زمانی که دولت ترامپ به طور یکجانبه و بیخردانه از برجام خارج شد و به دنبال آن، فشار حداکثری و تحریمهای بیسابقهای را علیه ایران اعمال کرد، و در کنار آن، اروپا نیز در تأمین منافع اقتصادی ایران که وعده داده بود، ناتوان ماند، ایران به صورت گام به گام، تعهدات برجامی خود را کاهش داد.
این اقدام، نه از سر نافرمانی بیمنطق یا شورش بیدلیل، بلکه پاسخی هوشمندانه، متناسب و قابل پیشبینی به نقض عهد آشکار غربیها و عدم پایبندی آنها به توافقی بود که خودشان آن را امضا کرده بودند.
ایران با این حرکت، به وضوح نشان داد که در برابر فشار، تسلیم نمیشود و برای افزایش سطح غنیسازی و توسعه برنامه هستهای خود در چارچوب نیازهای صلحآمیز، توانایی فنی لازم را دارد و از آن به عنوان یک اهرم چانهزنی مشروع و مؤثر در مذاکرات استفاده خواهد کرد.
در واقع، این غرب بود که با اقدامات نسنجیده و یکجانبه خود، راه را برای پیشرفتهای بیشتر هستهای ایران باز کرد و دست ایران را برای استفاده از این ابزارها در مقابل زورگوییها، بازتر گذاشت.
سیاست دوگانه و ریاکاری آشکار: چالش کاربران به استانداردهای دوگانه آمریکا و انفعال اروپا
درخواست صریح و شجاعانه کاربران از ترامپ برای فشار بر اسرائیل جهت خلع سلاح هستهای یا دست برداشتن از فشار بر ایران، ریاکاری و استانداردهای دوگانه آشکار سیاست خارجی آمریکا و سکوت معنادار اروپا را به رخ میکشد.
اسرائیل، بدون امضای NPT (پیمان عدم اشاعه سلاحهای هستهای) و بدون هیچ نظارت بینالمللی یا شفافیتی، دهها کلاهک هستهای عملیاتی در اختیار دارد و این موضوع برای دههها از سوی آمریکا و متحدان اروپاییاش نادیده گرفته شده، بلکه مورد حمایت و پوشش نیز قرار گرفته است.
این استاندارد دوگانه فاحش و تبعیضآمیز نه تنها بیاعتمادی عمیقی در منطقه و در میان افکار عمومی جهانی ایجاد کرده، بلکه توجیهات غرب برای فشار بر ایران را کاملاً بیاعتبار و بیمحتوا میسازد.
کاربران فضای مجازی، به درستی به این نفاق و تبعیض اشاره میکنند: اگر هدف، واقعاً جلوگیری از اشاعه سلاحهای هستهای در منطقه و جهان است، چرا تمام فشار و تهدیدات بر کشوری متمرکز شده که عضو NPT است و برنامه هستهای آن تا پیش از نقض برجام، تحت نظارت گسترده و بیسابقه آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) قرار داشت، در حالی که برنامههای هستهای سری و علنی دیگر بازیگران منطقهای، که تهدید واقعیتری محسوب میشوند، نه تنها نادیده گرفته میشوند، بلکه با حمایتهای نظامی و سیاسی همراه هستند؟
این تناقض فاحش، نه تنها از نظر اخلاقی محکوم و غیرقابل دفاع است، بلکه از نظر استراتژیک نیز یک خطای مهلک است.
این سیاست دوگانه، تنها به تقابل دامن میزند، بیاعتمادی را تعمیق میبخشد و راه هرگونه حل و فصل دیپلماتیک و پایدار را مسدود میکند.
سکوت و انفعال اروپا: همدستی یا ضعف استراتژیک
در این میان، نقش اروپا نیز قابل نقد جدی است.
متن اولیه به "تأیید برخی رهبران اروپایی" بر حملات اسرائیل اشاره میکند.
این تأیید، نه تنها نقض قوانین بینالمللی (ماده ۲ منشور ملل متحد که استفاده از زور را ممنوع میکند) است، بلکه نشاندهنده تسلیم شدن بخش قابل توجهی از اروپا در برابر رویکردهای یکجانبهگرایانه و نظامیگرایانه آمریکا و اسرائیل است.
اروپا، که خود را پرچمدار دیپلماسی و چندجانبهگرایی میداند، در این بازی پیچیده، به جای اینکه به اصول خود پایبند باشد و نقش میانجی بیطرف و مستقل را ایفا کند، عملاً به همدست ناخواسته یا حتی خواسته در سیاست فشار حداکثری علیه ایران تبدیل شده است.
مثال تاریخی: پس از حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳، در حالی که آلمان و فرانسه در ابتدا مخالفتهایی با جنگ داشتند، اما در نهایت نتوانستند یک جبهه واحد و قدرتمند علیه سیاستهای واشنگتن شکل دهند و در نهایت، همگی مجبور به تبعیت یا سکوت شدند.
این الگو در مورد ایران نیز به شکلی تکراری ظاهر شد.
وقتی ترامپ در سال ۲۰۱۸ از برجام خارج شد و تحریمها را بازگرداند، اروپا اگرچه بیانیههای محکومیت صادر کرد و مکانیسم ناکارآمد "اینستکس" را پیشنهاد داد، اما عملاً هیچ اقدام بازدارنده و مؤثری برای مقابله با تصمیم آمریکا و حفظ منافع ایران در برجام انجام نداد.
این انفعال مزمن و عدم توانایی در اقدام مستقل، به واشنگتن و تلآویو این پیام را میدهد که فشارهای آنها بر اروپا در نهایت نتیجهبخش خواهد بود، حتی اگر به قیمت نقض توافقات بینالمللی و تضعیف اعتبار خود اروپا باشد.
این یعنی اروپا در عمل، به جای ایفای نقش یک قدرت مستقل و وزنه متعادلکننده، نقش یک دنبالهرو را بازی میکند.
این ضعف استراتژیک اروپا، نه تنها به ضرر جایگاه بینالمللی خودش تمام میشود، بلکه فضای لازم را برای رفتارهای غیرمسئولانه سایر بازیگران فراهم میآورد.
پایان دوران تعیین تکلیف برای ایران و ضرورت بازتعریف نقش اروپا
پیام کاربران فضای مجازی، که با جسارت و دقت به تناقضات غرب اشاره میکنند، در واقع، پژواکی از اراده ملی و حاکمیتی ایران است: دوران تعیین تکلیف برای ایران توسط قدرتهای خارجی به پایان رسیده است.
ترامپ و نتانیاهو، چه در قدرت باشند و چه نباشند، و چه با همدستی منفعلانه اروپا، نمیتوانند اراده یک ملت مستقل را نادیده بگیرند.
ایران با تکیه بر توانمندیهای داخلی، قدرت منطقهای و تجربه بینظیر مقاومت خود در برابر فشارها، مسیر توسعه و امنیت ملی خود را بر اساس منافع و مصالح خود تعیین میکند.
اصرار بر تهدید و تحریم، تکرار سیاستهای شکستخورده و استفاده از استانداردهای دوگانه، تنها به افزایش بیاعتمادی، تعمیق خصومتها و پیچیدهتر شدن بحران میانجامد.
راه حل، در احترام بیقید و شرط به حق حاکمیت ملی ایران، به رسمیت شناختن توانمندیهای آن به عنوان یک قدرت منطقهای مشروع، و رویکرد دیپلماتیک مبتنی بر مذاکره واقعی، احترام و اعتماد متقابل است.
این رویکرد، نیازمند یک بازنگری جدی در سیاست خارجی آمریکا و به خصوص کسب استقلال استراتژیک واقعی توسط اروپا است.
اروپا باید از نقش میانجی منفعل خارج شده و به یک بازیگر فعال و مستقل تبدیل شود که بتواند منافع خود را، حتی در تقابل با خواستههای واشنگتن، دنبال کند و تضمینهای عملی و قابل اجرا به ایران بدهد.
در غیر این صورت، این ترامپ، نتانیاهو و اروپاییان منفعل خواهند بود که باید پاسخگوی تشدید بیثباتی، افزایش تنشها در منطقه و جهان، و از دست دادن آخرین فرصتها برای یک حل و فصل دیپلماتیک و پایدار باشند، نه ملتی که حق مسلم خود را برای پیشرفت صلحآمیز و دفاع از خود پیگیری میکند و در این راه، هرگز منتظر "اجازه" کسی نمیماند.