خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

یکشنبه، 05 مرداد 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

روایت تسنیم از چهلم شهید طهرانچی/ وقتی نسیم بوی پیراهن خاکی شهید را آورد + فیلم

تسنیم | استان‌ها | یکشنبه، 05 مرداد 1404 - 11:12
در چهلمین روز پرواز شهید محمدمهدی طهرانچی، دانشگاه رنگ وبویی دیگر گرفته بود؛ حیاط دانشگاه، کلاس های درس، و حتی دیوارها، همه با زبان بی زبانی از دلتنگی می گفتند.
شهيد،دانشگاه،مراسم،روز،زنجان،پدر،ادامه،چهلم،قاب،تجليل،چهل،جن ...

به گزارش خبرگزاری تسنیم از زنجان، آن روز زنجان ‌حال‌وهوای دیگری داشت؛ نسیم آرامی از سمت دانشگاه آزاد می‌وزد؛ انگار که با خود بوی پیراهن خاکی یک شهید را آورده باشد.
‌مراسم چهلم شهید مدافع حرم، محمدمهدی طهرانچی، در همان دانشگاهی برگزار شد که او بارها از پشت درهایش، نگاهش را تا افق‌های بلند پرواز داده بود، حالا، همان افق، او را در آغوش گرفته است.
درخت‌های حیاط دانشگاه آزاد اسلامی زنجان آن روز آرام‌تر از همیشه ایستاده بودند.
نسیمی که میان شاخه‌ها می‌گذشت، گویی نجواگر نامی بود که دیگر نه در کلاس‌های درس شنیده می‌شد، نه در راهروهای دانشگاه، بلکه در قلب‌ها مانده بود؛ شهید ‌طهرانچی.
روز چهلم، تنها یک عدد نبود؛ واژه‌ای بود که میان آنچه بود و آنچه باید باشد، ایستاده بود.
چهار دهه عمر، چهل روز شهادت، چهل نفس غم، چهل نگاه خیره به قاب عکس یک مرد، که هنوز عطر سربند یا زهرا(ع) را بر پیشانی‌اش داشت.
از صبح زود، چهره‌ها یکی‌یکی وارد محوطه دانشگاه می‌شدند، چشم‌هایی با اشک‌های پنهان، دل‌هایی با دلتنگی‌های آشکار، و گام‌هایی که به‌احترام یک راه آمده بودند؛ راهی که از دانشگاه می‌گذشت.
.
مراسم با تلاوت آیاتی از قرآن آغاز شد؛ آیاتی که گویی نه از حنجره قاری، که از عمق دل مردمانی خوانده می‌شد که با آیات جهاد و صبر، سال‌هاست آشنا هستند.
صدای قاری مثل دستی بود که بر شانه جمعیت می‌نشست و آرام می‌گفت: «ایستاده‌اید، پس ادامه دهید».
مسئول نمایندگی ولی فقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی زنجان، نخستین سخنران مراسم بود.
خطبه‌های او، ترکیبی بود از تحلیل، تجلیل و تذکر.
او از فضیلت شهادت گفت، اما نه با واژه‌هایی خشک و شعاری، بلکه با زبانی از جنس دل، از نسلی گفت که «عقلانیت» را نه در سازش، که در فداکاری یافت، از شهیدی گفت که دانشگاه را سنگر دانست، نه صرفاً محل ارتقای شغلی و مدرک، از جوانانی گفت که خونشان چراغِ مسیر تمدن نوین اسلامی خواهد بود.
پس از او، نوبت رسید به یکی از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین لحظات مراسم؛ فرزند شهید طهرانچی پشت تریبون آمد، سکوتی سنگین سالن را در بر گرفت، صدایش آرام، اما سرشار از حرارتی بود که تنها فرزندان شهید می‌فهمند، گفت: «پدرم تنها پدر من نبود، او پدر تمام ماهایی بود که هنوز هم وقتی نام شهید می‌آید، دست روی قلب می‌گذاریم.
پدرم به ما یاد داد که جهاد فقط در میدان مین نیست، گاهی در میدان معرفت است...»
لحظه‌ای که او با بغض ادامه داد: «دلتنگی برای پدر، از جنس غروب نیست، از جنس اذان صبح است...، که ناگهان از خواب می‌پری، اما جای صدای او خالی‌است...» بسیاری از حاضران سر به زیر انداختند، چند نفر اشکشان را با چفیه پاک کردند، استاد دانشگاهی در ردیف جلو آهی کشید و زیر لب گفت: «چه‌پدری...»
.
در ادامه، فضای مراسم با تجلیل از فرزند شهید امیرخانی رنگی دیگر گرفت، این لحظه‌ خاص و تأثیرگذار، نمادی شد از تداوم یک نسل؛ نسلی که شهادت را به‌ارث می‌برد، نه‌فقط از پدر، که از فرهنگ، از ایمان، از باور.
تجلیل از فرزند شهید، فقط یک اهدای لوح نبود؛ گویی دانشگاه با این حرکت، عهد بست که نه‌تنها شهدا را فراموش نکند، بلکه «فرزندان شهدا» را وارثان فکری و معنوی خود بداند.
در لحظاتی دیگر از مراسم، نوبت رسید به شعر.
دو شاعر جوان با صدایی لرزان اما استوار، آمدند و از دلتنگی گفتند؛ از پدری که صبح‌ها نان تازه می‌آورد، و شب‌ها از آینده سخن می‌گفت، اما حالا نامش بر دیوار قاب شده است.
یکی از شعرها این‌چنین بود:
هم از آگاهی هم از معرفت گفت
هم از تعلیم هم از تربیت گفت
همیشه یاد و نام او بهاری است
که راهش راه و رسم شهریاری است
کلامش بود این با دیده تر
بود باید دو چشم ما به رهبر
و دیگری، روایت کرد از سرداری که در گمنامی رفت، اما به‌بلندی نام قله‌ها بازگشت.
گرچه رفتی ای محمدمهدی تهرانچی
نیست ایران سرافرازت ز امثالت تهی
ای که دادی جان شیرین در ره سازندگی
در طریق عشق و عرفان و سلوک بندگی
لیک فرزندان پرشور و دلیر و جان‌به‌کف
همچون عباس علی دردانه شاه نجف
استوارند و مقاوم بی هراس و واهمه
پیروان مکتب نور دو چشم فاطمه
.
در پایان مراسم، تصاویری از شهید به نمایش درآمد، فیلم‌هایی کوتاه، اما کافی برای آنکه جمعیت را به سکوتی عمیق فرو برد.
در یکی از ویدیوها، شهید با لبخند می‌گفت: «ایران حرم است» این جمله، بغضی همگانی شد.
با پایان رسمی مراسم، هنوز کسی سالن را ترک نمی‌کرد، بسیاری کنار تصویر شهید ایستادند، چفیه‌ای را روی قاب کشیدند، نگاهی انداختند و رفتند، یکی از اساتید دانشگاه آهسته گفت: «این‌ها زنگ پایان نیست، زنگ آغاز است...»
چهلم شهید طهرانچی، نه‌فقط یادواره یک عزیز، بلکه کلاسی بی‌سقف برای بازآموزی ایمان و ایثار بود، دانشگاه در آن روز، دانشگاهی دیگر شده بود، میان آجرهای دیوار و برگ‌های درختان، حالا چیزی موج می‌زد که نامش فقط «یاد شهید» نبود؛ روح شهید بود.
و آن نسیم صبحگاهی که هنوز در حیاط دانشگاه می‌چرخید، با خود پیامی آورده بود، پیامی از شهید طهرانچی:
«من رفتم، اما شما ادامه دهید؛ بایستید، بخوانید، بفهمید، و دفاع کنید...
تا همیشه»
.
انتهای پیام/+