نقدی بر زن و بچه؛ تکرار روایت معضلات اجتماعی از دریچه فریاد
زن و بچه، تازه ترین ساخته سعید روستایی، بار دیگر نشان می دهد که این کارگردان در ورطه تکرار و کلیشه هایی افتاده که آثارش را به سمت کسالت و یکنواختی سوق می دهد.

گروه فرهنگی خبرگزاری تسنیم: اگرچه روستایی پیشتر با فیلمهایی چون ابد و یک روز و متری شیش و نیم توانست توانایی خود را در پرداخت به معضلات اجتماعی و خلق فضاهای پرکشش نشان دهد، اما به نظر میرسد این بار همان فرمول موفقیتآمیز گذشته، به عاملی برای پیشبینیپذیری، تکرار و ملالآور شدن فیلم بدل شده است.
مشکل اصلی زن و بچه، تاکید بیش از حد بر درگیریهای کلامی، فریادهای عصبی و دعواهای فرساینده و بیپایان بین شخصیتهاست.
گویی روستایی فراموش کرده که درام، تنها از مسیر تنشهای سطحی و صدای بلند شکل نمیگیرد.
شخصیتها به جای گفتوگوهای عمیق و لایهمند که بتواند ابعاد روانشناختی آنها را روشن کند، دائماً در حال پرخاشگری، داد و فریاد و ایجاد جنجال هستند.
این حجم از عصبیت در صحنههای مختلف، نه تنها کمکی به پیشبرد داستان نمیکند، بلکه به سرعت باعث دلزدگی مخاطب میشود.
علاوه بر این، گریههای مکرر نقش اول و اصرار بیش از حد بر نمایش رنج و بدبختی، به یک امضای تکراری در سینمای روستایی تبدیل شده است.
در زن و بچه نیز شاهد تداوم این سبک هستیم؛ شخصیت اصلی در موقعیتهای مختلف با گریههایی کشدار و متوالی سعی در القای حس اندوه و درماندگی دارد.
این تکنیک که در ابتدا شاید تأثیرگذار باشد، وقتی به دفعات و بدون پرداخت ظریف تکرار شود، اثر خود را از دست میدهد و به سمت اغراق و تصنع میرود.
مخاطب به جایی میرسد که به جای همذاتپنداری با رنج شخصیت، صرفاً از تکرار بیپایان آن خسته میشود.
از دیگر ضعفهای مشهود فیلم، وجود تعداد زیادی صحنههای اضافه و بیربط است.
بهنظر میرسد کارگردان با افزودن این لحظات، سعی در تزریق تصنعی حس «دارک بودن» به فیلم داشته؛ رویکردی که نه تنها تأثیرگذار نیست، بلکه باعث میشود روایت اصلی گم شود و انسجام روایی از بین برود.
فیلمی که به راحتی میتوانست در 80 یا 90 دقیقه جمع شود، با کش دادن بیمورد به 130 دقیقه رسیده و این زمان اضافی هیچ خدمتی به ساختار داستانی نمیکند.
از منظر بازیگری نیز زن و بچه نتوانسته کیفیت مطلوبی ارائه دهد.
بسیاری از بازیگران نتوانستهاند نقشهای خود را بهدرستی درآورند و شخصیتها بهخوبی ساخته و پرداخته نشدهاند.
نمونه بارز این موضوع، بازی ایزدیار است که در ایفای نقش یک مادر غمدیده، موفق عمل نمیکند و نتوانسته باورپذیری لازم را به مخاطب منتقل کند.
فیلم با تکیه بر خردهروایتهای متعدد و نامنسجم، انسجام کلی خود را از دست میدهد.
چندین خط داستانی به صورت موازی آغاز میشوند، اما برخی بدون پایان رها میشوند.
ساختار فیلم یادآور سریالی فشرده است که بهزور به قالب فیلم سینمایی تبدیل شده؛ تجربهای ناتمام که بیشتر سردرگمی بهجا میگذارد تا تاثیرگذاری.
با این حال، نقطه قوت فیلم را میتوان در بازی درخشان پسربچهای به نام سینان محبی در نقش علیار دانست.
او با بازی روان و طبیعی خود، در چند سکانس کلیدی موفق میشود بار احساسی فیلم را به دوش بکشد و نکتهای عمیق را به مخاطب منتقل کند: اینکه هنوز جامعه ما چه در سطح خانواده و چه در ساختار آموزش و پرورش نمیداند با کودکان حساس و خاصی مانند علیار چگونه رفتار کند.
همچنین نقش مادر مهنار با بازی فرشته صدرعرفایی، یکی دیگر از لحظات درخشان فیلم است.
او با ظرافت و عمق، تصویری دقیق از یک مادر رنجکشیده اما درونی و مقاوم ارائه میدهد و تعادل خوبی میان خشم و دلسوزی برقرار میسازد.
فیلم در ادامه اما بار دیگر وارد ورطهای از تکرار و پراکندگی میشود.
روستایی قصد داشته پیام مهمی را منتقل کند: اینکه تصمیمات اشتباه و به ظاهر کوچک، میتوانند پیامدهایی فاجعهبار داشته باشند.
اما نوع روایت، به دلیل نداشتن انسجام و پرداخت ناکافی به جزئیات کلیدی، موفق به تحقق کامل این هدف نمیشود.
در مجموع، زن و بچه نشان میدهد که سعید روستایی در چرخهای از تکرار گرفتار شده؛ همان عناصری که زمانی نقطه قوت او به شمار میرفتند، حالا به چشم اسفتدیار فیلمهایش تبدیل شدهاند.
فضاسازیهای مشابه، روایتهای خطی و پایانهای احساساتی و اغلب گریهآور، دیگر تازگی و طراوت گذشته را ندارند.
سینمای روستایی برای بازگشت به اوج، نیازمند تحولی جدی و فاصله گرفتن از کلیشههاست؛ تحولی که در آن بهجای تکرار فرمولهای موفق گذشته، با خلاقیت، نوآوری و پرداخت دقیقتر به شخصیتها و ساختار روایی، بتواند بار دیگر مخاطب را به خود جذب کند و اثری ماندگار بیافریند.
انتهای پیام/