خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

یکشنبه، 05 مرداد 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

شادی کاربران اسرائیلی در فضای مجازی از سوختن میلاد!

مشرق | یادداشت | شنبه، 04 مرداد 1404 - 17:59
«یک روز از زندگی عابد سلامه: موشکافی یک تراژدی در بیت‌المقدس»، روایت یک روز از زندگی عابد سلامه نیست؛ بلکه بازتابی از زندگی روزمره هزاران فلسطینی است که...
زندگي،ديوار،اتوبوس،روز،عابد،سلامه،اسرائيل،حادثه،ميلاد،اسرائي ...

به گزارش مشرق، کتاب «یک روز از زندگی عابد سلامه: موشکافی یک تراژدی در بیت‌المقدس» نوشته ناتان ترال، با ترجمه مشترک ناهید صفایی و ماه‌فرید منصوریان، روایتی مستند به سبک رمان است که زندگی روزمره فلسطینی‌ها در سرزمین‌های اشغالی را به تصویر می‌کشد.
حصر، رنج، سختی و کشتار، واقعیت‌هایی هستند که مردم فلسطین هر روز با آن‌ها روبه‌رو هستند.
ناتان ترال، روزنامه‌نگار یهودی و امریکایی است که در آن سوی دیوار حائل زندگی می‌کند منطقه‌ای محصور که در آنجا فلسطینی‌ها زندگی می کنند و از خدمات شهری برخوردار نیستند.
دیوار حائل، سازه‌ای بتنی و بلند است که اسرائیل در اوایل دهه ۲۰۰۰ ساخت تا مناطق فلسطینی‌نشین کرانه باختری را از مناطق تحت کنترل خود، به‌ویژه اطراف بیت‌المقدس، جدا کند.
هدف اعلام‌شده اسرائیل از ساخت این دیوار، جلوگیری از ورود مهاجمان فلسطینی بود، اما پیامدهای آن فراتر بود.
دیوار، عملاً هزاران فلسطینی را از شهر بیت‌المقدس، مراکز درمانی، مدارس و محل کارشان جدا کرده و زندگی روزمره‌ی آن‌ها را با مشکلات فراوانی روبه‌رو کرده است.
بسیاری از بخش‌های دیوار درون کرانه باختری ساخته شده‌اند و زمین‌های فلسطینیان را مصادره کرده یا آن‌ها را در محاصره قرار داده‌اند.
فلسطینی‌ها این دیوار را آپارتاید می‌خوانند.
داستان با تصادف مرگبار یک اتوبوس مدرسه فلسطینی با یک تریلی در حومه بیت‌المقدس یا اورشلیم آغاز می‌شود.
فرزند پنج‌ساله عابد، میلاد، در این حادثه کشته می‌شود.
در آن سوی دیوار، اورژانس آتش‌نشانی پایگاه‌های نظامی اسرائیل وجود دارد، اما کسی به فکر مصدومان این سوی دیوار نیست.
اصل اساسی در ایجاد منطقه محصور این بوده است که فلسطینی‌ها را از قلب و مرکز بیت‌المقدس دور کنند و تا جایی که امکان دارد زمین بسیار کمی به آنان اختصاص دهد.
داستان عابد سلامه، سوگواره بسیاری از فلسطینی‌های ساکن کرانه باختری است که در زندگی روزمره خود رنج می‌برند تحقیر می‌شوند و با سختی مواجه می‌شوند.
برای آشنایی بیشتر با محتوای اثر، در ادامه بخش‌هایی از آن را مرور می‌کنیم؛ پیش از هر چیز باید گفت که این کتاب اثری داستانی نیست؛ تمامی وقایع و اسامی ذکرشده در آن واقعی‌اند.
شب پیش از تصادف، میلاد سلامه آن‌قدر برای رفتن به اردوی مدرسه هیجان‌زده بود که نمی‌توانست احساسش را کنترل کند.
صبح، خوراکی‌ها و ناهارش را جمع کرد، از مادر خداحافظی کرد و به‌سمت اتوبوس اردو حرکت کرد.
اتوبوس مدرسه که به پست بازرسی منطقه جَبَع رسید، باران شدیدتر شد.
ساعت ۸ و ۴۵ دقیقه صبح، کمتر از یک دقیقه پس از عبور از ایست بازرسی، چیزی سهمگین به اتوبوس برخورد کرد.
مردم به‌سمت اتوبوس واژگون‌شده دویدند؛ یکی با کپسول آتش‌نشانی، یکی با بطری آبی که در ماشین داشت، اما هیچ‌کدام مؤثر نبود.
برخی خود را به دل آتش زدند و کودکان را یک‌به‌یک بیرون کشیدند.
جاده در منطقه‌ای واقع شده بود که در تصرف اسرائیل بود؛ فلسطینی‌ها به آن «جاده مرگ» می‌گویند.
با وجود اینکه پایگاه‌های نظامی، ایستگاه آتش‌نشانی و بیمارستان‌های اسرائیلی در نزدیکی محل حادثه بودند، هیچ خبری از خدمات اضطراری نبود.
نخستین گروه امداد، از جمعیت هلال‌احمر فلسطین بود که به‌رغم ممنوعیت ورود به منطقه، خود را به محل حادثه رساندند.
آن‌ها تنها توانستند مجروحانی را که بیرون از اتوبوس بودند، به بیمارستان رام‌الله منتقل کنند؛ چون اجازه ورود به بیت‌المقدس را نداشتند.
در نزدیکی جَبَع، شهرک یهودی‌نشین منطقه، خودرو آتش‌نشانی و آمبولانس وجود داشت.
ایستگاه آتش‌نشانی اسرائیلی‌ها تنها سه کیلومتر دورتر بود و حتی یک تانکر آب هم در همان ایست بازرسی مستقر بود.
با این حال، ارتش اسرائیل در دقایق اولیه هیچ اقدامی نکرد.
بیست دقیقه پس از حادثه، نخستین نیروهای امداد اسرائیلی وارد صحنه شدند.
آتش‌نشانان تلاش کردند شعله‌ها را مهار کنند.
آتش خاموش شد.
امدادگران وارد اتوبوس شدند، اما چیزی جز بوی سوختگی و چند کوله‌پشتی بچگانه باقی نمانده بود؛ هیچ جسدی پیدا نشد.
سالم، یکی از مجروحان حادثه، فریاد زد که «شما دیر رسیدید!
شما خواستید این بچه‌ها بمیرند!» و در پاسخ، پنج شش سرباز اسرائیلی او را کتک زدند.
سالم به خاطر آسیب کلیه و جابجایی مهره‌های کمر، ده روز در بیمارستان بستری شد.
راننده تریلی، اشرف قِیقَس، در هوای طوفانی با سرعتی دو برابر حد مجاز به‌سمت سرازیری آمده بود.
در جاده‌ای که سرعت مجاز در آن ۷۰ کیلومتر بر ساعت است او در هوای بارانی و طوفانی با سرعت ۹۰ کیلومتر در ساعت در حال حرکت بود.
او ابتدا همه چیز را انکار کرد، اما بعدها پذیرفت که دستورالعمل هشدار قرمز رنگ روی ماشین را نادیده گرفته و ترمز تاخیری در مسیر خیس باعث قفل‌شدن چرخ‌ها و لغزش شده است.
اتوبوس با سرعت کم در کنار جاده متوقف بود، اما تریلی کنترل‌اش را از دست داد و با آن برخورد کرد؛ برخوردی که باعث آتش‌سوزی شد و باد آتش آن را شدیدتر می‌کرد.
دو روز بعد، عابد و همسرش در بیمارستان منتظر خبری از میلاد بودند.
به آن‌ها اطلاع دادند که جسد پسرشان در سردخانه پیدا شده است.
پدر و مادر قصد داشتند میلاد را غسل دهند و کفن کنند، اما شدت سوختگی پیکرها چنین امکانی نمی‌داد.
کودکان با لباس‌هایشان در کفن سفید پیچیده شدند و به خاک سپرده شدند.
اما آنچه خانواده‌ها را بیشتر از مرگ فرزندشان آزرده‌خاطر می‌کرد، شادی کاربران اسرائیلی در فضای مجازی بود.
کامنت‌هایی چون، «هاهاها، صبح بخیر!» یا «حیف که بیشتر نمردند»، «عالی!
تروریست کمتر»، «روزم شیرین شد» فضای فیسبوک را پر کرده بود.
این اثر، روایت یک روز از زندگی عابد سلامه نیست؛ بلکه بازتابی از زندگی روزمره هزاران فلسطینی است که هر روز با کشتار، تحقیر و درد از دست‌دادن عزیزانشان زندگی می‌کنند.
کتاب «یک روز از زندگی عابد سلامه: موشکافی یک تراژدی در بیت‌المقدس» در ۲۴۳ صفحه، با شمارگان ۵۰۰ نسخه و بهای ۳۴۰ تومان، توسط نشر چشمه منتشر شده است.