روایت مادر شهید «محمدپور» از فرزندش؛ «مجتبی» بسیار مهمان نواز بود
آستانه اشرفیه- مادر شهید «مجتبی محمدپور» سالها نذر خواندن سوره یاسین داشت تا خداوند به پسرش فرزندی عطا کند اکنون که پسرش به شهادت رسیده هر روز همان سوره را بالای مزار او می خواند.

خبرگزاری مهر، گروه استانها - هما اکبری: در دل یک روستا، جایی که خاطرات زندگی هنوز در خانهها جاری است، مادری نشسته است که پنج سال تمام نذر خواندن سوره یاسین داشت؛ نذری برای هدیهای که پسرش آرزو داشت «مجتبی محمدپور» شهید جوانی که در پی حمله رژیم صهیونیستی به آستانه اشرفیه، زندگیاش ناگهان خاموش شد.
مادر او امروز در مقابل خبرنگار مهر مینشیند تا از روزهای سخت زندگی پس از شهادت پسرش بگوید؛ روزهایی که هنوز بغض و اشک مهمان خانهشان است.
پنج سال نذر برای داشتن فرزند
«معصومه محمدپور» مادر شهید مجتبی محمدپور با صدایی بغضآلود به خبرنگار مهر گفت: پنج سال تمام سوره یاسین خواندم تا خداوند به پسرم فرزندی عطا کند مجتبی کوچکترین فرزند ما بود و دومین پسر خانواده.
آرزویش این بود که پدر شود، اما تقدیر چیز دیگری رقم زد.
وی ادامه داد: شب حادثه صدای انفجار را شنیدم اما چون در روستا بودم نتوانستم خودم را به محل برسانم به مجتبی زنگ زدم، پاسخی نداد.
دخترم تماس گرفت و گفت رژیم منحوس صهیونیستی هلالاحمر را زده است نگران شدم و با پسر بزرگترم تماس گرفتم او گفت موج انفجار به مجتبی خورده و او را به بیمارستان بردهاند.
مادر با چشمانی پر از اشک یادآور شد: از همسرم خواستم مرا ببرد اما او نتوانست رانندگی کند به خانه برادرم رفتم و با اصرار او را قانع کردم.
وقتی رسیدیم، دیدم همه اهل خانه آنجا هستند و مجتبی را به سردخانه میبردند.
باورم نمیشد.
خاطرات گرم مردی که همه دوستش داشتند
مادر شهید گفت: مجتبی همیشه حرمت مهمان را نگه میداشت حتی در سختترین لحظات، مهمانها به خانهاش میآمدند و او با روی خوش پذیرایشان بود.
وی افزود: دوم تیر، یک روز قبل از حادثه، تماس گرفت و گفت آماده شوید برویم دریا گفتم اگر پدرت نیاید من نمیآیم.
با لبخند گفت: پدر به خاطر آرمیس هم که شده میآید.
رفتیم و شام خوردیم.
عشق مجتبی به خانواده و زندگی ساده
مادر با اشک گفت: مجتبی محوطه خانه روستاییمان را خیلی دوست داشت، مخصوصاً برای دخترش.
میگفت وقتی دخترم خوشحال میشود، خوشحال میشوم.
سفارش کرده بود اگر خودش نبود، همسرش هفتهای سه روز به دیدن پدر و مادرش بیاید.
وی ادامه داد: مجتبی عاشق نان و پنیر بود.
حتی اگر گرسنه نبود، لقمهای میخورد.
عمهاش همیشه برایش نان و پنیر میآورد.
با صدای بلند میخندید و از شوخیهایم خوشش میآمد.
بغضی که همچنان فروخورده است
وی در پایان گفت: هر بار از محل حادثه رد میشویم، پدرش در ایوان ناله میکند و من در خانه اشک میریزم.
به او میگویم بیا داخل خانه تا آرامش همسایهها حفظ شود اما بغض و اشکهایش تمام نمیشود.
قصه زندگی مادر شهید «مجتبی محمدپور» روایت صبری است که از نذر تا داغ شهادت کشیده شده است.
هر روز خواندن سوره یاسین کنار مزار مجتبی، تنها تسکینی است برای قلبی پر از درد و داغی که هنوز تازه است.
این مادر همچنان در انتظار آرامش و آیندهای است که یاد پسرش را در خود زنده نگه دارد.