بلایی که عشق هیجان بر سر دختر ۱۷ ساله آورد
پدرم همواره مرا نصیحت میکرد که فریب چربزبانیهای دیگران و تعریف و تمجیدهای بیاساس را نخورم؛ اما هیچ وقت نگفت که درآغاز دوران بلوغ قراردارم و احتمال میرود درگیر عشقهای هیجانی شوم که پایانی تلخ دارد

کد خبر: 725438 | ۱۴۰۴/۰۴/۳۱ ۰۹:۰۶:۱۳
پدرم همواره مرا نصیحت میکرد که فریب چربزبانیهای دیگران و تعریف و تمجیدهای بیاساس را نخورم؛ اما هیچ وقت نگفت که درآغاز دوران بلوغ قراردارم و احتمال میرود درگیر عشقهای هیجانی شوم که پایانی تلخ دارد و ....
به گزارش روزنامه خراسان، دختر ۱۷ ساله که در پی شکست عشقی ، دچار تالمات روحی و روانی شده بود، با بیان این که می خواهم دوباره به زندگی واقعیام برگردم و برای وجود خودم ارزش قائل شوم، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: در خانواده ای سنتی به دنیا آمدم .پدرم از طبقه متوسط جامعه بود و از نظر مالی نیز در رفاه زندگی می کردیم.
پدرم همواره تلاش می کرد تا نحوه درست زیستن را به من بیاموزد.
او می گفت از کسانی که قصد دارند به تو ضربه بزنند و یا به داشته هایت حسادت می ورزند ،باید دوری کنی!
اگرچه نصیحت های پدرم را آن روزها خوب نمی فهمیدم اما بازهم تلاش می کردم تا با هرکسی وارد رابطه دوستی نشوم!
با وجود این، روزی در مسیر دبیرستان دل به نگاه های محبت آمیز جوانی باختم که «امید» نام داشت.
چهره زیبا و قیافه مردانه اش، اعتماد به نفسم را ربود و احساس کردم دلم برایش لرزید!
پدرم هر نوع نصیحت دلسوزانه را بی پروا به زبان می آورد اما نمی دانم چرا درباره عشق های احساسی و هیجانی دوران آغاز بلوغ چیزی به من نگفته بود.
به همین خاطر هم من دچار عشق عاطفی شدم و خیلی زود به امید دل باختم!
رابطه من و او هر روز صمیمانه تر می شد تا جایی که دیگر قرار ملاقات های خیابانی جزئی از زندگی روزمره ام شده بود؛ به خاطر او همه چیز را تحمل می کردم و تصورم بر این بود که به زودی با او ازدواج می کنم و مسیر خوشبختی را خواهم پیمود؛ ولی مدتی بعد فهمیدم «امید» به مصرف موادمخدر از نوع «گل» اعتیاد دارد.
با آن که از عاقبت اعتیاد خبر داشتم و می دانستم کسی که لب به مواد مخدر زد، دیگر همه چیز حتی زندگی خودش را فدای اعتیادش می کند ولی بازهم به خاطر همین عشق احساسی نتوانستم از او دور شوم و مدام خودم را توجیه می کردم که روزی او را از چنگ اعتیاد می رهانم؛ ولی او با زیرکی مرا نیز به دام مواد افیونی انداخت و پایم را به دورهمی های شبانه باز کرد.
حالا دیگر مشروبات الکلی هم مصرف می کردم تا رضایت خاطر «امید» را جلب کنم .
اما چند روز قبل متوجه شدم که او با چند تن دیگر از دخترانی که در دورهمی های شبانه شرکت می کنند نیز ارتباط نزدیکی دارد و به من خیانت می کند!
این گونه بود که روح و روانم درهم شکست و تازه به حقیقت ماجرای دوستی های خیابانی پی بردم!
اکنون می خواهم روی پاهای خودم بایستم و در حالی به عشقی واقعی بیندیشم که دیگر فریب این عشق های رنگی را نخورم!
می خواهم راهی برای نجات بیابم و دوباره ارزش واقعی خودم را پیدا کنم تا دستاویزی برای هوسرانی های دیگران نشوم؛ ای کاش ...
با دستور سرگرد احسان سبکبار (رئیس کلانتری شفای مشهد) بررسی های روانشناختی و مشاوره ای برای بازگشت دوباره این دختر نوجوان به زندگی عاری از عشق های آلوده خیابانی در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.
براساس ماجرای واقعی در زیرپوست شهر