اوسیک با ناک اوت دوبوا بر قله بوکس سنگینوزن ایستاد/ خشم یک قهرمان بزرگ
اوسیک در فضایی کاملا متفاوت قرار دارد: بی نهایت انعطافپذیر، از نظر جسمی دستنخورده، مردی که گویی با نوری در اطرافش مبارزه می کند.

کد خبر: 725334 | ۱۴۰۴/۰۴/۳۰ ۱۸:۱۰:۰۰
اولکساندر اوسیک پرچم اوکراین را دور خود پیچید و مشتهایش را بر گردن دنیل دوبوا گره زد.
به گزارش روزنامه اعتماد، هیچ بوکسوری تا به این اندازه نماینده کشورش نبوده است: اوسیک تجسم زندهای از ایستادگی ملت خود در برابر تهاجم روسیه است.
شاید چشمگیرترین بخش از خشم کنترلشدهای که به این مبارزه سنگینوزن پایان داد، نه مشت راست کوتاه یا ضربه چپ کوبندهای بود که دنیل دوبوا را در میانه راند پنجم به زمین انداخت، بلکه لبخند اوسیک قبل از زدن دومین ضربه بود.
شاید بهتر است آن را نیشخند یا به نمایش گذاشتن گارد دندانها بنامیم، چرا که دوبوا دستانش را پایین انداخته بود و به اوسیک این فرصت را داد تا لحظه را منجمد کند، نیرو بگیرد، هدف بگیرد و ضربهای بلند و مستقیم با دست چپ به کنار فکش بزند که باعث شد دوبوا فرو بریزد، پاهایش زیرش خم شود و پدرش، استن، حوله را به نشانه تسلیم به وسط رینگ پرت کند.
این شب برای هر دو بوکسور اتفاق بزرگی بود.
برای دوبوا، این یک فرصت بیسابقه بود: متحد کردن کمربندهای سنگینوزن در خاک بریتانیا در برابر ۹۰ هزار تماشاگر.
اما برای اوسیک، فرصتی دیگر بود برای اثبات بزرگیاش، برای ورود به رینگ با سه کمربند و خروج با چهار تا، و در عین حال ادامه ماموریت همیشگیاش: نمایندگی اوکراین در دوران جنگ.
اوسیک اکنون دو بار قهرمان بلامنازع سنگینوزن جهان شده است.
عجیبتر از همه اینکه او با هر مبارزه، عمق جدیدی از اراده، کنترل و خشم تمامکننده را در خود مییابد.
شاید بهترین بخش این مبارزه این بود که دوبوا توانست برنامهاش را اجرا کند، تیز ظاهر شود، چند راند را به سختی ببرد و با اعتباری که اگر تقویت نشد، دستکم حفظ شد، رینگ را ترک کند، در حالی که به طرز خشونتآمیزی مغلوب شده بود.
روبهرو شدن با اوسیک در این سطح، باید مثل این باشد که همزمان هم از شدت ضربات به زمین کوبیده شوی، هم در شطرنج سهباره مات شوی، هم در «کلودو» شکست بخوری و هم بازی دومینو را ببازی.
در پایان، اوسیک گفت: «میخواهم استراحت کنم.» اما او نه آن طور به نظر میرسید که بخواهد استراحت کند، نه نیازی به آن داشت، و نه حتی به نظر میرسید که اصلا بداند استراحت یعنی چه.
او از تایسون فیوری، درک چیسورا و آنتونی جاشوا نام برد.
انگار میتواند در یک شب همهشان را به مبارزه دعوت کند.
به سبکهای متفاوت.
با ورودی متفاوت به رینگ، و شاید فقط با یک توقف برای رفتن به دستشویی!
این شب، باز هم شب دیگری بود که «فصل ریاض» به ومبلی آمد.
شبهای مبارزه در اینجا حالوهوای فستیوال دارند، چمن زمین به مجموعهای از بخشها و صحنهها تبدیل میشود، راهروها پر از جمعیت است.
تماشاگران در صندلیهای ویژه ستارهها بودند: جیک پال با علامت صلح، جیسون استاتهام با عینک آفتابی.
نزدیک رینگ، دربار آشنای اینفلوئنسرها، چهرههای عجیب، نمایشگرها، اهلمعامله، کارچاقکنها و پولخرجکنها دیده میشدند.
با نزدیک شدن به مبارزه اصلی، ومبلی حس یک انبار گرم و مرطوب استوایی را داشت که با میدان پرشکوهی از زرقوبرق رویداد و هیجان عنوان قهرمانی در هم آمیخته بود.
آمیزهای از وگاس و یکشنبهشب جشنگونه جمعی بود، سرود «Sweet Caroline »، لیوانهای آبجو در هوا، و در میان همه اینها، مسائلی مثل میراث، ورود به تالار مشاهیر، پرچمهای جنگ، ۲۰۰ میلیون دلار جایزه و پروژه میزبانی سعودی.
مایکل بافر با تاکسیدوی رسمی خود آمد تا نقش جارچی شهر را اجرا کند.
نادیا دوروفیوا، خوانندهای که شبیه شرل کول اوکراینی است، سرود قهرمانی بسیار تأثیرگذاری خواند.
سرود ملی بریتانیا نیز با همخوانی جمعیت به اجرا درآمد.
ومبلی پرشکوه و زنده به نظر میرسید، نورپردازی هیجانانگیز بود، جمعیت همراه با موسیقی Chase & Status تکان میخورد و دوبوا با تیشرتی سیاه که گردن عضلانیاش را به نمایش گذاشته بود، در میان شعلهها و آتشبازی وارد رینگ شد.
دوبوا مشت در هوا تکان داد و متمرکز به نظر میرسید.
اما همیشه یک عدم توازن انرژی بنیادی میان این دو مبارز وجود دارد.
اوسیک یک جنبش یکنفره است.
او پرچم جنگ است، تجسم زندهای از ایستادگی ملت خود در برابر تهاجم روسیه.
هیچ بوکسوری تا این حد نماینده کشورش نبوده، در حالی که هنوز جنگی خونین در جریان است، با پرچم کشورش به سراسر دنیا سفر میکند.
این وضعیتی خارقالعاده است.
اما دوبوا چه چیزی را نمایندگی میکند؟
چگونه میتواند با این نماد یکنفره جنگ روبهرو شود؟
داستانش چیست؟
حتی تایسون فیوری هم توانست برای خود پایهای دستوپا کند: مبارزه با مشکلات روانی، تصویر مردانه عمیق و مرد جنگلی.
دوبوا نمیتواند نقش منفی را داشته باشد.
او آدم خوبی است.
در واقع، او یک پروژه شخصی است، یک فرد مستقل.
او نماینده سختکوشی، زندگی سالم و نظارت پدرانه است.
او توانایی زدن پنجهزار شنا را دارد.
اوسیک با هو کردن جمعیت میزبان و تشویق طرفداران اوکراینی وارد رینگ شد.
او واقعا به موسیقی و داستانسرایی نیازی ندارد.
فقط کافی است در میان آن همه هیاهو بایستد؛ یک مرکز سرد و آرام، با حسی زیبا از تهدید، فقط در نحوه حرکتش.
در وزنکشی، دوبوا گردن عضلانیاش را مانند سمندر غولپیکر برآورد.
اوسیک فقط ایستاده بود، ۱۶ پوند سبکتر، آراسته به زیورآلات، تجسمی از میراث، حضور و اطمینان.
دوبوا همانطور که وعده داده بود، کار را آغاز کرد: مرکز رینگ را گرفت، پشت ضربات مشت جلوییش کار کرد و کمی جلو آمد.
شروعی برابر و بسیار پرتنش از هر دو طرف بود.
دوبوا سخت کار میکرد و اوسیک را به فکر وا میداشت.
او همیشه شبیه یک بندباز است.
اوسیک در حالی که حریف جلو میآید، او را تحلیل میکند، حرکاتش را رمزگشایی کرده و الگوهای ضدحمله خودش را میسازد.
دوبوا با سرعت و پرخاشگری و برای طلب مبارز آمده بود.
اما حس میشد که او در حال خرج کردن انرژیاش است، در حالی که اوسیک آن را جذب میکند و وارد مناطق خطرناکتری میشود.
تا راند پنجم، دوبوا کند شده بود.
اوسیک او را در دایرههای عقربهساعتی محاصره کرده، با ترکیب ضربات شکار میکرد.
اوسیک با استانداردهای امروز یک سنگینوزن کوچک به حساب میآید (او دقیقا هماندازه محمد علی است)، اما اشتباه است اگر این را ضعف بدانیم.
این در واقع نقطهقوت اوست: سرعت، چابکی و قدرت شگفتانگیز.
آنچه در اینجا بیشتر از همه خودنمایی کرد، خشم کنترلشده و مرگبار او هنگام ضربه نهایی بود؛ خشم قهرمانی واقعی.
دوبوا سزاوار تحسین است که آماده مبارزه با هر کسی در مقابلش است.
در این آمادگی نوعی آزادی وجود دارد.
این شکست هم او را در سطح بالای جدول نگه میدارد و هم مسیرهای بازگشت به این سطح را برایش حفظ میکند.
اما اوسیک در فضایی کاملا متفاوت قرار دارد: بینهایت انعطافپذیر، از نظر جسمی دستنخورده، مردی که گویی با نوری در اطرافش مبارزه میکند.