نگاهی به ادبیات کوچهبازاری و فریاد و واویلای عده ای درباره «پیرپسر»
فيلم «پيرپسر» با فرم و محتوايي راديكال، جهاني خلق كرده كه مخاطب عادي و حرفهاي سينما و همچنين منتقدان جدي سينما توان ورود به دنياي فيلم را دارند و قطعا سليقه همه مخاطبان سينما يا جامعه نيست. حال ممكن است بخشي با اين راديكاليسم همراه باشند و بخشي نسبت به آن «نقد» داشته باشند. بحث و جدل بر سر همين نقطه، خود توان شكلگيري نيروي اجتماعي و بلوغ جامعه را دارد. نكته اما اينجاست كه اين بحث و جدل تا بدانجا كاركرد دارد كه «سياسي» يا «جناحي» يا المان «هويت» نشود.

فیلم «پیرپسر» با فرم و محتوایی رادیکال، جهانی خلق کرده که مخاطب عادی و حرفهای سینما و همچنین منتقدان جدی سینما توان ورود به دنیای فیلم را دارند و قطعا سلیقه همه مخاطبان سینما یا جامعه نیست.
حال ممکن است بخشی با این رادیکالیسم همراه باشند و بخشی نسبت به آن «نقد» داشته باشند.
بحث و جدل بر سر همین نقطه، خود توان شکلگیری نیروی اجتماعی و بلوغ جامعه را دارد.
نکته اما اینجاست که این بحث و جدل تا بدانجا کارکرد دارد که «سیاسی» یا «جناحی» یا المان «هویت» نشود.
کد خبر: 724436 | ۱۴۰۴/۰۴/۲۵ ۱۶:۲۲:۱۰
رضا صدیق در روزنامه اعتماد نوشت : پاسخ به چرایی این موضع که در فضای فرهنگی ایران گاه حول یک اثر و کالا، جبهههای سیاسی یا اجتماعی ساخته میشود، بیش از آنکه به فرهنگ بازگردد باید در تاریخ سیاسی جستوجو شود.
این جبههبندیها که عموما با برچسبهای از پیش تعیین شده پیش میروند، محل نزاعشان نه در جهان آن کالای فرهنگی که در حواشی آن نهفته است.
گاهی یک کالای فرهنگی فستیوالی که با فاند و پول فرنگی و برای پیشبرد مقاصد سیاسی آن دُول غربی و برای منزوی کردن ایران ساخته شده و محل نزاع میشود که طبیعتا نفس آن ساخت و عرضه و جوایز آن اثر یک ابژه سیاسی است و نزاع سیاسی بر سر آن عادی و اجتنابناپذیر است، اما در اشکال دیگر، کم نبودهاند آثاری که برای مخاطب و جامعه و با تمرکز بر مردمان داخل ساخته و عرضه شدهاند و محل نزاع سیاسی که محل بحث اصلی موارد نوع دوم است.
صرف جهان ارزشگذاری یک طیف نسبت به یک کالای فرهنگی آیا حجیت و توجیه آن است که جلوی اکران یا نمایش فیلمی که برای مخاطب داخلی ساخته شده، گرفته شود؟
حاصل این نوع ارزشگذاری و تخطئه جز چندپاره کردن جامعه چیست؟
موضوع اصلی در این نکته نهفته است که نمایش دادن این نوع از آثار، چه ارزش افزودهای برای جامعه دارد؟
و اگر نمایش داده شد، فریاد وا ویلا سر دادن و حمله به مجریانی که مجوز نمایش دادهاند که گویی ارزشی نقض شده، چه اثری جز تقویت بخش یارگیری فستیوالی- فرنگی و غیربومی دارد؟
وقتی اثری نمایش داده میشود، محل بحث و نقد قرار گرفتنش توان ذهنی جامعه را پویا میکند.
وظیفه مجریان فرهنگ حراست از عدم نمایش نیست، بلکه وظیفهشان، بسترسازی برای شکلگیری بحث و نقد بر سر کالای فرهنگی است.
در نمونه حال حاضر، فیلم «پیرپسر» با فرم و محتوایی رادیکال، جهانی خلق کرده که مخاطب عادی و حرفهای سینما و همچنین منتقدان جدی سینما توان ورود به دنیای فیلم را دارند و قطعا سلیقه همه مخاطبان سینما یا جامعه نیست.
حال ممکن است بخشی با این رادیکالیسم همراه باشند و بخشی نسبت به آن «نقد» داشته باشند.
بحث و جدل بر سر همین نقطه، خود توان شکلگیری نیروی اجتماعی و بلوغ جامعه را دارد.
نکته اما اینجاست که این بحث و جدل تا بدانجا کارکرد دارد که «سیاسی» یا «جناحی» یا المان «هویت» نشود.
بهطور مثال در سالیان دور هر که «هامون» دوست بود، میشد روشنفکر و هر که مخالف «هامون» بود، میشد انقلابی!
این جبههبندی نیز نه به خاطر خود فیلم یا نقدهای متفاوت بر سر آن که به خاطر جناحهای فکری در زمان نمایش فیلم بود.
این دوگانههای دروغی که بیشتر از کارکرد روشنگرانه، هویتمحور و هویتساز و خالی از فعل فعالانه و بالغانه هستند، همان نقاط مضمحلکننده امر اجتماعیاند که باعث فرسودگی ذهن جامعه و همچنین به محاق رفتن عقل مدیریتی میشوند.
هیچ کالای فرهنگیای توان برسازنده دوقطبی ندارد مگر با عامل سمبل-المانساز بیرونی.
هر کالای فرهنگی در خودش جهانی دارد و بسته به زمانه در خودش نیز به پایان میرسد.
فیالمثل، در نمونه «نفس عمیق» که در زمانه خودش همین نوع از فضاسازی را داشت، امروز خوانشی متفاوت از دهه عرضه شدنش دارد یا «آژانس شیشهای» یا هر فیلم کالت دیگری که بر سر آن مخالفان و موافقان، «هویت اجتماعی» ساختهاند.
در نمونه «پیرپسر» نیز این امر استثنا نیست.
هر منتقدی با اتکا به مبانی نظری، چه در قامت سینمایی و چه در ساحت جامعهشناختی یا فلسفه میتواند و باید از پوسته خود که تحت تاثیر فضای مهیب فیلم است، خارج شود و به نقد جدی «پیرپسر» بپردازد.
گفتوگو و ساخت دیالوگی حول فیلم که سبب آگاهیبخشی است، نشان بلوغ جامعه است، اما در واکنشهای اخیر، رنگ و بوی جبههبندیهای هویتسازی دیده میشود که کارکردش نه نقد فیلم یا حتی بیان فلسفی اخلاق یا آگاهیبخشی که ایجاد خطکشیهای آشنای دهههای گذشته است.
خطکشیهایی که جامعه نشان داده از آن عبور کرده، اما طبقه (به اصطلاح) نخبه، هنوز در گیرودار آن هستند، زیرا که هویت اجتماعیشان را جز در آن مفاهیم نمیتوانند و نتوانستهاند تعریف و بازتعریف کنند.
از هر دو سوی ماجرا، چه آن دسته که تعریف شیداوار و استادیومی از «پیرپسر» را وظیفه خود میدانند و حتی توان شنیدن یک نقد مخالف نسبت به آن ندارند تا این سوی ماجرا و حمله بیبنیان، با ادبیات کوچهبازاری به این کالای فرهنگی بدون ذرهای تعقل و عمیق شدن نسبت به جهان فیلم و محدود مانده در کلیشههای ذهنی بیرون از سینما، هر دو مخرب جهان فکری و حسی جامعهاند.
سوای اینکه میتوان یک فیلم را دوست داشت یا دوست نداشت، حکم سطحی و گلدرشت عام صادر کردن و فریاد واویلا سر دادن از تماشای فیلم، نشان از کوتهنظری و عدم بلوغ ذهنی در جامعه امروزی است که مفاهیم اخلاقی و فلسفی دچار بحرانهای جدی و نیازمند بازتعریف قابل شهود هستند و همچنین، معاشقه بیقید و شرط با یک کالای فرهنگی و تقدیس آن نشان از عدم فهم مختصات فکری و تکثر فرهنگ در حالای جهان است.
مساله امروز فرهنگ دقیقا در همین شاهد مثال نهفته است.
چه مدیر، چه منتقد فرهنگ، چه سازنده کالای فرهنگی، باید تحمل و توان شنیدن نقد و زیر سوال رفتن را داشته باشند و روادارانه برخورد کنند، زیرا در این موضوع (مگر در مثالهای شاذ ضد اجتماعی و ضد آیینی و ضد ملی) هیچ صفر و صدی وجود ندارد.
مهمتر از خود این آثار، ایستادگی و مقابله با عدم هویتسازیهایی از این دست بر سر اینگونه آثار است.
تعریف روشنفکری در دهه چهل شمسی با قرن جدید شمسی تفاوتهای ماهوی بسیاری دارند همانطور که معنای عینی – و نه نظری، انقلابیگری در دهه ابتدای انقلاب با انقلابیگری در امروز جهان، عملکرد متفاوتی میطلبد و گاه در تعاریف جدید هردو در یک جبهه و کنار هم تعریف و تقویت میشوند و با مشخص شدن مرزهای شر و خیر در جهان امروز، لزوما به معنای تاریخی- گذشته آن، مقابل یکدیگر نیستند؛ مصداق این کلام را در جنگ ۱۲روزه و صفآرایی و اتحاد این دو کنار هم میتوان جست.
به همین دلیل نیز جبههبندیهای هویتی گذشته نیز، برای امروز تاریخ مصرف گذشتهاند و در اطوار گذشته تاریخ گرفتار ماندهاند و فاقد اعتبار.
قرار نیست جبهههای مختلف و متکثر فکری حول یک فیلم یا کالای فرهنگی به اتحاد نظر برسند و بالعکس، باید جهان خود را از منظر آن اثر نقد و تحلیل کنند، اما به همان میزان نیز، قرار هم نیست که این اختلافنظرها، باعث هویتبخشی و ساخت دوقطبیهای تکفیرکننده اجتماعی از هر سو شوند؛ زیرا که «در جهان امروز تنها یک دوقطبی وجود دارد» و تقلیل آن به این بازیهای درونی بر سر یک اثر فرهنگی، نشان از خطای شناختی و عدم فهم صورت مساله جهان امروز دارد.
با عیان شدن عینی دوقطبی خیر و شر در جهان امروز، هر که در تحلیل و نقد فرهنگی کالاهای فرهنگی این مبنا را به اموری غیر این دوقطبی تقلیل دهد و تلاش کند تا قطببندیهای هویتساز درون گفتمانی خویش را عرضه کند، بدون آنکه حتی در بهترین حالت، بداند در مسیر اشتباه فهم تاریخی قدم گذاشته است.
با فهم این دوقطبی اصیل، اگر به تماشای جهان «پیرپسر» بنشینی و از کلیشههای هویتساز پیشینی عبور کنی، این فیلم را باید یک فیلم انقلابی، ظلمستیز، ضداستعماری و گلاویز شده با شر مطلق خوانش کنی.
آنچه در پس جهان فیلم در وضعیت امروز روایتی انضمامی دارد، جز در این گستره قابل فهم نیست.
تمسک به سمبلیسم برای خوانش خودخوانده هویتی نیز باعث میشود که این مقابله شر مطلق را نبینی و به واقعیت سوق پیدا نکنی، زیرا که والتر بنیامین جایی گفته بود: «واقعیت را نه در نور که در سیاهی سایههای تاریخ باید جستوجو کرد.» و «پیرپسر» همان لحظه بروز سیاهی سایههاست برای فهم تقابل با آن و رفتن به سوی نور.