نگاه متفاوت «رفیق خدا» به زندگی علامه مصباح یزدی
کتاب «رفیق خدا» به قلم رضا وحید و با همت انتشارات کتاب جمکران، با نگاهی تازه به زندگی آیت الله محمدتقی مصباح یزدی(ره) به چاپ رسید.

به گزارش مشرق، «رفیق خدا» با دست گذاشتن روی دوران کودکی یک عالم بزرگ، دری تازه از دنیای روحانیت را به روی مخاطب باز کرده است.
هیچ کس تابحال به فکرش هم نرسیده، این علمای گرانقدر و فروتن، در کودکی شیطنت هم میکردهاند.
در حالیکه اصلا اساس زندگی بچهها همین است و در روایات هم داریم کودکی که در سنین کم شیطنت کند، بزرگسالی بردبار میشود.
همانطور که در زندگی علما میبینیم.
حالا «رفیق خدا» دست مخاطب را گرفته و به کوچههای خاکی و خنک یزد برده است که با نسیم خنکی که از قنات میوزد و عطری که از دکان کیک فروشی یزدیها میآید، کسی بتواند از نیمه راه برگردد و پاگیر کتاب نشود.
البته شیطنتهای دوپسربچه ماجرا هم دست کمی از خنکای قنات و زیبایی کوچههای یزد ندارد.
وقتی مراد میرود که موی سگی پیدا کند و جانماز مادرش را نجس کند، دست کم دوتا شاخ روی سرمان داریم که اجازه نمیدهد کتاب را رها کنیم.
اما قصه محمدتقی جوان جداست.
پسرکی بازیگوش اما اهل قرآن و ادب که مثل خاری توی چشم مراد قصه رفته و هروقت مراد از ملاباجی ترکه میخورد، ته دلش یک نفرین برای محمد تقی زمزمه میکند.
«رفیق خدا» مناسب نوجوان است اما لحظات شیرینی برای بزرگسالان هم رقم خواهد زد.
این اثر به قلم رضا وحید که پیش از این با رمانهای نوجوانی همچون جایزه تابستانی و جایزه دخترانه شناخته میشد، پا به کتابفروشیها گذاشته است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
انشای من مهم نیست؛ چیزی که می خواهم بگویم، درباره انشایی است که تقی نوشت.
او با کمک پدرش از داخل قرآن و کتابهای حدیثی، آیه و روایت درآورده بود و با دلیل و برهان ثابت کرده بود که علم از ثروت بهتر است.
دقیق یادم نیست چه نوشته بود، اما معلم خیلی از این انشا خوشش آمد و به او بیست داد.
ولی به انشای من هیچ توجهی نکرد و اصلا فرصت هم نشد که انشایم را بخوانم...