چرا بازار ارز در ایام جنگ ایران و اسرائیل فریز شد؟
روزنامه اعتماد نوشت: شوك جنگ، آنچنان سريع و غافلگيركننده بود كه بازار را به جاي برانگيختن، درجا منجمد كرد. در ادبيات اقتصاد رفتاري، اين پديده را «اثر فريزكننده شوك» مينامند. يعني زماني كه يك رويداد چنان شديد و پيشبينيناپذير رخ ميدهد كه كنشگران به جاي واكنش فوري، دچار سكون موقت ميشوند.

روزنامه اعتماد نوشت: شوک جنگ، آنچنان سریع و غافلگیرکننده بود که بازار را به جای برانگیختن، درجا منجمد کرد.
در ادبیات اقتصاد رفتاری، این پدیده را «اثر فریزکننده شوک» مینامند.
یعنی زمانی که یک رویداد چنان شدید و پیشبینیناپذیر رخ میدهد که کنشگران به جای واکنش فوری، دچار سکون موقت میشوند.
کد خبر: 723505 | ۱۴۰۴/۰۴/۲۱ ۱۵:۲۱:۳۸
«بازار در برزخ» عنوان یادداشت روزنامه اعتماد به قلم حمید قنبری است که در آن آمده؛ در بهمن و اسفند ۱۴۰۳، بازار ارز ایران بار دیگر دستخوش جهشی بزرگ شد.
این جهش، نه حاصل تحولی اقتصادی یا مالی، بلکه نتیجه انباشت بیاعتمادی سیاسی و فقدان افق دیپلماتیک بود.
در آن مقطع، هیچ نشانهای از بازگشت ایران و امریکا به مسیر مذاکره وجود نداشت.
فشارهای خارجی ادامه داشت، فضای داخلی پرتنش بود و بازار در غیاب سیگنال مثبت، به غریزیترین شکل ممکن واکنش نشان داد: با خرید ارز.
قیمت دلار در بازار آزاد به سرعت بالا رفت و پس از آن در مقاطعی حتی تا مرز ۱۰۵ هزار تومان هم رسید.
در چنین شرایطی، نه آمارهای رسمی و نه سیاستهای بانک مرکزی، توان اثرگذاری بر ذهنیت بازار را نداشتند.
اما با آغاز سال ۱۴۰۴، نشانههایی تازه از تحرکات دیپلماتیک به چشم خورد.
وقتی اعلام شد که مذاکرات غیرمستقیم میان ایران و امریکا با میانجیگری عمان از سر گرفته میشود، ناگهان فضای عمومی تغییر کرد.
هنوز هیچ توافقی صورت نگرفته بود، اما صرف شنیدن خبر آغاز گفتوگو، به بازار این پیام را داد که احتمال حلوفصل وجود دارد.
واکنش بازار سریع و شدید بود: قیمت دلار ظرف چند هفته از مرزهای بالای ۱۰۰ هزار تومان عقب نشست و به کانال ۸۰ هزار تومان بازگشت.
این افت، تنها حاصل دادههای سیاسی نبود، بلکه حاصل واکنش روانی بازاری بود که به آینده امیدوار شده بود.
در این میان، اما فضای انتظار و بیتصمیمی همچنان غالب بود.
فعالان بازار با احتیاط پیش میرفتند.
هر لحظه ممکن بود خبری از شکست مذاکرات برسد و نرخها را دوباره به مدار صعود بازگرداند.
نوسانات مقطعی نیز همین تردید را نشان میداد.
اما رخدادی که در ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ رخ داد، همه پیشبینیها را مختل کرد: حمله گسترده اسراییل به زیرساختهای نظامی و هستهای ایران و پاسخ سریع و سنگین ایران.
جنگی تمامعیار میان دو دشمن قدیمی، در مقیاسی که کمسابقه بود.
انتظار عمومی این بود که با آغاز این جنگ، نرخ ارز بلافاصله و با شدت بالا برود.
اما برخلاف انتظار، بازار تقریبا بیواکنش ماند.
نرخ نهتنها جهش نیافت، بلکه در روزهای نخست جنگ تقریبا در همان محدوده پیشین باقی ماند.
این واکنش غیرمنتظره، صرفا ناشی از دلایل اقتصادی نبود، بلکه پدیدهای رفتاری و امنیتی در پس آن قرار داشت.
شوک جنگ، آنچنان سریع و غافلگیرکننده بود که بازار را به جای برانگیختن، درجا منجمد کرد.
در ادبیات اقتصاد رفتاری، این پدیده را «اثر فریزکننده شوک» مینامند.
یعنی زمانی که یک رویداد چنان شدید و پیشبینیناپذیر رخ میدهد که کنشگران به جای واکنش فوری، دچار سکون موقت میشوند.
در این وضعیت، به جای خرید و فروش، تردید و نظاره جایگزین میشود.
هیچ کس نمیداند چه اتفاقی در راه است، پس ترجیح میدهد هیچ کاری نکند.
در مورد ایران، این اثر فریزکننده با چند عامل دیگر نیز تقویت شد؛ نخست، گستردگی و شدت حملات اولیه اسراییل و پاسخ سریع ایران که فضای امنیتی شدیدی در کشور ایجاد کرد و عملا بخشی از بازارها را از فعالیت بازداشت.
دوم، اختلال عمدی یا ناخواسته در اینترنت که بازار غیررسمی ارز را که شدیدا به شبکههای اجتماعی وابسته است، فلج کرد.
سوم، حملات سایبری به بانکها و برخی صرافیهای رمزارزی که موجب شد نهتنها امکان خرید و انتقال ارز کاهش یابد، بلکه ترس از آسیبپذیری داراییها نیز افزایش پیدا کند.
حتی خریداران تتر که در ماههای اخیر نقش مهمی در افزایش تقاضای ارز ایفا کرده بودند، با تردید مواجه شدند.
بسیاری نگران بودند که حتی دارایی دیجیتال آنها هم در صرافیها در معرض هک باشد.
در چنین شرایطی، بازار عملا در وضعیت سکون قرار گرفت.
افراد، چه خرد و چه کلان ترجیح دادند هیچ تصمیمی نگیرند.
ترس از تصمیم اشتباه، قویتر از ترس از افزایش قیمت شد.
فریز رفتاری به شکلی همهجانبه در بازار گسترش یافت.
اما نکته مهمی در این میان وجود دارد که نباید از آن غافل شد؛ این رخداد، هرچند در لحظه اول بازار را آرام کرد، اما نباید سیاستگذار را مغرور کند.
بازار مانند هر بازی جمعی دیگر، یاد میگیرد.
بازیگران اقتصادی اکنون تجربهای جدید اندوختهاند: اینکه در لحظه شوک میتوانند دست نگه دارند و منتظر بمانند.
اما دفعه بعد، همین بازیگران ممکن است سناریوی دیگری را تمرین کرده باشند؛ مثلا خروج سرمایه از کشور پیش از شوک، تبدیل داراییها به رمزارز یا ایجاد مسیرهای مبادله پنهان.
در واقع، این فقط بار اول است که شوک، فریز ایجاد میکند.
بار دوم، بازار ممکن است از همان ابتدا واکنش نشان بدهد، آن هم با شدت و سرعتی بیشتر.
پس اگر سیاستگذار از این تجربه نتیجه بگیرد که «بحران مهار شد» در حال خواندن اشتباه متن بازی است.
در بازی دوم، بازیکنان آمادهتر خواهند بود و هیچ چیز تضمین نمیکند که اینبار، بازار سکوت کند.
هنر سیاستگذاری، استفاده از فرصت سکون برای ترمیم اعتماد است، نه تکرار بیعملی.