وقتی هویت ملی با خون نوشته شد؛ از صفویه تا فاجعه گوهرشاد - تسنیم
21 تیر یادآور جنایتی است که ریشه در تقابل دیرینه هویت شیعی-ایرانی با استبداد وابسته دارد؛ گوهرشاد، نماد ایستادگی ملتی است که فرهنگش را با خون حفظ کرد.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از قم، 21 تیرماه سالروز حمله وحشیانه عمال نظامی رضاشاه به مردم متدین ایران در مسجد جامع گوهرشاد در حرم مطهر رضوی است که برای دفاع از فرهنگ و هویت ایرانی _ اسلامی خود در مقابل عملکرد استبداد استعماری حاکم، تحصن کرده بودند.
ریشه این واقعه بر می گردد به تحولات مهم چند قرن قبل از این واقعه.
ابن خلدون در گزارش تاریخی خود در قرن هشتم از فقدان یک واحد سیاسی (متشکل از ملت، سرزمین، حاکمیت و حکومت) به نام ایران خبر میدهد.
بعد از حدود دو قرن شاهد شکلگیری یک واحد سیاسی مستقل به نام ایران با مرکزیت جغرافیایی فلات ایران و حاکمیت صفویه بر مبنای مذهب شیعه اثنی عشری و رسمیت زبان فارسی به عنوان زبان رسمی اداری (به رغم اینکه زبان حاکمان آذری بود) هستیم که نه تنها با اعتراض عمومی مردم روبرو نشد بلکه با فعالیتهای فرهنگی و تبلیغی، اقبال عمومی مردم را هم به دنبال داشت.
به تصریح بسیاری از محققین میتوان گفت که با این حرکت، دوره جدید تاریخ ایران با ظرفیتهایی که تشیع در اختیار ایرانیان قرار داد و با افقی که پیشروی آنها گشود، آغاز شد.
رسمیت یافتن مذهب شیعه و حضور علمای شیعه در ایران و تبلیغ فرهنگ و آموزههای شیعه توسط علما و فعالیتهای فرهنگی برخی از شاهان صفوی مثل شاه طهماسب موجب گسترش تشیع و نفوذ آن در دل و جان مردم و فرهنگ عمومی آنها شد.
این نفوذ تا حدی بود که به تعبیر بسیاری از محققین ایرانی و غربی تشیع به عنوان یکی از عناصر اصلی هویت ملی ایرانیان درآمد.
نویسندگان تاریخ ایران کمبریج معتقدند در دوره صفویه شاهد ارتقای تشیع دوازده امامی و درآمیختگی عملی ایران و تشیع در یک قالب مذهبی ـ ملی هستیم.
کِدی مورخ آمریکایی نیز معتقد است بعد از صفویه، عنصر شیعی جزئی از هویت بومی ایران شد و حتی از عنصر ایرانی آن مهمتر بود هرچند که غالباً لزومی به تمییز بین این دو عنصر وجود نداشت و از زمان صفویه تاکنون ایرانیگرایی و شیعهگرایی در نظر بسیاری از مردم بخشی از یک جریان واحد است.
فرهنگ رجایی از محققین ایرانی ساکن غرب نیز معتقد است در این مرحله ایرانی مستقل در عرصه ملی و جهانی ظهور کرد و یک هویت تازة روزآمد در ایران سامان گرفت.
فرناند برودل مورخ فرانسوی، معتقد است در این دوره ایران به دومین قدرت روی زمین مبدل گردید و مهم تر از آن، صورت بندی یک هویت تازه روزآمد، ایرانی و اسلامی برای ایرانیان در این دوره است.
این فضای جدید هویتی در ایران، هم بر فضای سیاسی ـ اجتماعی دوران صفویه تأثیر گذشت و هم بر تحولات پس از آن.
دوران صفویه به عنوان یکی از دورههای مهم تاریخ ایران از لحاظ رشد و بالندگی کشور و ملت ایران به حساب میآید.
موفقیتهای روزافزون صفویان به ویژه در دوران اوج این حکومت، موجب تعجب و تحسین جهانگردان اروپایی شده، لذا تعریف و تمجیدهای فراوانی در باب رشد و بالندگی در ابعاد مختلف اقتصادی، سیاسی، علمی و فرهنگی ایران در آثار این جهانگردان به چشم میخورد.
.
دکتر موسی نجفی نظریه پرداز «نظریه هویت ملی ایرانیان» معتقد است هویت جدید ایرانی پس از صفویه سه عنصر و سه لایه دارد که به ترتیب اهمیت در ذهنیت فرهنگی و هویتی ایرانیان عبارتند از:
_ عناصر شیعی
_ عناصر اسلامی غیرشیعی
_ عناصر فرهنگی ایران باستان
همزمان با رشد و تحول در ایران در دوره صفویه که در اواخر این دوره بر اثر بی تدبیری و بی کفایتی برخی حاکمان و فاصله گرفتن از علمای اصیل دینی و علم و عقلانیت، موجب سقوط نظام سیاسی صفویه و جایگزینی سلسله افشاریه شد، شاهد رنسانس غربی و رشد علمی و تحولات سیاسی اجتماعی در اروپا هستیم که از جمله آثار آن شکلگیری پدیده استعمار و هجمه به کشورهای غیراروپایی بود.
ایران نیز همانند سایر کشورها مورد هجمه نظامی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی استعمار قرار گرفت و یکی از آثار هجمه فرهنگی، شکلگیری طبقه منورالفکری یا همان روشنفکری بود که به تعبیر مقام معظم رهبری، بیمار متولد شد.
این جریان که پیاده نظام فرهنگی و سیاسی استعمار در ایران بود و معتقد بود ایرانی برای این که پیشرفت کند باید روحا و جسما، ظاهراو باطنا، از فرق سر تا نوک پا غربی شود، و با همین مبنا، عامل اصلی قراردادهای ننگین استعماری مثل ترکمانچای، رویتر و ...
و از بین رفتن سرمایه های ملی ایران شد، مهمترین مانع غربی شدن و سلطه غرب بر ایران را علمای شیعه و مذهب تشیع میدانست.
آنها پس از ناکامی در برخی قراردادهای اقتصادی استعماری مثل رویتر، تنباکو، 1919 و ...
و ناکامی در تغییر ساختار سیاسی و قانون اساسی در نهضت مشروطیت بر اساس تفکر سکولار غربی بدلیل مقاومت مردم به رهبری علمای شیعه، اقدام به برخوردهای خشونت آمیز کردند.
اولین اقدام، ترور و به شهادت رساندن علما و رهبران دینی مثل شیخ فضل الله نوری، سید عبدالله بهبهانی و ...
و حتی طبق برخی نقلها آخوند خراسانی بود.
اقدام دوم پس از حذف رهبران دینی، تئوری پردازی برای تشکیل یک حکومت استبدادی خشن برای تحقق هدف اصلی خود یعنی سکولاریزاسیون همه جانبه و غربی سازی ایران بود.
روشنفکرانی مثل تقی زاده، کاظمزاده ایرانشهر، افشار و ...
در نشریات کاوه، ایرانشهر، آینده و ...
نظریه «استبداد منور» را مطرح کرده و با تدوین مقالاتی تصریح کردند که برای پیشرفت (غربی شدن) نیازمند یک مشت آهنین و یک قدرت استبدادی هستیم تا فرایند سکولارکردن نهادهای آموزشی، حقوقی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران راپیش ببرد.
آنها برای تحقق این هدف با همکاری و کمک انگلیسیها زمینه قدرت گرفتن و پادشاهی رضاخان را فراهم کردند.
رضاخان با جلساتی که با این روشنفکران داشت ایده هایی مثل کشف حجاب، لباس متحدالشکل غربی، نظام حقوقی و آموزشی غربی و...
را با زور سرنیزه در ایران دنبال کرد.
از ابتدای سال 1314 فشار شدید برای تحقق تغییر پوشش و کشف حجاب آغاز شد و منجر به قیام مردم ایران به رهبری علمای شیعه علیه این تغییرات فرهنگی و هویتی و شهادت حدود 1500 نفر از مردم در مسجد گوهرشاد شد.
فرایند غربگرایی در ایران توسط پهلوی دوم ادامه پیدا کرد و پس از حرکتهای پی در پی منجر به پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط پهلوی شد.
در سالهای پس از انقلاب، نظام سلطه غربی به تعبیر مقام معظم رهبری با رویکرد «استعمار فرانو» و با «تهاجم فرهنگی» و «ناتوی فرهنگی» و با استفاده از «تقیزادههای امروز» همچنان به دنبال سلطه بر کشور و ملت ایران بویژه از طریق تغییرات فرهنگی و هویتی است.
نامه اخیر 180 استاد دانشگاه مبنی بر تغییر پارادایم حاکم (بخوانید رویکرد ضداستکباری حاصل از انقلاب اسلامی) و تکرار تجربه تلخ مذاکره با آمریکا به رغم تجربههای منفی متعدد از زمان مصدق تا امروز، مصداق همین تعبیر رهبری یعنی «استعمار فرانو» و «تقیزادههای امروز» هست که یادآور جمله معروف امام خمینی (ره) است که فرمود:
ما از شرّ رضا خان و محمد رضا خلاص شدیم، لکن از شرّ تربیتیافتگان غرب و شرق به این زودیها نجات نخواهیم یافت.
اینان برپادارندگان سلطه ابرقدرتها هستند و سر سپردگانى مىباشند که با هیچ منطقى خلع سلاح نمىشوند، و هم اکنون با تمام ورشکستگیها دست از توطئه علیه جمهورى اسلامى و شکستن این سدّ عظیم الهى برنمىدارند.
یادداشت از حجتالاسلام مهدی ابوطالبی، عضو هیأت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)
انتهای پیام/