پشت پرده یکی از عجیبترین پروندههای جنگیری تاریخ آمریکا/ آیین جنگیری یا آیین تکرار؟
ژانر جنگیری با «آیین» یک قدم دیگر به فراموشی و بیهویتی نزدیکتر شده است، در فیلم «آیین» نه آل پاچینو نجاتبخش است، نه جنگیری؛ «آیین» نمایشی بیجان از ترس و ایمان.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق -فیلم آیین (The Ritual)، محصول سال ۲۰۲۵ به کارگردانی «دیوید میدل»، با بازی چهرههای شاخصی چون «اَل پاچینو» و «دن استیونز»، یکی از آثار اخیر ژانر وحشت است که با اتکا به یک پرونده واقعی" جنگیری"، تلاش دارد روایتی ترسناک اما مستند ارائه دهد.
این فیلم با الهام از ماجرای جنگیری زنی جوان به نام آنا اکلند (با نام واقعی اما اشمیت ) در سال ۱۹۲۸ در ایالت آیووا ساخته شده، یکی از مشهورترین پروندههای جنگیری در تاریخ معاصر ایالات متحده است.
این مراسم ۲۳ روزه که در صومعهای در شهر ارلینگ ایالت آیووا برگزار شد، تحت نظارت پدر "تئوفیلوس رایزینگر"، کشیش سالخورده آلمانی، و با همراهی پدر جوزف استایگر، کشیشی جوان و تازهکار، انجام گرفت.
جزئیات این مراسم بعدها در متنی با عنوان "برو بیرون شیطان!" توسط "کارل واگل" منتشر شد؛ جزوهای که تأثیر چشمگیری بر نگرش عمومی به مفهوم تسخیر شیطانی و رسم جنگیری در کلیسای کاتولیک گذاشت.
«آیین»: نگاهی به یک فیلم ترسناک بر پایهی واقعیت جنگیری
فیلم آیین نیز، همچون بسیاری دیگر از آثار ژانر ترسناک، ادعا میکند بر پایه واقعیت ساخته شده است؛ ادعایی که مخاطب را ناگزیر به مقایسه آن با آثاری چون جنگیر (The Exorcist) محصول ۱۹۷۳ میکند.
هرچند باید توجه داشت که فیلم «جنگیر» بیش از آنکه به ماجرای «آنا اکلند» بپردازد، بر اساس پروندهای دیگر با نام مستعار "رابی مانیم" یا "رونکر" ساخته شده است ماجرایی که در سال ۱۹۴۹ در روزنامه واشنگتنپست منتشر شد و الهامبخش نویسنده رمان جنگیر، ویلیام پیتر بلاتی، بود—نویسندهای که سابقه حضور در مدرسه مذهبی یسوعی را دارد و تسلطش به پروندههای مشابه، در خلق فضای آن رمان کلاسیک مشهود است.
بلاتی در حواشی آثارش، به صورت ضمنی به پرونده آنا اکلند نیز اشاره کرده است.
با این حال، یکی از نقاط ضعف اساسی فیلم آیین، غفلت از پرداخت گذشته شخصیت "آنا اشمیت" است.
این در حالی است که ماجرای زندگی او پیش از ورود به صومعه و پیش از مراسم جنگیری، از پتانسیلهای روایی پررنگی برخوردار است و میتوانست به عمق درام فیلم بیفزاید.
زندگی اما اشمیت و شرایطی که او را به تسخیر و در نهایت به کلیسا رساند، از فیلم ساخته شده، جذابتر، تکاندهندهتر است و در فیلم اشارهای به این گذشته نمیشود.
در ادامه این گزارش، قصد داریم به آن بخش مغفولمانده از داستان "آنا اکلند" بپردازیم، روایتهایی که هرچند در فیلم به تصویر کشیده نشدهاند، اما در واقعیت تاریخی و نیز ادبیات ژانر وحشت، نقش مهمی ایفا کردهاند.
جنگیری آنا اشمیت؛ پروندهای عجیب از سال ۱۹۲۸
ماجرای جنگیری "آنا اشمیت" در سال ۱۹۲۸ رخ داد.
هر آنچه امروز از این ماجرا میدانیم، برگرفته از کتابی است که در سال ۱۹۳۶ منتشر شده؛ و اصلیترین منبع این کتاب، دفتر خاطرات کشیش جنگیر است.
نکته عجیب درباره این پرونده، طولانی بودن جلسات جنگیری است.
این جلسات بیش از سه هفته به طول انجامید و طی این مدت، اتفاقاتی شگفتانگیز و دردناک برای آنا رخ داد؛ بهطوری که بعدها چندین فیلم سینمایی از روی این ماجرا ساخته شد.
نام واقعی او آنا اکلند نبوده، بلکه «اما اشمیت» (Emma Schmidt) نام داشته است.
در ادامه نیز از همین نام استفاده میکنیم.
اما اشمیت در سال ۱۸۸۲ در سوئیس متولد شد.
خانوادهاش اندکی پس از تولد او به ایالات متحده مهاجرت کردند و در ایالت ویسکانسین ساکن شدند.
از دوران کودکی اما اطلاعات زیادی وجود ندارد، جز اینکه به احتمال زیاد تحصیلاتش از مقطع ابتدایی فراتر نرفته است.
نکته مهم دیگر، دینداری شدید او بوده؛ در حالی که پدر و مادرش نه تنها چندان مذهبی نبودهاند، بلکه حتی در روزهای یکشنبه نیز به کلیسا نمیرفتند.
اما برخلاف خانوادهاش، او گاه روزی دو بار در مراسم عشای ربانی شرکت میکرد.
از کودکی آرزو داشت راهبه شود و وارد صومعه شود، اما سرنوشت، مسیر دیگری را برای او رقم زد.
روایتها در مورد آغاز تغییر رفتار او متفاوتاند، اما اغلب بر این باورند که از دوران نوجوانی، صداهایی عجیب در ذهن خود میشنید.
این صداها مانع رفتن او به کلیسا میشدند.
اگرچه در قلب خود عاشق عبادت و کلیسا بود، اما انگار بدنش دیگر در اختیار خودش نبود؛ حتی نمیتوانست از نزدیکی کلیسا عبور کند.
هرگاه نام خدا یا مذهب به میان میآمد، صداها خشمگین میشدند.
با گذر زمان، این صداها فشار بیشتری بر او وارد کردند و گاه وادارش میکردند به اعمالی خشونتآمیز دست بزند.
مثلاً در یک مورد، به کشیشی حمله کرد و سعی داشت او را خفه کند.
آنا که خود را ناظر از بیرون این رفتارها میدید، وحشتزده شده بود.
در آن زمان، خانوادهاش تصور میکردند که او به بیماری «هیستری» مبتلا شده است؛ اصطلاحی که در آن دوران برای بسیاری از اختلالات روانی در زنان بهکار میرفت.
با نگرانی، او را به نیویورک بردند تا تحت درمان قرار گیرد، اما مراجعه به پزشکان معروف نیز کمکی نکرد و وضعیتش روزبهروز وخیمتر شد.
نشانههای تسخیر؛ آغاز مراسم جنگیری آنا اشمیت
مشکلات «اما» ادامه داشت تا اینکه او با پدر«تئو» ملاقات کرد.
پیش از آغاز هرگونه مراسم جنگیری، پدر «تئو» باید از واقعی بودن تسخیر شیطانی اطمینان حاصل میکرد.
بر اساس کتاب آیین رومی، که بهعنوان کتابچه راهنمای کلیسای کاتولیک شناخته میشود، سه نشانه اصلی برای تشخیص تسخیر وجود دارد:
۱.
برخورداری از قدرت بدنی غیرعادی
۲.
تسلط بر زبانی که فرد هیچگاه نیاموخته
۳.
داشتن آگاهی از رازها یا اطلاعاتی پنهان که نباید بداند
پدر تئو برای بررسی این نشانهها به ملاقات آنا رفت.
این نخستین دیدار او با خانواده آنا نبود؛ چرا که در دوران آموزش خود، آنا را در همان کلیسا دیده بود.
دختری شاد، پرانرژی و مهربان.
اما اکنون، آن شخصیت پیشین کاملاً محو شده و جای خود را به چهرهای دیگر داده بود.
پدر تئو با سؤالاتی ساده سعی کرد وضعیت روحی و رفتاری آنا را درک کند.
پس از گفتوگویی کوتاه، از او خواست در دعا کردن همراهیاش کند.
اما از همان لحظهای که پدر تئو آنا را برکت داد، وضعیت بههم ریخت.
آنا با فریاد و جیغ واکنش نشان داد و از دهانش کف بیرون آمد.
در آن لحظات، پدر تئو به زبان لاتین دعا میخواند؛ زبانی که آنا هرگز آموزش ندیده بود.
اما بهطرز شگفتانگیزی، به محض آغاز دعا، آنا بهشدت واکنش نشان میداد.
در حالی که صحبتهای معمولی به زبان لاتین موجب هیچ ناراحتی او نمیشد، اما دعا خواندن به همان زبان او را عصبانی و بیقرار میکرد.
برای اطمینان بیشتر، پدر تئو آزمایشهایی با زبانهای دیگر نظیر ایتالیایی، عبری، لهستانی و سایر زبانهایی که آنا نمیدانست انجام داد.
جالب اینکه واکنش آنا به تمام دعاها، در تمام زبانها، یکسان بود.
حتی نسبت به اشیایی که در اتاقهای دیگر با آب مقدس متبرک میشدند، حساسیت شدیدی داشت و بدون دیدن آنها، از وجودشان آگاه میشد و خشمگین میگشت.
در ادامه، اتفاقی عجیبتر رخ داد.
نیرویی نامرئی آنا را با شدت به گوشهای از اتاق پرتاب کرد.
یکی از کشیشان کمکی که در اتاق حضور داشت، سعی کرد او را از روی زمین بلند کند اما موفق نشد.
بهقدری آنا سنگین شده بود که حتی سه کشیش با هم نیز نتوانستند او را تکان دهند.
در حالی که آنا دختری لاغر و کوچکجثه بود، اما گویی نیرویی ماورایی او را به زمین دوخته بود.
پدر تئو که تجربه زیادی در این زمینه داشت، با احتیاط بیشتری ادامه داد تا به یقین کامل برسد.
سرانجام، آن روز هنگام بازگشت، دیگر تردیدی نداشت: آنا توسط نیرویی شیطانی تسخیر شده بود؛ نیرویی بسیار قدرتمند و خطرناک.
به همین دلیل، او فوراً از اسقف منطقه درخواست اجازه رسمی برای انجام مراسم جنگیری کرد.
طبق آموزههای کلیسای کاتولیک، تنها فردی که از طرف کلیسا مجاز شناخته شده باشد، میتواند جنگیری را انجام دهد؛ در غیر این صورت، مراسم اثربخشی خود را از دست خواهد داد.
با وجود اینکه آنا و پدر تئو هر دو در ایالت ویسکانسین زندگی میکردند، پدر تصمیم گرفت جنگیری را در روستایی دورافتاده به نام ارلینگ (Erling) واقع در ایالت آیووا انجام دهد.
این روستا در آن زمان جمعیتی حدود ۳۵۰ نفر داشت.
این تصمیم برای حفظ محرمانگی موضوع و محافظت از آنا اتخاذ شد.
همچنین، پدر تئو در آن منطقه دوستی قدیمی به نام پدر اسلایگر داشت که هماهنگیهای لازم را انجام داد.
قرار شد مراسم در صومعهای خارج از دهکده برگزار شود.
آنا را به اتاقی کوچک، تنها با یک تخت آهنی، منتقل کردند.
راهبهها در تمام مدت در اتاق حضور داشتند تا در صورت نیاز کمک کنند.
پدر تئو که میدانست با مأموریتی دشوار روبهروست، پیش از آغاز مراسم، صلیب عشای ربانی را به گردن آویخت و خود را برای مبارزهای طولانی آماده کرد.
پدر تئو که تجربه زیادی در این زمینه داشت، با احتیاط بیشتری ادامه داد تا به یقین کامل برسد.
سرانجام، آن روز هنگام بازگشت، دیگر تردیدی نداشت: آنا توسط نیرویی شیطانی تسخیر شده بود؛ نیرویی بسیار قدرتمند و خطرناک.
در نهایت، یکی از بستگان خانواده شخصی را معرفی کرد که شاید بتواند کمکی کند: کشیشی آلمانیتبار به نام پدر تئوفیلوس ریزینگر (Theophilus Reisinger)، که در یک صومعه متعلق به فرقه فرانسیسکنها در ویسکانسین خدمت میکرد.
از این پس، او را با نام پدر تئو میشناسیم.
پدر تئو مردی منضبط، نترس و دارای تجربهای گسترده در جنگیری بود.
پس از نجات چند فرد تسخیرشده، تصمیم گرفت زندگیاش را وقف نجات مردم از شر ارواح خبیثه کند.
مانند تمام پروندههای جنگیری، نخستین گام برای او، اطمینان از تسخیر واقعی فرد بود؛ چرا که از دیدگاه کلیسای کاتولیک، تسخیر توسط ارواح اتفاقی نادر به شمار میرود.
آل پاچینو در نقش پدر تئوفیلوس رایزینگر، کشیشی مسن و پرایمانی که به جنگ با شیطان عادت کرده است، ظاهر میشود.
شخصیتها و داستان فیلم
داستان فیلم در سال ۱۹۲۸ رخ میدهد و یکی از مشهورترین موارد ادعایی تسخیر شیطانی را روایت میکند.
فیلم از جایی آغاز میشود که «اما اشمیت» (با بازی ابیگیل کوون) به کلیسایی در ایالت اوهایو تحویل داده میشود تا مجموعهای از آیینهای جنگیری بر روی او انجام گیرد.
این مناسک توسط جنگیر سالخورده، پدر تئوفیلوس ریسینگر (با بازی آل پاچینو) هدایت میشود که همراه با پدر جوزف اشتایگر (با بازی دن استیونز) و گروهی از راهبهها، از جمله خواهر رز (با بازی اشلی گرین)، تلاش میکند تا روح شیطانی را از او برهاند.
در پایان فیلم، حتما از خودتان خواهید پرسید که این اثر چه وجه تمایزی با دیگر فیلمهای جنگیری که تاکنون دیدهاید دارد؟
دن استیونز نقش پدر جوزف استایگر را بازی میکند، کشیش جوانی که هنوز در ایمان خود مردد است
«دن استیونز» نقش پدر جوزف استایگر را بازی میکند، کشیش جوانی که هنوز در ایمان خود مردد است و به مرور باید با واقعیتهای تلخ جنگیری روبرو شود.
این دو شخصیت، با الگوی کلاسیک ایمان و شک و تردید، محور داستان را شکل میدهند.
در صومعهای در ایالت آیووا، آنها باید زن جوانی را که تسخیر شده است، نجات دهند.
مبارزهای که در روزها و شبهای متوالی ادامه دارد و نمایشدهنده صحنههای دردناک و تلخ تسخیر روح است؛ از مناجاتهای شدید گرفته تا حالتهای جسمی آزاردهنده مثل استفراغ و صداهای غیرانسانی.
این فیلم تلاش میکند جدال میان نیروهای ایمان و شرارت را به تصویر بکشد، اما در نهایت به نظر میرسد در انتقال این حس موفق نبوده است.
فیلم «آیین» به رغم حضور بازیگران بزرگی چون آل پاچینو، نتوانست آنطور که انتظار میرفت، اثری برجسته در ژانر جنگیری باشد.
اجرای آل پاچینو، برخلاف سابقه درخشانش، به شدت کمرمق و فاقد انرژی لازم برای نقش کشیش جنگیر به نظر میرسد؛ گویی بیشتر نقش یک توبهکننده را ایفا میکند تا یک مبارز خستگیناپذیر با نیروهای شر.
ابیگل کوئن در نقش آنا اشمیت
در نهایت، «آیین» شبیه اجرای آماتورانه یک نمایش تئاتری یا مذهبی است که فقط تلاش میکند یک داستان تاریخی را بازگو کند، بدون هیچگونه درخشش یا عمقی که بتواند تماشاگر را درگیر کند.
بازیگران مشهور هم ظاهراً به جزئی از یک پروژه خستهکننده بدل شدهاند که نه از نظر روایت و نه از نظر بصری، حرفی برای گفتن ندارد.
فیلم از نظر ترسناک بودن بسیار ضعیف عمل میکند.
تجربه ترسناک واقعی و فضای پرتنش که مخاطب را درگیر کند، در فیلم غایب است و باعث میشود این اثر به سرعت از خاطرها برود.
در حالی که آثار موفق این ژانر، با ترکیب دقیق ترس و معنویت، تماشاگر را جذب و درگیر میکنند.
در سالهای اخیر، فیلمهای ترسناک با موضوع جنگیری معمولاً در دو دسته قرار میگیرند: آنهایی که صرفاً به نمایش نیروهای شر و جنگیری میپردازند و گروهی که سعی میکنند به مسائل عمیقتری چون ایمان، شک، اعتقاد و بیماریهای روانی نگاهی بیندازند.
نمونههایی مثل «مرثیه» با بازی «ساندرا هولر» یا «آنسوی تپهها» ساخته کریستین مونجیگو، در دسته دوم قرار دارند و تلاش دارند به شک و تردید ایمان پرداخته و از ژانر جنگیری برای این کار استفاده کنند.
فیلم «آیین» اما در دسته اول قرار میگیرد و در انتقال ترس و جذابیتهای ژانر موفق نبوده است.
در مقایسه، بازیهای راسل کرو در دو فیلم جنگیری اخیر، بازیگر فیلم گلادیاتور ، بسیار بهتر از بازی آل پاچینو به نظر میرسد.
تمام این جزئیات تاریخی، متأسفانه به فیلمنامهای کمرمق و رقیق منتقل شده است؛ فیلمنامهای که توسط کارگردان اثر، دیوید میدل نوشته شده است.
میدل اثری خلق کرده که بیش از آنکه به جلوههای صوتی پرهیاهو و جلوههای فراطبیعی مرسوم در این نوع فیلمها توجه کند، روی پسزمینه و زمینههای تاریخی تأکید دارد.
عوامل فیلم به دقت روی ریشههای تاریخی و جزئیات واقعگرایانه کار کردهاند، اما این تلاشها در یک فیلمنامه کمجان گم شدهاند.
فیلمنامه بسیار خطی و یکنواخت است و روزهای مختلف جنگیری از روز اول تا روز چهارم تفاوت چندانی ندارند.
پس از چند روز خواندن آیات انجیل و دعای مکرر، وقتی خواهر رز آسیب میبیند، تنشها کمی بالا میگیرند.
در این مرحله تسخیرکننده وارد فاز جدیدی میشود افشای رازها، سخن گفتن با صدای بستگان از دست رفته کشیشها و راهبهها کاملا الگوی صدهابار تکرار شده آثاری با مضمون تسخیر است.
فیلم تقریباً تمام مدت در یک اتاق اتفاق میافتد و طراحی صحنه چشمگیر نیست.
تشخیص دوره تاریخی فیلم دشوار است و حتی ظاهر بازیگران و لباسها نشانه روشنی از زمان ندارند.
راهبهها ظاهری مدرن با ابروهای میکروبلید شده و لبهای پر از ژل ،حتی در نقشهای فرعی غیرقابل باور جلوه میکند.
شخصیتها لباسهایشان را تغییر نمیدهند و گذر زمان در فیلم گنگ است.چهرههای صیقل داده و بدون چین و چروک اعضای صومعه است.
گرچه شر بر این مکان سایه افکنده، اما به نظر میرسد،بازیگرانی انتخاب شدهاند که یکبار با ظرافت جراحیگونه را تجربه کردهاند.
«آیین» ساخته دیوید میدل، چندمین فیلمی است که در یک دهه گذشته با همین عنوان ساخته شده و با شدت و ناامیدی تلاش میکند به واقعگرایی چنگ بزند.
اما نکته آزاردهندهای که جلب توجه میکند، چهرههای صیقل داده و بدون چین و چروک اعضای صومعه است.
گرچه شر بر این مکان سایه افکنده، اما به نظر میرسد،بازیگرانی انتخاب شدهاند که یکبار با ظرافت جراحیگونه را تجربه کردهاند.
راهبهها ظاهری مدرن با ابروهای میکروبلید شده و لبهای پر از ژل ،حتی در نقشهای فرعی غیرقابل باورهستند، شخصیتها لباسهایشان را تغییر نمیدهند و گذر زمان در فیلم گنگ است.
شاید بتوان گفت یکی از بیروحترین ایدههای ژانر ترسناک، موضوع جنگیری است.
البته این به معنای شکستخورده بودن این نوع فیلمها نیست؛ «جنگیر» (The Exorcist) هنوز هم یکی از بهترین آثار ترسناک تاریخ سینما محسوب میشود.
اما امروز، در هر زیرژانری، بهویژه در ژانر جنگیری، تقریباً ۹۰ درصد فیلمها از ابزار مستندنما (Found Footage) استفاده کردهاند؛ سکانسهایی که تنها با کمی تغییرات جزئی تکرار شدهاند و این تغییرات کوچک هرگز کافی نیستند تا از کلیشهای و خستهکننده شدن فیلمها جلوگیری کنند.
فیلمبرداری «آیین» نه اتمسفر خاصی میآفریند، نه ترس واقعی؛ صرفاً تصویری تیره و گلآلود ارائه میدهد که هیچ کششی برای مخاطب ایجاد نمیکند.
تکنیک «جامپ اسکر» که در فیلمها و بازیهای ترسناک برای ایجاد ترس ناگهانی استفاده میشود، در این فیلم هم به کار رفته اما نه تنها تأثیرگذار نیست، بلکه گاهی به دلیل جلوههای CGI ضعیف، بهجای ترساندن، خندهآور به نظر میرسد.
فیلم به قدری بیروح است هیچ دلیلی برای تماشای آن وجود ندارد؛ تنها مجموعهای از کلیشههای تکراری ژانر جنگیری است که دیگر جذابیتی ندارد «آیین» نه ترسناک است و نه به هیچ وجه جذاب.
میتوان آن را یکی از خستهکنندهترین فیلمهای جنگیری توصیف کرد؛ ژانری که خودش هم به شدت کلیشهای و فرسوده شده است.
جنگیری واقعی اما اشمیت نزدیک به شش ماه به صورت روزانه ادامه داشت، اما فیلم تمام این وقایع را در چند روز خلاصه کرده است.
فضای فیلم در کلیسایی شکل میگیرد که در دهه ۱۹۲۰ و دوران نژادپرستی، بدون هیچگونه محدودیتی از حضور راهبههای رنگینپوست بهره میبرد؛ موضوعی که برخلاف واقعیت تاریخی است، اما شاید فرصتی برای بازیگران زن رنگینپوست ایجاد کرده باشد.
سالانه حدود دو فیلم جنگیری ساخته میشود، اگر فیلم تازگی نداشته باشد، مورد اقبال قرار نمیگیرد.
وقتی صحنههای پرتنش جنگیری آغاز میشوند، تماشاگر تنها منتظر پایان فیلم است.
فیلم متکی به تکرار صداهای استخوانشکن و حرکات اغراقشدهای است که قبلاً بارها دیدهایم.
***مهدی قاسمی