نقش تربیتی و فلسفی علامه طباطبایی در پیروزی انقلاب اسلامی
شاگرد علامه طباطبایی می گوید: علامه طباطبایی در کنار امام خمینی و آیت الله بهجت از ارکان انقلاب اسلامی بود و اصولا المیزان نوشته شد تا انقلاب پیروز شود؛ اما ورود صریح و عملی به سیاست نداشت تا بتواند کارش را ادامه دهد.

خبرگزاری تسنیم: یکی از پروژههای دشمن برای استثمار ملتها و پیشبرد اهداف استکباری خود، تخریب چهرهها و ارکان مطرح در هر جامعهای است تا به تدریج از سرمایهها و بالتبع هویت خود بیگانه شوند؛ در ایران اسلامی نیز نمونههایی از این دست توطئهها کم نبوده که نسبت به شخصیتهای مختلف صورت گرفته و میگیرد؛ یکی از این چهرهها که شاید کمتر متوجه تلاش مغرضان برای تخریب وجهه ایشان شده باشیم، علامه سیدمحمدحسین قاضی طباطبایی است که به عنوان فقیهی جامعالاطراف در عرصههای مختلف فلسفی، تفسیری و عرفانی از طریق تألیف کتب، تدریس و پرورش شاگردان بزرگی چون شهید بهشتی، شهید مطهری و آیات عظام مصباح یزدی، حسن زاده آملی، سیدعزالدین زنجانی و مکارم شیرازی، نقش مؤثری در شکلگیری و پیشبرد انقلاب اسلامی ایران داشت.
افزون بر این با مجاهدت و اشرافی که نسبت به فلسفه داشت، ضمن پاسخ به شبهات و نیاز روز جامعه، در مباحثه با فیلسوفان اروپایی، به گسترش تشیع در خارج ایران نیز کمک شایانی کرد.
با این همه این گونه القا میشود که ایشان به دلیل دیدگاههای خاص فلسفی، مخالف انقلاب اسلامی و نظام ولایت فقیه بودهاند.
به بهانه تأکید رهبر معظم انقلاب نسبت به اهمیت فلسفه و توجه به آن در حوزههای علمیه، گروه حوزه و روحانیت خبرگزاری تسنیم در گفتوگو با حجتالاسلام والمسلمین کاظم ضرابی از شاگردان علامه طباطبایی(ره)، ضمن پاسخ به شبهه فوق، به بررسی مجاهدتهای فلسفی سیاسی ایشان نیز پرداخته است که مشروح آن در پی میآید.
تسنیم: علامه طباطبایی چه دروسی را ارائه میدادند؟
ضرابی: زمانی که من خدمتشان رسیدم، به علت کسالت، دیگر نمی توانستند درس رسمی بدهند؛ بیشتر پاسخ به سؤالات بود که همان هم البته کمتر از درس نبود و معمولا بحث که گرم میشد تا چهار ساعت یا بیشتر زمان میبرد.
موضوع سؤالات هم متنوع بود حتی سؤالات جزئی هم مطرح میشد؛ خود من چون بحار را مطالعه میکردم اغلب از مباحث ولایت مطلقه و علم امام سؤال سی چهل سؤال طرح میکردم.
در این بین فقط سؤالات سیاسی را به دلیل اینکه غیرعلمی بود، پاسخ نمیدادند؛ اما در اصل به این خاطر بود که اگر آشکارا به این مباحث ورود میکردند، بدون شک کشته و حذف میشدند.
تسنیم: مهمترین استادان شما در قم چه کسانی بودند؟
ضرابی: یک سال ونیم تهران نزد آیت الله مجتهدی بودم و بعد به قم آمده و محضر خیلی از بزرگان مثل آیت الله گلپایگانی، میزراهاشم آملی، آقازاده حاج شیخ و… را درک کردم ولی بیشتر درس آیتالله بهجت را حضور داشتم؛ دروس سطح را نزد آیتالله ستوده و صلواتی و خارج فقه و اصول را هم نزد شیخ کاظم ترک و شیخ جواد تبریزی گذراندم که علامه طباطبایی معرفی کرده بود اما خودشان وقتی من رسیدم توان درس دادن نداشتند.
شبهای چهارشنبه سؤالات اخلاقی را پاسخ میگفتند و جلسات پرسش پاسخ شبهای پنجشنبه و جمعه که اساتید حوزه نیز حضور مییافتند.
تسنیم: چه بزرگانی در درس اخلاق علامه حاضر میشدند؟
ضرابی: تقریبا هیچکدام به جز سیدعبدالله جعفری که فرد بزرگواری بود.
تسنیم: باتوجه به تأکید رهبرمعظم انقلاب نسبت به جایگاه فلسفه در قم و اینکه قم باید مهد فلسفه اسلامی بماند، رجوع به استادان این حوزه و آسیبشناسی مسیر طی شده تاکنون، به نظر میرسد تا آن احیاگری و توسعه فلسفه که در ایام آغازین بازتاسیس حوزه علمیه، توسط علامه طباطبایی در قم اتفاق افتاد، تکرار شود؛ در این راستا بفرمایید چرا فلسفه از آغاز غریب بود و عملکرد علامه برای احیا و گسترش فلسفه چگونه بود؟
ضرابی: غربت فلسفه، منحصر به قم نبود و در نجف و مشهد هم وجود داشت؛ اما درباره عملکرد علامه طباطبایی، جالب است بدانید که آشنایی من با ایشان توسط عالمی عارف رقم خورد که اصلا میانهای با فلسفه نداشت؛ سال اول طلبگی که مشهد مشرف شده بودم، محل استقرار ما یعنی مدرسه مجتهدی با منزل میرزا جوادآقا تهرانی فقط سهچهار خانه با فاصله داشت که اجازه گرفتم و به دیدارشان رفتم؛ توصیه کردند مثل خودشان در نماز آیتالله مروارید به عنوان یک فرد مخلص و بیریا شرکت کنید.
این کار را 40 سال انجام دادم و مریدشان شدم.
به میرزا جوادآقا گفتم درس اخلاق نمیگویید برایمان؟
گفتند روز در میان ساعت 6ونیم صبح بیا که رفتم؛ بعد خواستم مربی و استاد اخلاقم شوند ولی نه تنها نپذیرفتند بلکه در کمال تعجب، علامه طباطبایی را برای این کار معرفی کردند و گفتند ایشان را به جز کار فلسفهشان قبول دارم.
گفتم من کجا، علامه طباطبایی کجا؟
لطفا شما مرا معرفی بفرمایید اما برای اینکه برای علامه زحمت درست نشود، قبول نکردند؛ من هم که خود را در این حد نمیدیدم آمدم قم؛ با شیخ محمد یزدی که از اساتیدم بود، ارتباط خوبی داشتم، ماجرا را تعریف کردم گفت او هم در حلقه مباحثهاش با اساتیدی چون آیتالله مصباح مطرح کرد که ایشان گفتند معرف نمیخواهد؛ خودش برود!
ناگزیر به تنهایی نزد علامه طباطبایی رفتم و همان دم در طوری برخورد کردند که انگار 40 سال است با هم رفیق هستیم؛ فردای آن روز طبق نظرشان مجدد مراجعه کرده و نیم ساعتی در باب ضرورت پرداختن طلاب به اخلاق صحبت کردم که خوب گوش کردند و گفتند باشد هر وقت خواستی بیا.
در مجموع مشهد که اصولا قائل به تفکیک دین و فلسفه بود، در قم ولی امام خمینی پیش از علامه، استاد فلسفه بودند آن هم یواشکی در زیرزمین و جمعهای دوسه نفری؛ از این رو علامه وقتی دیدند امام هستند، ابتدا به فقه و اصول پرداختند؛ اما بعد از انقلاب، علامه با شجاعتی کمنظیر آشکارا اقدام به تدریس فلسفه کرد که با توجه به فشارهای مشهد و نجف، درسشان تعطیل و شهریهشان قطع شد.
ولی علامه ناامید نشده و خودشان خدمت آیتالله بروجردی رسیده و گفتند وقتی نجف بودید، شما را حاکم شرع میدانستیم اینجا هم هر چه بفرمایید اجرا میکنیم ولی اگر فلسفه نباشد، این همه اشکالات غرب و شرق را چه کسی جواب دهد؟
آیتالله بروجردی گفتند که پاسخ آنها در اصول فقه وجود دارد؛ علامه پرسیدند در کجای اصول؟
و نهایتا توانستند ایشان را به برگزاری درس فلسفه راضی کنند.
یادم نمیرود در مشهد میرزا مهدی اصفهانی میخواست به علامه ثابت کند که بین دین و فلسفه اشتراکی وجود ندارد؛ اما علامه نظرش این بود که اینها(مخالفان فلسفه) با مفاهیم آشنا نیستند و مسأله خوب برایشان روشن نشده است وگرنه اختلافی با هم نداریم که بحث کنیم.
خود بنده نیز بعد از عمری سروکار داشتن با علامه طباطبایی و فلسفه، ذرهای انحراف از دین در آن ندیدهام؛ بلکه معتقدم برای دینداری باید فیلسوف بود؛ اول تا آخر قرآن، عالیترین فلسفه (به معنای بحث آزاد عقلی) و استدلال عقلی محض است.
تفاوت آثار فلسفی علامه طباطبایی با اسفار ملاصدرا این است که علامه فقط بحث عقلی کرده و فلسفه را با عرفان و … نیامیخته است؛ همین وگرنه هیچ اختلافی با هم ندارند.
تسنیم: در گذشته ظاهرا علمای مخالف فلسفه با سایرین صرفا اختلاف علمی داشتند؛ اما امروز شاهد هستیم متأسفانه برخی دعوایشان از مباحث علمی فراتر رفته و به جسارت و وهن یکدیگر رسیده است.
ضرابی: این همیشه بوده است؛ هر حرف منطقی که بگویی، گوش نمیکنند؛ آن اوایل یادم هست برخی علما سفارش میکردند طلاب با من ارتباط نداشته باشند که مبادا گمراه شوند!
تسنیم: گاهی اشتباه اصطلاحی در اطلاق اتفاق میافتد مثلا عموم، عارف را فردی پارسا، متقی و زاهد میدانند و اهل علم، عارف را اهل عرفان نظری، وحدت وجود و …؛ آیا این اختلاف، اشتباه است یا مسامحه در تعبیر، منشأ برخی اختلافات شده است؟
ضرابی: پاسخ من همان نظر علامه است که گفتند مخالفان با مفاهیم و اصطلاحات، آشنا نیستند وگرنه خودشان عارف درجه یک هستند (مثل میرزاجوادآقا تهرانی یا آیتالله بهجت که شاید حتی یک بار هم اسم عرفان را نیاورد، اولین عارف بود).
آیتالله سیدان در مشهد با عرفا رفیق است؛ به نظر من که 40 سال با امثال این بزرگان مخالف فلسفه بودهام، اختلافی وجود ندارد و به تعبیر امام خمینی(ره)، تفاوتها از باب تفاوت زبانهاست وگرنه، عنب و اوزوم هر دو به معنای انگور هستند.
البته اختلافات افراطگونهای که دیده میشود به علت ترس و وحشت از فلسفه هم هست و چه بسا تعمدی؛ وگرنه مگر آیتالله قاضی در فلسفه چه میگفتند که میخواستند ایشان را بکشند؟
تسنیم: عدهای در فضای امروز جمهوری اسلامی تلاش دارند که علامه طباطبایی (چه پیش از انقلاب و چه بعد از آن) را شخصیتی زاویهدار با انقلاب معرفی کنند؛ در پاسخ شما نکتهای دارید از ده پانزده سال خدمت ایشان به انقلاب اسلامی؟
ضرابی: من چهارساعت، چهارساعت خدمت علامه طباطبایی بودم؛ ولی چنین چیزی نه دیدم و نه شنیدم.
در کتاب ولایت و زعامت که ایشان بعد از رحلت آیت الله بروجردی نوشته و شامل 10 مقاله از اساتید مختلف از جمله شهید مطهری پیرامون مرجعیت و روحانیت است، حتی محکمتر از امام خمینی درباره ولایت فقیه سخن گفته است؛ با این حال مشخص است دشمن خوب دارد کار میکند که ادعای مضحکی چون زاویهدار بودن علامه با انقلاب مطرح میشود!
چنانکه رهبر معظم انقلاب هم فرمودند، در واقع این شاگردان علامه مثل شهید مطهری بودند که انقلاب را جلو بردند؛ به عبارت دیگر، علامه طباطبایی با شاگردان انقلابی که پرورش داد، انقلاب را به ثمر رساند؛ خود شهید مطهری میگوید کلید رفع همه شبهات برای من، المیزان است.
من هم میگویم المیزان، دین است و همه دین، حکومت و انقلاب اسلامی؛ این کتاب باید نوشته میشد تا انقلاب پیروز شود.
بنابراین علامه برای انقلاب همه کار کرد اما بدون سروصدا؛ به گونهای که اگر با ایشان درباره انقلاب صحبت میشد، طوری نشان میدادند که گویا با امام خمینی زاویه دارند؛ مانند آیتالله بهجت که در کنار امام خمینی و علامه طباطبایی، جزو ارکان انقلاب اسلامی بودند اما به ظاهر فقط مشغول نماز و عرفان و اخلاق(حتی وقتی خبرگان از امام خواستند درس اخلاق بگوید، ایشان آنها را به آیتالله بهجت ارجاع دادند).
جوانان چه در حوزه چه دانشگاه، امروز اهل مطالعه نیستند و پای درس نمینشینند که مطلع شوند در نتیجه گرفتار این گونه شبهات بیاساس می شوند.
تاکنون بیش از 400 جلسه جلد 9 بحار را که مربوط به مباحث ولایت است، شرح دادهام(احتجاجات لا معالملل المختلفه) اما نه مردم نه طلاب نمیپسندند چون دست روی نقطه ضعفشان گذاشتهایم؛ دلسوزان هم توصیه میکنند به پر و پای مردم نپیچ، در منبر صرفا کرامت بگو و اشارهای به مسائل اخلاقی داشته باش.
تسنیم: علامه طباطبایی با تشخیص درست نسبت به شرایط و مسائل زمانه خود، امتداد اجتماعی فلسفه در آن زمان را درست درک کرده و توانستند به خوبی پاسخگوی شبهات و نیاز جوانان باشند؛ این امتداد اجتماعی فلسفه در برهه کنونی که در گام دوم انقلاب اسلامی قرار داریم و رهبری نیز بر این امتداد تأکید دارند، چگونه میتواند باشد؟
ضرابی: سیدجلال آشتیانی از قول میرزااحمد کفایی پسر آخوند نقل میکند که هر که بخواهد عقاید و کتاب توحید اصول کافی و توحید صدوق را بفهمد، بدون تخصص در مسائل عقلی میسر نیست؛ ببینید خودش این را میفهمید ولی کارش فقه و اصول بود در حالیکه اصول فقهی که نتوانسته جبر و اختیار به این روشنی را حل کند، چطور میتواند پاسخگوی مسائل منطقی و عقلانی باشد؟.
فلسفه یعنی تعقل آزاد از این رو علامه هم در کتاب بدایهالحکمه خود فقط استدلال دارد.
انقلاب اسلامی نیز امری فطری و انسانی بود که بدون تعقل کمتر درک میشد؛ از طرفی میدانیم که اولین کار امام زمان(عج) پس از ظهور، تکمیل عقلها است چراکه بدون عقل انسان از همه مواهب محروم میماند.
بنابراین فلسفه به معنای تعقل و استدلال، اصلا چیز ترسناکی نیست و امروزه آنقدر اهمیت دارد که از واجبات محسوب میشود و میبینیم حتی به کودکان هم تفکر فلسفی آموزش میدهند؛ خود علامه طباطبایی برای سنین دبستان اصول اعتقادی نوشتهاند، در دانشگاه هم بدون فلسفه نمیشود تدریس کرد؛ اول باید تعقل جوان را درست کرد تا به تعبد برسد؛ تا فلسفه نباشد، اعتقادات قوی و یقینی نخواهیم داشت؛ البته فلسفهای که مثل امام، علامه طباطبایی و شهید مطهری خوانده شود نه سطحی و صرفا برای امتحان و کسب نمره.
تسنیم: علامه طباطبایی سال 60 مصاحبهای با روزنامه اطلاعات انجام داده و گفتند «من اساسا در علومی که شیرازه سیاسی داشته است ورود نکردهام ولکن از جهت نظری آثاری دارم»؛ اینکه علامه بر خلاف همعصران خود وارد عرصه عملی مبارزه سیاسی نشدند، مبتنی بر نگاه فلسفی خاصی بود یا سلیقه شخصی ایشان؟
ضرابی: هم فلسفه هم عرفان میگویند حکومت الله و حکومت اسلام؛ قبلا هم عرض کردم که این عدم ورود صریح، تاکتیک علامه بود برای اینکه بتواند کار کند(چنانکه شهید مطهری نیز با اینکه رییس شورای انقلاب بود اصلا انقلابی شناخته نمیشد) وگرنه فارغ از همه اقداماتشان در حمایت از انقلاب، ریشه حکومت شاهنشاهی و غیراسلامی را با همین المیزان زدند.
در واقع انقلاب اسلامی یک رکن آشکار به نام امام خمینی داشت و دو رکن مخفی که آیتالله بهجت و علامه طباطبایی بودند و اگر آشکار بودند، امکان کار و تأثیر پیدا نمیکردند.
تسنیم: در پایان اگر نکته ای دارید بفرمایید.
ضرابی: آقای بهجت به فرزندشان گفتند اگر این انقلاب به هم بخورد، تا امام زمان(عج) نیاید دیگر خبری نیست؛ در این بین مهمترین مشکل انقلاب ما کمکاری در حوزه جهاد اکبر بوده است که برخی مسئولان غیرمتعهد و نالایق روی کار آمدهاند.
حزباللهی بودن که صرفا به داشتن ریش و ظاهر مذهبی نیست؛ حزباللهی کسی است که خدا را حاکم و ناظر برخود میبیند؛ بنابراین اخلاقمداری، رعایت حقوق اجتماعی، تعهد و مسئولیتپذیری، سلامت نفس و … از ویژگیهای بارز حزبالله باید باشد؛ این افراد از جمله طلاب باید بهترین اخلاقها را داشته باشند در حالیکه امروزه درس اخلاق حوزههای علمیه در بیان چند کرامت خلاصه میشود؛ این است که میبینیم سرگذشت بزرگان را میخوانند اما هیچ تغییر و شباهتی به آنها پیدا نمیکنند؛ با این وضعیت نمیشود جامعهسازی کرد.
درست است که نظام ولایت فقیه حاکم است؛ اما چه سود وقتی حرف ولی روی زمین میماند؟
به ویژه در سطوح مدیریتی باید کاری کرد که حرف، حرف ولی فقیه باشد نه اینکه هر مدیری طبق سلیقه خود عمل کند.
بر این اساس، مهمترین چیزی که در حال حاضر باید روی آن کار شود، اخلاق و عقاید است ولی مگر الان در مجالس حسینی میشود عقاید گفت؟
کسی گوشش بدهکار نیست؛ متاسفانه برخی مواقع با اخلاق منهای عقاید پیش رفتهایم و این باید اصلاح شود.
خبرنگار: علی رضایی
انتهای پیام/