تأملی راهبردی بر نسبت دشمنشناسی و شکوفایی نیروهای انقلابی - تسنیم
اگر جهاد به عنوان یکی از عمیق ترین سطوح تعالی انسان مؤمن، بدون دشمن تحقق نمی یابد، پس شناخت دقیق دشمن، یکی از ضرورت های رشد راهبردی در مسیر حق است.

خبرگزاری تسنیم ـ میلاد حسنزاده؛ در مسیر رشد انسان مؤمن، عوامل متعددی دخیلاند: توکل، خودسازی، بصیرت، هدفمندی، و پیوستگی در مسیر حق.
اما یکی از مؤلفههایی که کمتر بهصورت علمی و دقیق تبیین شده، نقش دشمن در شکلدهی به کیفیت رشد و سطح انگیزش فردی و جمعی است.
اینکه انسان در برابر چه کسی یا چه چیزی میایستد، تأثیر مستقیمی بر آن دارد که چگونه میاندیشد، چگونه میکوشد و تا کجا پیش میرود.
در ادبیات اسلامی، واژهی «جهاد» صرفاً بهمعنای تلاش نیست؛ بلکه نوعی تلاش است که در دلِ مواجهه با خصم شکل میگیرد.
رهبر انقلاب در تبیینی روشن از این معنا در دیدار با اساتید دانشگاه (1389/6/14) فرمودند: «جهاد یک معنای خاصی دارد.
معنای جهاد فقط تلاش نیست.
در مفهوم اسلامی، جهاد عبارت است از آن تلاشی که در مقابل یک دشمن است، در مقابل یک خصم است…»
این تعبیر، یکی از مفاهیم کلیدی در نسبت بین دشمنشناسی و رشد است.
اگر جهاد بهعنوان یکی از عمیقترین سطوح تعالی انسان مؤمن، بدون دشمن تحقق نمییابد، پس شناخت دقیق دشمن، یکی از ضرورتهای رشد راهبردی در مسیر حق است.
چرا «دشمن بزرگتر» اهمیت دارد؟
همهی ما در زندگی با چالشهایی روبهرو هستیم؛ گاه بیرونی، گاه درونی.
اما جنس این چالشها و سطح آنها، تعیین میکند که ظرفیتهای ما تا کجا آزاد و فعال شوند.
انسان، متناسب با تصویری که از مانع و خصم دارد، انگیزش و ارادهی خود را سازمان میدهد.
اگر دشمن، صرفاً در حد یک رقیب شخصی یا مسئلهای کوتاهمدت تعریف شود، کنش انسان نیز معمولاً در همان مقیاس باقی میماند: سطحی، مقطعی و فاقد افق تمدنی.
اما وقتی فرد، خود را در معرض تهدیدی بزرگ، ساختاری و ریشهدار میبیند _مثل نظام سلطه، پروژهی نفوذ، یا جنگ شناختی جهانی_ طبیعتاً میدان تلاش، شکل و محتوای دیگری پیدا میکند.
اینجاست که «دشمنِ بزرگ»، نه از سر توهم، بلکه بهعنوان عنصری واقعی، به موتور محرکهی رشد بدل میشود.
در خاطرهای از شهید فخریزاده که همسرش در کتاب «شنبهی آرام» روایت کرده، جملهای آمده که بهطرز شگفتآوری این پیوند را نشانمیدهد.
او میگوید: «هرچی من بیشتر کار کنم، نتانیاهو و ترامپ کمتر خواب راحت به چشمشون میاد.»
این جمله، یک شعار نیست؛ بلکه روایتی از شکلگیری هویت کنشگر در نسبت با دشمن بزرگ است.
فخریزاده نه صرفاً بهعنوان یک دانشمند، بلکه به مثابه یک مجاهد علمی میاندیشید.
برای او، دشمن صرفاً مانعی در مسیر پژوهش نبود، بلکه دلیل و انگیزهای برای تداوم بیوقفهی تلاش است.
اینکه یک انسان، تصویر دشمن را نه برای ترس، بلکه برای نظمدهی به تلاش خود به کار بگیرد، یکی از پیچیدهترین سطوح بلوغ انقلابی است.
فخریزاده بهجای آنکه از قدرت دشمن دچار انفعال شود، قدرت دشمن را بهانهای برای ارتقای مستمر خود قرار داد.
این همان نقطهای است که ترسیم دشمن بزرگ، به ساخت ارادهی بزرگ منتهی میشود.
ممکن است برخی تصور کنند که پرداختن به دشمن، ذهن را گرفتار بدبینی، بیاعتمادی یا توهم توطئه میکند.
این نگرانی وقتی بهجاست که دشمن بهصورت بیتحلیل، کلیگویی و هیجانی تصویر شود.
اما اگر دشمنشناسی، مبتنی بر داده، اسناد، روندهای تاریخی و تحلیل ساختاری باشد، نهتنها مایهی انحراف نمیشود، بلکه رکن ضروری برای طراحی مأموریت فردی و جمعی است.
انسان وقتی میداند با چه کسی یا چه ساختاری درگیر است، بهتر میتواند هدفگذاری کند، منابع خود را تخصیص دهد و استراتژی مناسبی طراحی کند.
بهبیاندیگر، شناخت خصم، شرط برنامهریزی در جهاد است.
نکتهی مهم این است که خصم فقط در میدان نظامی یا سیاسی ظهور نمیکند.
هر حوزهای از زندگی اجتماعی _علم، رسانه، فرهنگ، اقتصاد_ میدان مواجههای خاص دارد که نیازمند تشخیص دشمن واقعی در همان فضا است.
برای نمونه؛ در رسانه، دشمن ممکن است تولید انبوه روایتهای تحقیرکننده از هویت ایرانی_اسلامی باشد.
در علم و فناوری، دشمن میتواند «وابسته نگهداشتن کشور» در چرخهی واردات دانش و ابزار باشد.
در فرهنگ، دشمن شاید تلاش هوشمندانه برای استحالهی ارزشهای انقلاب از درون باشد.
در سطح فردی نیز همین منطق حاکم است.
یک معلم انقلابی اگر خصمش را تنها بینظمی کلاس یا ضعف انضباط دانشآموز بداند، در همان سطح باقی میماند؛ اما اگر دشمن خود را «نظام آموزشی سکولارِ جهانوطنی» ببیند که در پی تربیت نسلی منفعل و بریده از ریشههای معرفتی خود است، آنگاه افق تلاش او تغییر میکند.
یک مهندس متعهد اگر فقط به رفع نواقص فنی پروژهای روزمره بیندیشد، پیش نمیرود؛ اما اگر «مهندسی مصرفگرا و وابسته به فناوری وارداتی» را خصم خود بداند، میتواند در مسیر طراحی نظاممندِ استقلال صنعتی گام بردارد.
یا یک پژوهشگر علوم انسانی اسلامی، اگر دشمن خود را تنها کمتوجهی به آثارش در فضای آکادمیک بداند، دچار انفعال خواهد شد؛ اما اگر خصمش را «منظومه نظری غربزدهای» تعریف کند که حقیقت را در افق غیرتوحیدی تفسیر میکند، آنگاه میدان تحقیق و نقشآفرینیاش وسعتی تمدنی مییابد.
وقتی کنشگر انقلابی این خصمها را بهدرستی تشخیص دهد، دیگر پژوهش یا اقدام او صرفاً یک تلاش فنی یا اداری نیست؛ بلکه جهادی هوشمندانه و جهتدار میشود.
اینگونه است که عرصههای عادی، به میدانهای مقاومت بدل میشوند.
در نهایت، آنچه تعیین میکند انسان تا کجا در مسیر حق پیش رود، فقط آرمانهای کلی نیست؛ بلکه کیفیت موانعی است که در برابر خود میبیند.
دشمنِ بزرگ، به انسان کمک میکند افقِ بلندتری ببیند، و برای رسیدن به آن، سختکوشتر، هوشمندتر و هدفمندتر باشد.
شناخت دشمن به مثابه تعیین مختصات جهاد
اگر رهبر انقلاب بارها بر «شناخت جبههی دشمن» تأکید میکنند، این تأکید نه صرفاً برای تهییج، بلکه برای مهندسی ارادههای بزرگ است.
بدون این مهندسی، نیروهای مؤمن درگیر جزئیات، روزمرگی یا رقابتهای سطحی میشوند.
در فرآیند رشد فرد مؤمن انقلابی، عوامل متعددی دخیلاند؛ اما در این میان، شناخت دشمن در مقیاس واقعی، یکی از عناصر انگیزهساز و ساختاردهنده به ارادهی جهادی است.
نه برای نفرتپراکنی، نه برای توهم؛ بلکه برای نظمبخشی به مأموریت فردی، و ترازسازی حرکتهای راهبردی.
وقتی فرد یا جامعهای دریابد که با چه سازوکاری از سلطه، نفوذ، یا اغوا مواجه است، تلاش او رنگی دیگر میگیرد؛ جدیتر، متمرکزتر و جهتمندتر.
در این مسیر، برخی اندیشمندان معاصر با تکیهبر همین اصل، توانستهاند نقشآفرینی متفاوتی در زیستبوم فکری انقلاب ایفا کنند.
از جمله چهرههایی که درک عمیقی از «خصم» در ابعاد رسانهای، شناختی و تمدنی داشت و همزمان کوشید تا این شناخت را به یک راهبرد علمی_جهادی تبدیل کند، استاد فقید، مرحوم فرجنژاد بود.
او دشمن را نه صرفاً به مثابه تهدید، بلکه بهعنوان یک شاخصِ جهتبخش میفهمید؛ شاخصی که میتواند افق مجاهدت را ترسیم کند و سطح ارادهی انسان مؤمن را ارتقا دهد.
آنچه از چنین الگوهایی میتوان آموخت آن است که تصویر دقیق و بزرگ از دشمن، نه ما را میترساند و نه متوقف میکند؛ بلکه اگر با تحلیل و تعهد همراه شود، میتواند ما را به مرزهای جدیدی از شکوفایی علمی، فرهنگی و تمدنی رهنمون سازد.
انتهای پیام/