خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

سه شنبه، 17 تیر 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

گفت‌وگو با ایرانگردی که شفاف‌ترین مواضع را دربارۀ تهاجم رژیم جعلی گرفت/جواد قارایی: بی‌حرمتی به مادرم ایران را برنمی‌تابم

مشرق | فرهنگی و هنری | سه شنبه، 17 تیر 1404 - 18:00
هرکسی که ایرانی اصیل، شریف، باوجدان و ریشه‌دار باشد، بدون تردید در برابر دشمن می‌ایستد. باور بفرمایید من افرادی را که چنین نکردند، راستش را بخواهید حتی آن‌ها را هم‌وطن خود نمی‌دانم.
ايران،وطن،عشق،جنگ،تهران،كشور،حمله،ايرانگرد،اسرائيل،ساخت،پدر، ...

اجازه بدهید از جمله‌ای آغاز کنیم که معمولاً در ابتدای مستندهای شما شنیده می‌شود؛ جمله‌ای که به نوعی به امضای شخصی شما تبدیل شده: «من جواد قارایی هستم.
ایران را کشوری منحصربه‌فرد می‌دانم.» حال که در کشور جنگی رخ داده، مایلیم به همان لحظات آغازین برگردیم.
شما آن زمان در تهران نبودید، درست است؟
بله، درست است.
من در کوه‌های الموت، واقع در استان قزوین مشغول کار بودم.
صبح که از خواب برخاستم، متوجه شدم جنگ آغاز شده است.
بسیار خشمگین شدم.
به‌قدری که همان روز تصمیم گرفتم به تهران بازگردم؛ چراکه واقعاً توان ماندن در آن منطقه را نداشتم.
وقتی دیدم تهران نیز هدف بمباران قرار گرفته، احساس کردم باید فوراً بازگردم و هرکاری که از دستم برمی‌آید انجام دهم.
شما به‌سرعت موضع گرفتید، چه چیزی باعث شد که چنین واکنش قاطعی داشته باشید؟
آن لحظه دقیقاً چه احساسی داشتید؟
اجازه دهید صریح بگویم.
نمی‌توانم درک کنم که فردی در یک کشور متولد شده باشد، آن هم کشوری با تمدنی ده‌هزار ساله.
در آن رشد کرده باشد و به آن عشق بورزد و آنگاه در برابر حمله به آن کشور سکوت اختیار کند.
برای من ایران همچون پدر و مادر است.
اگر کسی به پدر و مادر من توهین کند، تعرض کند یا حتی سخن نامناسبی بگوید، قطعاً واکنش نشان می‌دهم و اجازه نمی‌دهم کوچک‌ترین آسیبی به ایران وارد شود.
به همین دلیل، کسانی که هیچ واکنشی نشان ندادند یا واکنش‌شان بسیار سطحی بود، به نظرم دلبستگی عمیقی به ایران ندارند.
برایشان مهم نیست که ایران باشد یا نباشد.
هرکسی که ایرانی اصیل، شریف، باوجدان و ریشه‌دار باشد، بدون تردید در برابر دشمن می‌ایستد.
در همان لحظه نخست واکنش سختی نشان خواهد داد.
باور بفرمایید من افرادی را که چنین نکردند، اصلاً نمی‌توانم درک کنم.
راستش را بخواهید حتی آن‌ها را هم‌وطن خود نمی‌دانم.
بازگشت از الموت و واکنش به جنگ:
جواد قارایی در زمان آغاز جنگ در کوه‌های الموت بود.
به‌محض اطلاع از بمباران تهران، تصمیم گرفت به شهر بازگردد تا در کنار مردم باشد.
او می‌گوید نمی‌تواند سکوت در برابر حمله به وطن را درک کند و واکنش‌نشان‌ندادن را نشانه بی‌تفاوتی نسبت به ایران می‌داند.
قارایی معتقد است کسی که عاشق وطن باشد، نمی‌تواند نسبت به خطرهای آن بی‌تفاوت بماند و باید در برابر دشمن ایستادگی کند.
عشق به ایران برای او شبیه عشق به پدر و مادر است و سکوت در برابر حمله به وطن را معادل بی‌غیرتی و بی‌ریشگی قلمداد می‌کند.
به نظر می‌رسد تجربه‌ شما در ساخت مجموعه «ایرانگرد» در شکل‌گیری چنین نگاهی بی‌تأثیر نبوده است.
درست است؟
کاملاً همین‌طور است.
همیشه گفته‌ام و باز هم تکرار می‌کنم: تا آگاهی نباشد، عشق شکل نمی‌گیرد و تا عشق نباشد، محافظتی هم صورت نمی‌گیرد.
من نسبت به وطنم آگاهی دارم؛ بسیار سفر کرده‌ام، بسیار مطالعه کرده‌ام، ایران را دیده‌ام، لمس کرده‌ام و با همه ابعادش آشنا شده‌ام.
این شناخت، عشق آفریده و این عشق، تعهد به همراه داشته است.
اما پرسشی مهم در اینجا مطرح می‌شود.
بسیاری از کسانی که در دوران جنگ ایران و عراق به جبهه رفتند، نه مطالعه‌ای درباره تمدن ایران داشتند، نه ایران را گشته بودند و حتی برخی از آن‌ها بی‌سواد بودند.
با این حال، جان خود را فدای وطن کردند.
عشق به وطن، فقط از طریق مطالعه و سفر حاصل نمی‌شود.
حب وطن علاوه بر شناخت، یک معرفت درونی و ذاتی نیز می‌طلبد.
شاید من ایران را دیده‌ام، عاشق شده‌ام و اکنون آماده‌ام برای آن جان دهم اما آن روستایی بی‌سواد که شاید هیچ‌گاه از روستای خود نیز فراتر نرفته بود، او هم رفت و جانش را فدای کشور کرد.
این یعنی ریشه‌های عشق به وطن، در ذات انسان، در تربیت خانوادگی و در باورهای درونی ریشه دارد.
باید این ریشه بیدار شود.
بسیاری از آن عزیزان مانند من، ایران را نگشته بودند، اما دلشان جای درستی افتاده بود.
من احساس می‌کنم مثلاً وقتی شما با یک بختیاری مواجه می‌شوید که تفنگ بر دوش دارد، و می‌بینید چگونه با غیرت و شرافت زندگی می‌کند، آن حس غیرت به شکل طبیعی در درونتان بیدار می‌شود.
آن تصویرها انگار در مواضعتان اثر گذاشته است.
تجربه‌هایی که لمس می‌کنیم تأثیر بسیار زیادی دارد.
اما حتی اگر من هیچ‌کدام از آن‌ها را نمی‌دیدم، باز هم عاشق وطنم بودم.
اصلاً همین عشق به وطن بود که مرا به مسیر ایرانگردی کشاند.
این عشق باعث شد تصمیم بگیرم مستندهایی درباره ایران بسازم؛ درباره جاذبه‌های تاریخی، فرهنگی، تمدنی، مردمی و طبیعی آن.
همه این‌ها جمع شد تا مجموعه «ایرانگرد» شکل بگیرد.
ایرانگرد زاییده عشق به وطن بود.
اگر آن عشق وجود نداشت، من هرگز تصمیم نمی‌گرفتم خانه‌ام را بفروشم.
آن زمان، سازمان صداوسیما به من اجازه نمی‌داد پروژه‌ای ارائه کنم یا بودجه‌ای بگیرم.
اما من خانه‌ام را فروختم و این کار را فقط به عشق ایران انجام دادم؛ نه برای کار، نه برای کسب درآمد.
پیش از آن درآمد بدی نداشتم.
در دوران جوانی‌ام در بازار فعال بودم و برای خودم بنکدار محسوب می‌شدم.
وضعیت مالی‌ام بسیار خوب بود.
اما فضای بازار را دوست نداشتم؛ حال و هوای آن را نمی‌پسندیدم.
روحیه‌ام با آن فضا و با کارهای اداری هم‌خوانی نداشت.
دلم می‌خواست روی پای خودم بایستم و آنچه به آن ایمان دارم، بشود کارم.
تصمیم به فروش خانه واقعاً سنگین است.
هیچ تضمینی هم وجود نداشت که این پروژه موفق شود یا حتی دیده شود.
من خانه‌ام را فروختم بدون آنکه هیچ‌کس سفارش کار داده باشد یا حتی وعده‌ای به من بدهد.
کسی نگفت «تو بساز، شاید خریدیم، شاید حمایت کردیم.» هیچ تضمینی نبود.
حتی احتمال می‌دادم اصلاً کسی این مستند را نخرد یا حمایتی دریافت نکنم.
اما چون به هدفم ایمان داشتم، این کار را کردم.
خانه‌ام را فروختم، خودم با همسر و فرزندم مستأجر شدیم و درنهایت، ایرانگرد ساخته شد.
این عشق، فقط حاصل آگاهی نیست.
گاهی عشق به وطن در ذات انسان نهفته است، حتی اگر از نظر ذهنی آگاهی کامل نداشته باشد.
ما دیدیم که در دوران جنگ، بسیاری از مردمان روستاها، کسانی که حتی یک کتاب هم نخوانده بودند، کسانی که شاید بی‌سواد بودند، به جبهه رفتند و جانشان را ـ که باارزش‌ترین دارایی‌شان بودـ فدای وطن کردند.
یکی به خاطر ایران، یکی به خاطر خدا، یکی برای حقیقت.
از هر دیدگاهی آمده بودند، اما همه جان دادند.
این برای من بسیار ارزشمند است.
وقتی می‌بینم این انسان‌های شریف و بزرگ‌منش، با اخلاص کامل جان خود را برای وطن فدا می‌کنند از خود می‌پرسم مگر خون من از آن‌ها رنگین‌تر است؟
من افتخار می‌کنم که خاک پای آن‌ها باشم.
کف دست و پای آن‌ها را می‌بوسم و با تمام وجود پای ایران ایستاده‌ام.
اصلاً هرگز، حتی یک قدم عقب‌نشینی نخواهم کرد.
در مستندهای شما هم این حس از همان ابتدا مشخص است.
برخلاف بسیاری از مستندهای طبیعت‌گردی که با توصیف بی‌طرف آغاز می‌شود، شما در آغاز مستندها موضعی روشن و شفاف اتخاذ می‌کنید؛ با جمله معروفتان: «من ایران را کشوری منحصر به‌فرد می‌دانم و...» اجازه بدهید به پرتکرارترین واژه‌ای که در گفت‌وگوهایتان شنیده می‌شود بپردازیم: «وطن.» اما وطن از نگاه شما چیست؟
تعریف شما از این واژه چیست؟
اجازه بدهید برایتان توضیح بدهم.
من وطن را مانند پدر و مادر می‌بینم؛ پدر و مادری که در هر نقطه‌ای از این سرزمین، با هر میزان از توان و امکانات، نهایت تلاش خود را برای محافظت و مراقبت از فرزندانشان انجام می‌دهند.
مادری که تنها سرمایه‌اش شیری‌ است که در سینه دارد و پدری که با زحمت و کارگری، روز را شب می‌کند تا شکم فرزندش سیر بماند، حتی اگر خودش گرسنه بماند.
این‌ها وطن من هستند.
وطن برای من، یک هتل نیست که اگر خدماتش خوب نبود آن را ترک کنم.
وطن همان پدر و مادری‌ است که هرچه در توانش بوده در اختیار من گذاشته است.
وطن به ما گفته است: «من این‌قدر آب دارم، این‌قدر خاک دارم، بیشتر ندارم اما هرچه دارم برای شماست.
در گستره من رشد کنید، زندگی کنید، خوشحال باشید، موفق باشید… اما در لحظه‌های سخت، مرا تنها نگذارید.
من که همه چیزم را برای شما دادم، حالا از من محافظت کنید.» برای همین است که می‌گویم وطن پدر و مادر است و انسانی که در سخت‌ترین شرایط پدر و مادرش را تنها بگذارد، به نظر من بویی از انسانیت نبرده است.
ایرانگرد و عشق به وطن:
قارایی تأکید می‌کند که مستند «ایرانگرد» زاییده عشق عمیق او به ایران است.
او برای ساخت این مجموعه خانه‌اش را فروخت و بدون حمایت مالی یا سفارش رسمی، پروژه را آغاز کرد.
ایران را با تمام اقوام و فرهنگ‌ها دیده، لمس کرده و به آن دلبسته شده است.
از نظر او، عشق به وطن فقط از راه آگاهی نیست، بلکه ریشه در معرفت ذاتی، تربیت خانوادگی و فطرت انسان دارد.
او جان‌فشانی روستاییان بی‌سواد در دوران جنگ را مثال می‌زند تا نشان دهد عشق به وطن فراتر از تحصیلات و سفر است؛ یک حس درونی و مقدس است.
این نگاه صریح طبیعتاً بازخوردهایی به دنبال دارد.
بخشی از آن‌ها را دیده‌ایم؛ هم مثبت، هم منفی.
لطفاً کمی درباره این بازخوردها بگویید.
برای من بازخوردهای مثبت و منفی هیچ تفاوتی ندارند.
نه تأثیری بر باورم دارند، نه مرا دچار تردید یا تغییر مسیر می‌کنند.
چه اگر تمام مردم جهان پشت من بایستند و بگویند با تو هستیم و چه اگر تمام جمعیت کره زمین مقابل من بایستند و بگویند با تو دشمنیم، برای من کوچک‌ترین تفاوتی ندارد.
فلسفه زندگی بر پایه رضایت مردم بنا نشده است.
هیچ انسانی حتی پیامبران الهی نیز نتوانستند همه مردم را با خود همراه کنند.
حضرت موسی، حضرت عیسی، پیامبر اسلام… هیچ‌کدام از ایشان نتوانستند رضایت همگان را به‌دست آورند.
من که عددی نیستم در این بین.
فلسفه این دنیا را آموخته‌ام.
هدف، رضایت خداوند است، نه رضایت بندگان خدا.
ما همگی بنده خدا هستیم و درنهایت این خداوند است که باید پاسخگوی او باشیم، نه مخاطبان شبکه‌های اجتماعی.
رفتار و گفتار و کردار ما باید در پیشگاه پروردگار سنجیده شود، نه در شمار لایک‌ها و فالوورها.
خیلی نمی‌توانم قبول کنم که به عنوان یک هنرمند مخاطب برایتان مهم نباشد.
مخاطب در یک چیز برایم اهمیت دارد: آگاهی‌بخشی.
تمام دغدغه من این است که بتوانم آگاهی ایجاد کنم.
همین.
من آمده‌ام که آگاهی برسانم و از این دنیا بروم اما در این میان واکنش‌های مردم گاهی شگفت‌آور است.
برخی واکنش‌ها بسیار تند و آزاردهنده بودند.
مثلاً حتی در زمانی که کشور ما زیر بمباران بود و مردم بی‌گناه در خیابان‌ها شهید می‌شدند، عده‌ای نه‌تنها همدردی نکردند، بلکه فحاشی و حمله کردند.
پیش از آغاز جنگ می‌شد برخی افراد را ناآگاه یا فریب‌خورده تلقی کرد.
می‌گفتیم ممکن است تصور کنند اسرائیل یا آمریکا قصد کمک دارند.
اما بعد از آنکه آمریکا و اسرائیل بمب‌های خود را بر سر مردم ما فروریختند، دیگر نمی‌توان گفت کسی فریب خورده است یا نادان است.
از اینجا به بعد، راه فقط دو شاخه می‌شود: راه خیر و راه شر و من موضعم روشن است.
کسانی که در این شرایط می‌گویند «ایران مقصر است»، یا می‌گویند «ایران اشتباه کرده»، از نظر من دیگر در صف دشمن قرار دارند.
من مطمئنم این افراد نه‌تنها با جمهوری اسلامی بلکه با کوروش، داریوش، نادرشاه، شاه‌عباس، فتحعلی‌شاه قاجار، رضاشاه و محمدرضا شاه نیز دشمن‌اند.
چرا؟
چون تاریخ بارها در این سرزمین تکرار شده و امروز ما شاهد بازتکرار همان آزمون‌ها هستیم.
اگر کسی در این شرایط باز هم به دشمن اعتماد دارد، به روشنی باید گفت او در صف دشمنان است و باید در برابرش ایستاد.
از منظر تاریخی شرایط فعلی کشور را مشابه کدام دوره از تاریخ ایران می‌بینید؟
به‌نظر من ما اکنون در حال تکرار تمام دوره‌هایی هستیم که ایران تنها مانده است.
اجازه دهید به چند نمونه اشاره کنم.
در دوره ساسانی، امپراتوری روم ـ که نماد اروپای آن زمان بود ـ به ایران حمله کرد.
در دوران صفویه، عثمانی‌ها به کشورمان حمله کردند، درحالی‌که ما هیچ تجهیزات مدرنی نداشتیم و آن‌ها مجهز به سلاح گرم بودند.
در دوران قاجار، قحطی بزرگی سراسر کشور را فرا گرفت و در دوران رضا شاه نیز کشور با بحران‌های عمیق اقتصادی و سیاسی مواجه شد.
در تمام این دوره‌ها مردم ایران گفته بودند بی‌طرف هستند که «با ما کاری نداشته باشید.» اما چه شد؟
از زمین و آسمان به این ملت حمله شد.
در دوران جمهوری اسلامی هم پس از انقلاب، عراق به کشور ما حمله کرد و تمام اروپا و آمریکا پشت سر عراق ایستادند و ما تنها ماندیم.
امروز نیز دوباره همان تاریخ تکرار شده است.
آمریکا و اسرائیل به ما حمله کرده‌اند.
اروپا و کشورهای عربی با آن‌ها همراه شده‌اند.
روسیه حتی از دادن جنگنده‌های سوخو به ما امتناع کرده است و ما، مثل همیشه در این کره خاکی تنها مانده‌ایم.
وطن، مقاومت و آینده کاری:
قارایی وطن را مانند پدر و مادری فداکار می‌بیند که باید از آن مراقبت کرد، نه مکانی برای بهره‌برداری صرف.
او می‌گوید در جنگ اخیر، برخی مردم با وجود بمباران‌ها به ایران وفادار ماندند، در حالی که عده‌ای حتی همدردی نکردند.
او به صراحت موضع می‌گیرد و معتقد است کسانی که در چنین شرایطی ایران را مقصر می‌دانند، در صف دشمن‌اند.
وی پیشنهاد ساخت سلاح هسته‌ای برای بازدارندگی را داده و قصد دارد «ایرانگرد» را ادامه دهد.
همچنین پروژه‌ای با عنوان «تهران‌جان» برای معرفی زیبایی‌های تهران در نظر دارد که آن را قلب مقاومت ایران می‌داند.
ایران همیشه تنهاست و همیشه باید روی پای خودش بایستد.
من فکر می‌کنم بهترین راهکار برای بازدارندگی و حاکم‌کردن صلح در کشور، ساخت سلاح هسته‌ای است.
نه برای حمله، نه برای استفاده؛ فقط برای بازدارندگی.
سلاح هسته‌ای همان‌طور که می‌دانید ابزار استفاده نیست؛ ابزار بازدارندگی است.
امروز کشورهایی مانند آمریکا، روسیه، چین، فرانسه، انگلستان، اسرائیل، کلاهک‌هایی در اختیار دارند که می‌توانند صد بار کره زمین را نابود کنند.
این یعنی فلسفه این سلاح‌ها استفاده نیست، بلکه بازدارندگی است.
در یکی از برنامه‌هایم، از رهبر معظم انقلاب درخواست کردم که حکم ساخت سلاح هسته‌ای را تغییر دهند.
نه حکم استفاده، چون استفاده حرام است؛ زیرا جان انسان‌های بی‌گناه، پوشش گیاهی و جانوری از بین می‌رود اما ساخت آن از نظر من حرام نیست.
من به‌عنوان نماینده بخش بزرگی از مردم که در این دوازده، سیزده روز جنگ با آن‌ها در ارتباط بوده‌ام، از ایشان خواهش کردم که مجوز ساخت سلاح هسته‌ای برای بازدارندگی صادر شود.
امیدوارم این درخواست به مطالبه‌ای ملی تبدیل شود؛ برای حفاظت از ایران.
در این مدت به ساخت مستند درباره جنگ فکر کرده‌اید؟
نه خیلی.
ذهنم آن‌قدر درگیر آگاهی‌رسانی بود که تمرکز کامل داشتم روی اینکه مردم کشورم بیشتر آگاه شوند.
در صفحه‌های مجازی‌ام، دائم فکت‌های تاریخی می‌گذاشتم، منابع معتبر می‌آوردم و تلاشم این بود که افق دید مخاطب وسیع‌تر شود اما ایده ساخت چنین مستندی، چراکه نه؟
گزینه‌ خوبی است.
شاید در آینده به‌طور جدی‌تر به آن فکر کنم.
و آینده «ایرانگرد»؟
پس از جنگ چه می‌خواهید بسازید؟
من همچنان عاشق آن هستم که زیبایی‌ها، دارایی‌ها و ظرفیت‌های بی‌نظیر ایران عزیزمان را به تصویر بکشم.
احساس می‌کنم «ایرانگرد» اثر زیادی داشت در اینکه مردم عاشق ایران شوند؛ نسبت به آن آگاه‌تر شوند و دلبستگی بیشتری پیدا کنند.
گردشگری داخلی رشد پیدا کرد.
اما هدف من چیزی فراتر از گردشگری بود: اینکه مردم و مسئولان، ایران را بیشتر بشناسند و بیشتر به آن عشق بورزند.
این بزرگ‌ترین مسئولیتی است که بر دوش خودم احساس می‌کنم.
ساخت مستندهای روایی، جنگی و سیاسی، بر عهده اساتید بزرگی است که در این حوزه‌ها فعال‌اند.
رسالت من روایت زیبایی‌ها، تاریخ، تمدن، فرهنگ، طبیعت و تمام آن چیزی است که ایران را متمایز کرده است.
من می‌خواهم این داشته‌های بی‌نظیر را به بهترین شکل ممکن نشان دهم تا مردم آگاه‌تر شوند.
چون باور دارم که آگاهی می‌آورد عشق و عشق می‌آورد حفاظت.
رسالت من همچنان همین است: شکل‌دادن به عشق به وطن و بله، در فصل‌های بعدی «ایرانگرد» حتماً از فراز و فرودهای تاریخی کشورمان در دوره‌های مختلف بیشتر خواهم گفت چون مردم باید تاریخ خود را بشناسند.
چرا در مجموعه «ایرانگرد» هیچ‌گاه به تهران نپرداختید؟
چون الان تهران دیگر به شهر مقاومت تبدیل شده.
پیش از آغاز جنگ طرحی را به سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران ارائه کرده بودم.
نام این طرح «تهران‌جان» بود.
قرار بود مجموعه‌ای مستند درباره جاذبه‌های تاریخی، فرهنگی، طبیعی و مردم‌شناسی تهران ساخته شود.
من به‌صورت شخصی این طرح را پیشنهاد داده بودم، چون معتقدم تهران شهری مظلوم است.
اغلب مردم تهران را فقط با شلوغی، آلودگی هوا، صدای بوق و ترافیک می‌شناسند، درحالی‌که این شهر زیبایی‌ها و ظرفیت‌های فوق‌العاده‌ای در زمینه تاریخ، طبیعت، فرهنگ و مردم دارد.
امیدوارم پس از جنگ، بتوانیم این پروژه را اجرا کنیم.
پس از شروع جنگ، تهران برای شما معنای تازه‌ای پیدا کرده؟
قطعاً.
امروز، تهران فقط یک کلان‌شهر نیست؛ به‌نظر من تهران، قلب مقاومت ایران است.
چرا؟
چون از همه اقوام ایرانی در تهران حضور دارند.
وقتی در یک اداره یا محل کار از افراد می‌پرسید اهل کجا هستند، هرکدام متعلق به یکی از شهرها و قوم‌های این سرزمین‌اند.
در روزهای سخت، در روزهای بمباران، همه این اقوام با هم ایستادند و از تهران، از ایران دفاع کردند.
در همین‌جا می‌خواهم از مردم شجاع، باشرف، باغیرت و باتمدن ایران تشکر کنم.
مردم ما در زمان جنگ، اختلافات را کنار گذاشتند، متحد شدند و در برابر دشمن ایستادند.
این یعنی ریشه‌دار بودن ملت ایران.
اسرائیل و آمریکا کشورهایی بدون ریشه‌اند.
اسرائیل موجودیتی جعلی‌ است که تنها ۷۷ سال از تأسیس آن می‌گذرد.
ایالات متحده نیز در طول تاریخ خود میلیون‌ها بومی سرخ‌پوست را قتل‌عام کرد، سرزمین‌شان را غصب کرد و امروز با فریاد حقوق بشر به جهان درس می‌دهد.
کشوری که بر نسل‌کشی بنا شده نمی‌تواند عمق ریشه‌های یک ملت را درک کند.
آن‌ها تصور می‌کردند با حمله نظامی مردم ایران به‌خاطر اختلافات داخلی کشور را رها می‌کنند، به خیابان می‌ریزند و آن را تجزیه خواهند کرد.
اما آن‌ها نفهمیدند که ایران ریشه دارد.
ایران هزاران سال تاریخ، فرهنگ و تمدن دارد.
مردمی دارد که با وجود تمام اختلاف‌ها، در لحظه خطر کنار هم می‌ایستند.
در روزهای اخیر شهدای بسیاری داده‌ایم.
کدام‌یک برای شما تأثیر عمیق‌تری داشت؟
یکی از تأثیرگذارترین لحظات برای من دیدن تصویر نوزادی بود که فکر می‌کنم کمتر از یک‌سال داشت.
متأسفانه اسمش را به خاطر ندارم، اما آن تصویر برایم بسیار سنگین بود.
این کودک، نه نظامی بود و نه چیزی از جنگ می‌دانست.
هیچ‌گونه سلاحی به‌دست نگرفته بود، اما جانش را از دست داد.
از خودم پرسیدم این کودک چه گناهی داشت؟
ما در این روزها زنان باردار، دختران و پسران نوجوان و مردم عادی بسیاری را از دست دادیم که هیچ‌کدامشان گناهی نداشتند.
این‌ها فقط انسان بودند، بی‌دفاع و بی‌پناه.
اما مردانه ایستادند.
نیروهای نظامی ما با آگاهی کامل، لباس رزم به تن کردند و در میدان ایستادند، اما این نوزاد؟
این کودکان؟
آیا مرز میان حق و باطل روشن‌تر از این می‌تواند باشد؟
پیش از این جنگ، بسیاری زیر پست‌های من می‌نوشتند «چرا درباره غزه حرف می‌زنی؟»، «به ما چه مربوط؟»، «چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است.» من همیشه می‌گفتم مسئله فلسطین و اسرائیل، مسئله یک کشور یا یک خط مرزی نیست.
این، مسئله انسانیت است، مسئله شرافت است.
شما نمی‌توانید انسان بودن را به مرزها محدود کنید.
ما یک سیاره داریم، یک کره خاکی که روی آن انسان‌ها زندگی می‌کنند و باید با شرافت و مسئولیت در کنار یکدیگر باشند.
به‌نظرم اگر از بالا و با نگاهی الهی به ماجرا نگاه کنیم، کره زمین پیکره‌ای است که اگر سلول‌های سرطانی مانند رژیم صهیونیستی در بخشی از آن رشد کنند و به سلول‌های سالم حمله کنند، تمام بدن موظف است واکنش نشان دهد؛ مثل سیستم ایمنی بدن.
اگر واکنش نشان ندهد آن سرطان همه‌چیز را می‌بلعد.
و این جنگ همه واقعیت‌ها را روشن می‌کند.
ما در حال مذاکره بودیم.
هیچ جنگی با هیچ‌کس نداشتیم.
هیچ حمله‌ای از سوی ما صورت نگرفته بود.
اما دشمنان ما،بدون هشدار و شبانه حمله کردند.
گروسی، مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، خودش اعلام کرد «هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد ایران به‌دنبال ساخت سلاح هسته‌ای است.» با این‌حال رژیم صهیونیستی به ما حمله کرد.
آمریکا پشت سر آن ایستاد.
آن‌همه هیاهو درباره دیپلماسی به یکباره از بین رفت.
اینجا دیگر جایی برای تردید نیست.
این لحظه‌ای است که حقیقت، بی‌پرده و بی‌نقاب خود را به همه نشان می‌دهد.
آنهایی که حتی اکنون هم واکنش منفعلانه نشان می‌دهند، به‌راستی از انسانیت فاصله گرفته‌اند.
بسیاری از افرادی که معتقد بودند این مسائل به آن‌ها ربطی ندارد، اکنون درک کرده‌اند که چرا دقیقاً تمامی امور به ما مربوط می‌شود.
تمامی مسائل کره زمین به ما مرتبط است و تمامی امور ما به کره زمین وابسته است.
درنتیجه، بسیاری از افراد مسیر صحیح را یافته‌اند که البته جای خوشحالی است.
اما عده‌ای معدود هنوز مسیر خود را نیافته‌اند.
این افراد همراهی با تاریکی، ظلم و ستمگران را انتخاب کرده‌اند که بدون تردید سرانجامی مشخص دارد.
پرسش‌های من به پایان رسیده است.
تنها یک سؤال پایانی دارم که اگر دوست دارید جوابش را ندهید.
شما چند روز قبل به بیت رهبری رفتید، درست است؟
بله.
چطور بود؟
چه احساسی داشتید؟
من با برخی سیاست‌های نظام اختلاف‌نظر دارم و شخصاً فردی منتقد محسوب می‌شوم.
به عنوان نمونه، سر تشکیل گشت ارشاد بسیار ناراحت شدم و انتقادات جدی مطرح کردم.
از تورم فزاینده و فشار اقتصادی بر مردم نیز به شدت انتقاد دارم و با برخی سیاست‌های کشور و نظام مخالفم اما در شرایط جنگی باید به اصالت‌های خود توجه کنیم.
ما ریشه‌دار هستیم و انسان‌هایی با اصالت نمی‌توانند به کشور خود خیانت کنند.
در این شرایط، وحدت تمامی اقشار ضروری است، حتی با کسانی که در برخی مبانی اعتقادی با آن‌ها همسو نیستیم.
ممکن است در اهداف مشترک باشیم، اما روش‌هایمان متفاوت باشد.
در جبهه جنگ، همان فرماندهانی که مردم گاهی از آن‌ها شکایت داشتند، جان خود را فدا کردند.
کسانی که تصور می‌شد در مواقع خطر فرار خواهند کرد، به شهادت رسیدند.
این واقعیت‌ها را نمی‌توان نادیده گرفت.
با وجود تمام اختلاف‌نظرها، امروز زمان اتحاد است.
مسئله کنونی، مسئله ایران است، مسئله خیر و شر است، مسئله تمامیت ارضی و تمدن ماست.
مقامات خارجی بارها اعلام کرده‌اند که هدف اسرائیل، تجزیه و نابودی ایران است.
در چنین شرایطی سکوت جایز نیست.
من حضور یافتم تا اعلام کنم که ما همگی متحد هستیم و از ایران حمایت می‌کنیم.
با تمام تفاوت‌ها و انتقادها آماده‌ایم جان خود را برای ایران فدا کنیم و این احساسی والاست.
به عنوان آخرین سؤال، فکر می‌کنید چه نوع محتوای رسانه‌ای در حال حاضر نیاز است تولید شود؟
آنچه امروز بیش از هرچیز مورد نیاز است، تولید برنامه‌هایی است که بتوانند ایجاد نشاط کنند، امیدبخش باشند و انگیزه‌بخش به زندگی مردم باشند.
برنامه‌هایی که هم روحیه مخاطب را تقویت کنند، هم امید به آینده بدهند و هم حال خوبی به بینندگان هدیه دهند.
به نظر اینجانب، این نوع محتواها در رسانه ملی جای خالی دارند.
از این رو از سازمان صداوسیما و مدیریت محترم آن تقاضا دارم در تولیدات خود به این موارد توجه ویژه‌ای داشته باشند.
همچنین از تمام هنرمندانی که به هر دلیل همکاری خود را با این سازمان کاهش داده‌اند، درخواست دارم به این نکته اساسی توجه کنند: هنگامی که برخی هنرمندان تصمیم به قطع همکاری با صداوسیما می‌گیرند، درحقیقت این رسانه را تنها نمی‌گذارند، بلکه مردم ایران را تنها می‌گذارند؛ چراکه بسیاری از هموطنان ما در روستاها و شهرهای کوچک، یا دسترسی به پلتفرم‌های دیگر را ندارند یا توان مالی استفاده از آن‌ها را ندارند.
این عزیزان تنها از طریق تلویزیون می‌توانند از محتوای رسانه‌ای بهره‌مند شوند.
من شخصاً با این باور که صداوسیما متعلق به مردم است - چراکه از محل مالیات مردم اداره می‌شود - در این سازمان مانده‌ام.
برنامه‌هایی مانند ایرانگرد را برای همان قشر از مردم ساخته‌ام که امکان دسترسی به گزینه‌های دیگر را ندارند.
به همکاران هنرمندم تأکید می‌کنم حضور شما در صداوسیما نه خدمت به یک نهاد، بلکه خدمت مستقیم به مردم است.
وقتی هنرمندی از همکاری با این رسانه خودداری می‌کند درواقع به مردم خود پشت کرده است.
انتخاب من برای ماندن، از همین اعتقاد ریشه می‌گیرد که نمی‌خواستم در شرایطی که مردم به محتوای باکیفیت نیاز دارند آن‌ها را تنها بگذارم.
سپاسگزارم.
اگر نکته دیگری باقی مانده که مایل به بیان آن هستید، بفرمایید.
فقط می‌خواهم به آن دسته از هموطنانی که با وجود جنایات اسرائیل و آمریکا (که منجر به شهادت هزاران بی‌گناه شده است) هنوز به غرب، اروپا، آمریکا، اسرائیل یا کشورهای عربی امید بسته‌اند، بگویم این رویکرد خیانت به کشور محسوب می‌شود.
این افراد نه متعلق به ایران دوران هخامنشی هستند، نه ایران عصر صفوی یا قاجار، نه ایران دوره پهلوی و نه ایران نظام جمهوری اسلامی.
آن‌ها درحقیقت حامی اسرائیل و صهیونیسم هستند.
از ملت بزرگ ایران به خاطر نشان دادن وحدتشان صمیمانه تشکر می‌کنم.
با وجود تمام اختلافات ثابت کردند انسان‌هایی اصیل و تمدن‌ساز هستند.