شکستناپذیری ایران از نگاه یک اصفهانی!
گِل هرکدام از این مردم نیز از همین خاک سرشته شده و حضرت ربالنوع را متقاعد ساخته که من خاکی مرغوبم برای سرشتن آدمهایی با آن ویژگیها که مدنظر دارید. ذرهذرههای این خاک نیز شدند همان که باید میشدند.

به گزارش مشرق، شب در میدان امام(ره) اصفهان که قدم بزنید، متوجه خواهید شد که شکوه آن از آنچه میگویند بیشتر است.
آرامش شب باعث میشود تا هر آنچه هرجومرج است، تهنشین شود و مفهوم، بهغایت خود بر ما چیره گردد.
آنگاه است که نامی در ذهنمان از دیگر نامها سرفرازتر و قدعلمکردهتر خوشرقصی میکند و مارا درون دریچهای میکشاند که بهآسانی نمیتوان قیدش را زد و از آن بیرون آمد و آن نام «ایران» است.
ایران در میدان نقش جهان تجلی یافته و گویی از همین جهت است که جهانگردها اگر نتوانند به مقصود خود از ایرانگردی دست یابند، حتما زمان و زمین را به هم میدوزند تا به آنجا بیایند و کامی عمیق از ایران بستانند و با خود در ریههایشان نگه دارند و به کشور و شهرشان
ببرند.
وسعت نقش جهان در همان ابتدای مواجهه به جهانگرد این را گوشزد میکند که ایران کشوری وسیع است و این وسعت بیش از آنچه بر عرض و طول جغرافیایی سنجیده شود، بر مهر و پاکیزگی قلبهای مردمانش اتلاق میشود.
شاهد این حرفم صبوری است و عشق که اگر در هریک از این مردم بنگری، گونهای بخصوص از آن را خواهی یافت که هرکدامش برای بقای یک کشور کافی است.
در قدم بعدی، نسیم خوشنوازی که در میدان تن را میآساید، نشان از تکتک دم و بازدمهایی است که در این خاک برای استقلال و آزادی در گلوها رفته و از گلوها باز آمده و کار را بدان جا رسانیده که امروز هرجا سخن از استقلال است، نام زیبای ایران میدرخشد.
گویی این خاک از همان روز نخستین که به دست کردگار پدید آمده، بار استقامت و استقلال را بر دوش خود گذاشته و این مسئولیت را بر عهده گرفته است تا جهان را به سرمنزل مقصود آزادی پیش ببرد.
گِل هرکدام از این مردم نیز از همین خاک سرشته شده و حضرت ربالنوع را متقاعد ساخته که من خاکی مرغوبم برای سرشتن آدمهایی با آن ویژگیها که مدنظر دارید.
ذرهذرههای این خاک نیز شدند همان که باید میشدند.
امروز اما محقق شده است آنچه باید میشد.
امروز مردم ایران زمین میتوانند جشن حسن انجام کار بگیرند و با فرشتگان و درباریان حضرت حق، از شهد شیرین این پیروزی بچشند و استقلال را که قرنها به دنبال او بودند نیز به این سرای دعوت کنند و او را صدر مجلس بنشانند و به همگان نشان دهند که شد آنچه میگفتید نمیشود.
امروز مردم در کنار ایران آنقدر زیبا نشستهاند که دلم میخواهد دوربینم را بردارم، شمارش معکوس را بشمارم و رو به همه آنها و مخصوصا رو به ایران بگویم: «بگویید سیب» و دکمه را فشار دهم تا ثبت شود این همنشینی و رنگ نبازد و بماند برای همیشه، انگار که میخواهم چسب بزنم این اتحاد را تا دیگرباره از هم نپاشد و عکسم پاره نشود و مجبور نباشم تکههایش را هرکدام سویی جستوجو کنم.
امروز که این رنگها هرکدام یکرنگی را انتخاب کرده و گویی با تمام مشقت رنگ ایران را بر هر رنگی ترجیح دادهاند، ای کاش بودند آریوبرزن و میرزا تقیخان فراهانی و ابوالقاسم حسنپور علی طوسی، یا همان حکیم فردوسی خودمان، تا ببینند این عکس زیبا را که از مردم با ایران گرفتیم.
اما آنچه اکنون در ذهنم مدام مرور میشود این است که چه چیز این خاک را شکستناپذیر کرده است؟
وسعت یا جغرافیایش؟
اقتدار نظامی یا حکومتهایش؟
شهرها یا بناهایش؟
اقتصاد یا سیاستش؟
اما هیچکدام اینها جواب دندانگیری نیست برای سؤالم.
پس مینشینم و مدام میاندیشم که بهراستی چه چیز است که این کشور را در برابر هر شکستی و هر سرخمکردنی در مقابل زورگو، اجنبی و ستمگر بیمه و این خاک را به یک خاک مقتدر و با استقامت بدل کرده است.
آری، پاسخ راحت بود؛ ولی عجیب است که به ذهنم نمیآمد.
شاید حواشی نمیگذاشتند پاسخ اصلی را بیابم.
جواب این سؤال مردماند.
مردم و البته ایمان این مردم؛ ایمانی که هر طوفانی در این ملک وزیده و هر هجوم و یورشی به آنها شده است، نتوانسته آن را از مردم بگیرد.
آری، مردم و ایمانشان تا ابد در این خاک میزیند و هر زورگو و قلدری را از حماقت خویش پشیمان میسازند.
بیجهت نیست که از ابتدای متن این سرود زیبا در ذهنم مدام میچرخید و ذهنم را صیقل میداد: اینجا ایرانه، اینجا مردمش نمیبازن … .
*متین عمیدی / اصفهان زیبا