خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

سه شنبه، 17 تیر 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

ادبیات، سراسر مقاومت است

مشرق | فرهنگی و هنری، یادداشت | سه شنبه، 17 تیر 1404 - 09:41
مقاومت، آن‌جاست که زبان از آسایش بیرون می‌افتد. آن‌جا که واژه دیگر ابزار نیست، بلکه تن است. جایی که جمله، لرزش دارد. نه از ضعف، بلکه از فشردگیِ حقیقتی که حمل می‌کند.
ادبيات،مقاومت،رنج،زبان،حتا،مابقي،بدن،تن،نوشتن،واژه،زيسته

به گزارش مشرق، محسن باقری اصل، نویسنده و منتقد ادبی در یادداشتی نوشت:
ادبیات، سراسر مقاومت است؛ نه از آن رو که پرچمی در دست دارد یا بر سنگر فقر و استضعاف شعاری نوشته است.
بل از آن رو که واژه‌ها را، جمله‌ها را، فرم را، زبان را، و حتی بدن را علیه ضعف بشری به کار می‌گیرد.
مقاومت در ادبیات، نه ایستادن کنار رنج، بلکه ایستادن در برابر رنج است.
نه تایید زخم، بلکه خلق امکانی برای درمان، یا حداقل دیدن خون است.
آن‌جا که نویسنده، تن خود را به میان زبان پرتاب می‌کند تا تجربه را بر دوش کشد، ادبیات مقاومت می‌شود.
و مابقی؟
مابقی شاید هنوز نوشتن را با جنگیدن اشتباه نگرفته‌اند.
ادبیات، سراسر مقاومت است.
نه آن‌گونه که از بلندگوهای رسمی فهمیده می‌شود؛ نه همچون شاخه‌ای از ادبیات که در کنار شاخه‌های دیگر نشسته، و منتظر است کسی بخواندش و تحسینش کند.
نه، ادبیات، مقاومت است چون نوشتن، عملِ بدن‌مندِ نافرمانی است.
آن‌کس که می‌نویسد، تن خود را در برابر فرسایش، در برابر فراموشی، در برابر انفعال قرار می‌دهد.
زبان را پاره می‌کند، بخیه می‌زند، از نو می‌سازد.
ادبیات، شکل زیسته‌ی مقاومت است؛ نه در مضمون، بلکه در نحو، در ساختار، در خودِ تصمیم به نوشتن.
ادبیات، مقاومت است، چون از دل زخم می‌جوشد و آن را مصرف نمی‌کند.
مصرف رنج، کار ایدئولوژی‌ست؛ کار صرفاً رسانه‌هاست.
اما ادبیات، با رنج معامله نمی‌کند.
رنج را می‌نوشد، نه می‌فروشد.
واژه را به‌جوری می‌سازد که حتا فقر، حتا تبعیض، حتا بی‌عدالتی، از حالت شعار بیرون شوند و بدل به تجربه‌ای ملموس و زیست‌پذیر گردند.
ادبیات، بلاشک، تایید رنج نیست؛ طرد رنج از طریق مواجهه‌ی کامل با آن است.
ادبیات مقاومت است، زیرا به خواننده امکان می‌دهد که فرود نیاید.
که بماند.
که به جای زانو زدن، بایستد و خیره شود.
مقاومت، ژانر نیست؛ حالت بدن در زبان است.
مقاومت، آن‌جاست که زبان از آسایش بیرون می‌افتد.
آن‌جا که واژه دیگر ابزار نیست، بلکه تن است.
جایی که جمله، لرزش دارد.
نه از ضعف، بلکه از فشردگیِ حقیقتی که حمل می‌کند.
ادبیات مقاومت است، چون جمله‌ به جمله، خودش را علیه ساده‌سازی، علیه سانسور، علیه فراموشی، و حتا علیه خودش می‌تراشد.
ادبیات، مقاومت است، چون ساکت نمی‌ماند.
چون باور ندارد که جهان همین است که هست.
چون واژه را تا آستانه‌ی انفجار می‌برد، بی‌آنکه تبلیغ کند یا وَعظ بگوید.
چون هر روایت، اگر واقعاً روایت باشد، بدنِ راوی را وارد میدان می‌کند.
چون تن را، درد را، شهوت را، گرسنگی را، و اشتیاق را همان‌گونه که هست می‌نویسد؛ نه آنگونه که باید باشد.
ادبیات مقاومت است چون به جای گزارش، تجربه می‌دهد.
نه «ادبیاتِ مقاومت»، بلکه ادبیات-به‌مثابه-مقاومت.
هر رمانی که از دل شکست برخاسته اما خودش را در مقام قربانی جا نزده؛ هر شعری که درد را زینت نکرده، بلکه آن را زیسته؛ هر جمله‌ای که توانسته باشد بدن زبان را در برابر تسلیم، دوباره برپا کند.
همه‌شان، ادبیات مقاومت‌اند.
و مابقی؟
مابقی شاید واژه‌ باشند، اما ادبیات نیستند.
زبان‌اند، اما بدن ندارند.
نوشته شده‌اند، اما هیچ‌گاه زیسته نشده‌اند.