مصیبت سختی که امام حسین (ع) در کنار بدن علی اکبر دید؛ مقتل حضرت + صوت
حجت الاسلام حنیفی در توضیح مقتل حضرت علی اکبر می گوید: جزء مصائبی که سیدالشهدا در کنار بدن علی اکبر دارد، "تواتر بالبکاء" است، یعنی بسیار گریه کرده است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، یکی از سختترین لحظات در روز عاشورا برای سیدالشهدا، وداع با حضرت علی اکبر و لحظه شهادت ایشان است.
لحظاتی بسیار سختی که راویان در مقاتل خود به خوبی آن را به تصویر کشیدهاند.
حجت الاسلام حنیفی بخشی از مقتل حضرت علی اکبر را روایت کرده است که در زیر صحبتهای او را میخوانید.
راجع به وجود نازنین حضرت علی اکبر علیه السلام باید عرض بداریم که او وارث سفرهداری امام مجتبی علیه السلام بوده است؛ بالای بام منزل حضرت علی اکبر که امام حسین علیه السلام آن را در سن حدوداً 17-18 سالگی برای حضرت علی اکبر علیه السلام بیرون مدینه ساخته است، همیشه یه آتشدانی روشن بوده و اگر مسافری، در راه ماندهای این آتشدان را میدیده، مهمان آنجا میشده است.
گفته میشود که حضرت علی اکبر با پای برهنه در مقابل در میایستاده و از مهمانان پذیرایی میکرده است.
السلام علی اول قتیل من نسل خیر سلیل من سلالت ابراهیم الخلیل...
او اولین کشته از بنیهاشم است.
اصلاً شأن اسم «الأول» در او تجلی خاصی دارد؛ شما میبینید وقتی ولیدبن عتبهِ ملعون، امام حسین علیه السلام را به کاخش میبرد، جماعت بنیهاشم را همراه میبرد، بعد آقا در جلوی کاخ به بنیهاشم میفرماید اگر دیدید صدای من بلند شد، شما همه بریزید داخل کاخ.
گفته میشود که یه لحظه امام حسین علیهالسلام بلند بلند با ولیدبن عتبه صحبت کرد و به همین نشان همه بنیهاشم داخل کاخ ریختند.
نقل اینطور میگوید: اول من جرد سیفه و حجم علیه دار علی بن الحسین الاکبر.
اولین کسی که شمشیر برهنه و برای دفاع از سیدالشهدا به این کاخ حمله کرد، علی اکبر بود و جالب است که اسم حضرت قاسمبن حسن هم در این نقل آمده است.
مرحوم شوشتری در روضه حضرت علی اکبر نقل میکنند که لحظه شهادت حضرت علی اکبر، روضه وفات امام حسین است، یعنی درست است که امام حسین در قتلگاه شهید شد اما اگر روضه جان دادن و وفات ایشان را بخواهید باید روضه علی اکبر علیهالسلام بخوانید.
نقل میکنند: امام حسین علیهالسلام موقعی که داشت وداع میکرد، انگار جان از بدن او میرفت.
حضرت سکینه سلام الله علیها میگفت چشمهای بابام حال خاصی داشت وقتی که علی اکبر علیهالسلام داشت میرفت.
وقتی که علی اکبر از وسط میدان فریاد میزند: العطش و قد قتلنی!
امام حسین علیهالسلام دست روی سرشان میگذارند و میفرمایاد: وا عطشا!
چقدر سخته برای بابا تو یه چیزی بخوای و نتواند برایت تهیه بکند.
وقتی که کنار آن پیکر زانو زد، پا از رکاب خالی کرد و رفت...
اینها روضههای وفات حضرت سیدالشهدا علیهالسلام است و وداع حضرت علی اکبر جانسوزترین وداعهاست.
امام صادق علیهالسلام میفرمایند: "وَ لَا تَسْكُنْ عَلَیْكَ مِنْ أَبِیكَ حُرْقَةٌ حِینَ وَدَّعَكَ لِلْفِرَاقِ"؛ هنوز داغ دل پدرت از موقع خداحافظی تو خنک نشده است.
وقتی امام حسین میخواست علی اکبر را راهی میدان بکند، تا اجازه خواست حضرت بهش اجازه داد اما گفت: قبلش به این خیمه خانمها سر بزن.
با مخدرات خداحافظی کن.
حین خداحافظی، حضرت سکینه دامنش را گرفته و حضرت زینب سلام الله علیها میگویند: "ارحم الغربت"، به غربت ما علی اکبر رحم کن نرو.
در مورد وداع با امام سجاد نیز چنین است؛ نقل است که ایشان به خیمه امام سجاد علیهالسلام میآید، زمانی که حضرت در تب میسوخته است.
گویا صورت علی اکبر کمی خنکتر از پای ایشان بوده است و امام سجاد چشمهایش را باز میکند و میبیند که حضرت علی اکبر صورتش را کف پای ایشان گذشته است؛ بلند میشود و برادر را بغل و با او وداع میکند.
به ایشان میگوید چرا تو آماده جنگ شدی؟
میگوید: برادرم هیچکس از اصحاب باقی نمانده و فقط بنیهاشم مانده است
وقتی که حضرت علی اکبر علیهالسلام میخواهد به میدان برود، امام حسین علیهالسلام محاسن مبارکش را به دست میگیرد چند قدم پشت علی اکبر راه میافتد و میگوید: «اللهم اشهد علی هؤلاء القوم، فقط علیهم، اشبه الناس خلقاً و خلقاً و منطقاً بنبی» خدایا شاهد باش و ببین شبیهترین مردم به پیغمبر را به میدانها میفرستم.
محاسنشو به دست میگیرد و دوباره صدا میزند: ان الله اصطفی آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین ذریة بعض من بعض.
میخواهد بگوید این علی اکبر معصوم است، میخواهد بگوید این علی اکبر شأن دارد، عصمت دارد و ...
؛ دوباره مقداری دیگر پشت او راه میرود و در این هنگام رو به ابن سعد ملعون میگوید: یا ابن سعد، قطع الله ارحم ابن سعد، خدا رحمت تو قطع بکند، همونطور که رحمت من را از علی اکبر قطع کردی.
علی اکبر وارد میدان میشود و شروع به رجز خواندن میکند؛ صدا میزند: «انا علی بن الحسین بن علی، نحن و بیت الله اولی بنبیه.
از ربکم فاعبدوا.» رجز میخواند، رجز میخواند تا اینجا که میفرماید: «و الله لا یحکم فینا ابن مرجئة.» به خدا ابن زیاد حق ندارد برای ما حکم ببرد؛ از روز دوم در دلش مانده بود، ابن زیاد نامه نوشته بود به امام حسین که یا تسلیم میشوی یا اینکه سرت را برای یزید میفرستم.
چقدر به غیرت این آقازاده برخورده بود و گفت: به خدا آن حرامزاده نمیتواند برای ما حکم بکند.
حضرت، جنگ نمایان کرد به چپ و راست زد، بزرگانی مثل بکر بن غانم رو به زمین زد.
بعضی از نقلهای کتب متأخر میگویند که امام حسین به ام لیلا سلام الله علیها فرمودند که برو دعا بکن.
میگویند بی بی مو پریشان کرد و میگفت: یا راد یوسف الی یعقوب، ای کسی که یوسف را به یعقوب برگرداندی، علی اکبر مرا هم به من برگردان.
از این مبارزه حضرت جان سالم به در بردند و بکر بن غانم ملعون را از بین بردند.
وسط میدان یک دفعه حضرت صدا زدند: العطش قد قتلنی و ثقل الحدید اجهدنی!
بابا جان، عطش دارد مرا میکشد، این سنگینی زره مرا از پا در میآورد.
امام حسین علیهالسلام میفرمایند: ارجع!
برگرد.
ها لسانک.
زبان در کام ابا عبدالله گذاشت.
نمیدانم خشکی زبان ابا عبدالله رو چشید یا نه، اما علی اکبر راشیداتر از قبل کرد.
به میدان رفت باز هم جنگ دلاورانهای از خودش نشان داد و جمعیت بسیاری را تارو مار کرد.
چه بلایی بر سر علی بن الحسین آوردند؟
ملعونی به نام مره بن منقذ گفت: داغ او را بر دل پدرش میگذارم.
ضربهای به سر مبارک حضرت زد.
حضرت گردن اسب را در آغوش گرفت.
اسب تربیت شده است باید به سمت لشکر برمیگشت، اما خون علی اکبر علیهالسلام به روی صورت این اسب ریخته شد و او رو به سمت لشکر دشمن برد.
مکرر، با نیزه به او ضربه میزدند، وسط لشکر که رسید: فقطه بسیف اربا!
یه کاری با این بدن علی اکبر علیهالسلام کردند که شاید من بگم شبیه جناب حمزه بود.
علی اکبر بر زمین افتاده و لشکر او را رها نکردهاند.
امام حسین علیهالسلام خودش را بالا سر علی اکبر رساند و این جماعت را متفرق کرد.
سر او را به دامن گرفت گفت: آل الدنیا بعدک الاف!
خاک بر سر این دنیا بعد از تو!
قتل الله قوم قتلوک.
خدا لعنت بکنه اون قومی که تو را کشتند.
داد میزد: ولدی علی!
ولدی علی!
ولدی علی!
وَ بَکَى، بَكَى عَالِیًا، بلند بلند گریه میکرد.
بلند بلند گریه میکرد میگفت: «أَمَا وَ اللَّهِ لَا أَجْعَلُهَا مُشْتَرَكَةً» تو راحت شدی از دنیا، اما بابا تنها در بین این جماعت باقی مانده...
ابی عبدالله، پیکر قاسم را یه جوری برگردادند، پسر فرزندان حضرت زینب سلام الله علیها را به گونه دیگری برگرداندند، اما برای برگرداندن این پیکر چه باید بکند؟.
نمیدونم عبایش را پهن کرد و این بدن را در بین ابا گذاشت؛ نه اینکه خودش جمع بکند، بلکه لشکر لازم است و صدا زد: یا فتیان بنی هاشم احملوا اخاکم الی الفسطاط.
جوانان بنیهاشم بیاییدو این برادرتان را به سمت خیمهها ببرید.
فراموش کردم بگم که ابا عبدالله کنار این بدن داشت جان میداد و ناگهان دستهای مهربان زینب را بر شانه خودش حس کرد.
ایشان صدا میزد: یا أخا و ابن أخ!
وای برادرم وای پسر برادرم.
جزء مصائبی که سیدالشهدا در کنار بدن علی اکبر دارد، تواتر بالبکاء است، یعنی بسیار گریه کرده است.
موقع وداعش، موقعی که آب طلب میکند، موقعی که بدن ارباً اربا را جمع و جور میکند و به سمت خیمه برمیگرداند و ...
انتهای پیام/