یک پیشنهاد به حاکمیت بعد از آتشبس ایران و اسرائیل؛ در شرایط زندانیان تجدیدنظر شود
نصرتالله تاجیک نوشت: حل مسائل داخلی مانند وضعیت زندانیان سیاسی بهویژه زنان زندانی که بسیاریشان از چهرههای میهندوست هستند یک ضرورت فوری است.میتوان با استفاده از اختیارات قانونی مانند عفو عمومی یا احکام جایگزین، چهرهای بهتر از حاکمیت ارایه داد. این اقدام نه تنها تهدید را به فرصت تبدیل میکند، بلکه با استقبال عمومی نیز مواجه خواهد شد.

کد خبر: 722099 | ۱۴۰۴/۰۴/۱۱ ۱۲:۱۵:۰۰
«هدف دشمنان از صفآرایی در برابر ایران» عنوان یادداشت نصرتالله تاجیک برای روزنامه اعتماد است که در آن آمده: در باب اهداف ادعایی حملات تجاوزکارانه اسراییل به تمامیت ارضی کشورمان باید گفت هدف اصلی اسراییل و امریکا بر هم زدن توازن در منطقه است.
در همین راستا دو بازیگر در قبال ایران اهداف مشخصی را برای خود ترسیم کردهاند؛ ازجمله ادعای تلاش برای توقف برنامه هستهای ایران و از میان بردن توانمندیهای هستهای کشورمان.
اما شواهد و قرائن، به ویژه نوع اهداف و عملیاتهایی که انتخاب کردهاند، به روشنی نشان میدهد که این کشورها، خصوصا اسراییل، اهدافی فراتر از بحثهای هستهای را دنبال میکنند.
به عنوان مثال، در جریان این عملیات، طیف گستردهای از غیرنظامیان هدف قرار گرفتند و بیش از ۹۰۰ نفر به شهادت رسیدند؛ این مساله گویای آن است که اهداف تهاجمات اخیر بسیار عمیقتر و خطرناکتر از آن چیزی است که بهصورت رسمی ادعا میشود.
پیشتر هم در مصاحبههای مختلف تاکید کردهام که به نظر میرسد انتخاب اینگونه روشها، به ویژه عملیات روز اول که ماهیتی پیچیده، ترکیبی و چندلایه داشت، میتوانست با هدفی چون سرنگونی حاکمیت و حتی تجزیه کشور طراحی شده باشد.
در واقع، اهداف دشمن نه فقط در سطح ملی، بلکه در سطح منطقهای نیز معطوف به تضعیف جایگاه ایران و از بین بردن اهرمهای قدرت جمهوری اسلامی است.
به همین دلیل میتوان گفت ایران در این رویارویی، با چیزی فراتر از ناتو رودررو شده است: اسراییل، حمایتهای ایالاتمتحده، برخی کمکهای اروپا و حتی بهزعم من، نوعی تمایل نسبی از سوی عراق برای تضعیف ایران نیز در این صفآرایی نقش داشتهاند.
با این همه نکته قابل توجه این است که ایران، با وجود آنکه امیدی به حصول تفاهم با دولت ترامپ نداشت، تصمیم به ورود به مذاکرات گرفت؛ اقدامی که نشاندهنده ترجیح دیپلماسی بر تقابل مستقیم بود.
با این حال، آنچه ترامپ انجام داد، به نوعی شلیک به دیپلماسی بود؛ پیش از آنکه حتی گفتوگویی شکل بگیرد.
این تصمیم، نه تنها مشروعیت بینالمللی نداشت، بلکه هیچ مبنای حقوقی در ساختار نظم جهانی و نظام حقوق بینالملل برای آن قابل شناسایی نیست، بهگونهای که اقدام ایالاتمتحده عملا ساختارهای حقوقی و نهادهایی را که پس از جنگ جهانی دوم پایهگذاری شده و طی دههها در محافل دانشگاهی و حقوقی مورد استناد و تحلیل قرار گرفته بودند، زیر پا گذاشت و بیاعتبار کرد.
این اقدام امریکا، جهان را وارد فضای بیثبات و غیرقابل پیشبینی جدیدی کرده است.
در چنین فضایی، طبیعی است که بازگشت به میز مذاکره سختتر شده است.
نمیخواهم بگویم این مسیر به کلی مسدود شده یا امیدی به آن نیست، اما در چنین فضایی، طبیعی است که بازگشت به میز مذاکره سختتر شده است.
نمیخواهم بگویم این مسیر به کلی مسدود شده یا امیدی به آن نیست، اما تبعات روانی، سیاسی و امنیتی اقدام غیرقانونی امریکا که نه مشروعیت بینالمللی داشت و نه پشتوانهای در نظام حقوقی جهان مذاکرات را در سطحی بیسابقه دشوار کرده است.
از سوی دیگر، با نادیده گرفتن اصول پذیرفته شده بینالمللی، واشنگتن عملا ساز و کارهای حقوقی پس از جنگ جهانی دوم را زیر سوال برده و تلاش کرده جهانی مبتنی بر زور و فشار را جایگزین ترتیبات حقوقی کند.
در این وضعیت، مسیر دیپلماسی اگرچه بسته نشده، اما عبور از این مرحله و بازگشت به مذاکرات مستلزم ابتکار، صبوری و بازسازی اعتماد مخدوش شده است.
باید دید در شرایطی که ساختارهای حقوقی فرو ریخته و منطق قدرت جایگزین منطق قواعد شده، آیا امکان بازتعریف مسیر گفتوگوها فراهم خواهد شد یا نه.
آنچه مسلم است، ایران برای عبور از این وضعیت، نیازمند حفظ سطح بالایی از بازدارندگی، همراه با هوشمندی در انتخاب زمان و ابزارهای مناسب دیپلماتیک است.
از طرفی به باور من، نه شرایط جهانی ایجاب میکند که ایران میز مذاکره را ترک کند و نه از سویی دیگر دونالد ترامپ فردی قابل اعتماد برای گفتوگو است.
با این حال، امروز برای بسیاری از بازیگران جهانی روشن شده که اختلاف بر سر برنامه هستهای ایران با توجه به سابقه حقوقی و چارچوب مشخص آن نه راهحل نظامی دارد و نه از مسیر فشار امنیتی قابل حل است.
این مساله، به طور طبیعی، باید از مسیر دیپلماسی و گفتوگو به سرانجام برسد.
ایران نیز در این مسیر، اهرمهایی موثر دراختیار دارد؛ هم برای ورود به گفتوگو و هم برای پیشبردن آن تا رسیدن به توافقی که منافع ملی را تامین کند.
اما چالش اصلی، نوع طرف مقابل است: فردی خودشیفته، غیرقابل پیشبینی و بیثبات که هر لحظه موضعی متناقض اتخاذ میکند.
لذا در برابر چنین شخصیتی، باید تلاش کرد اقداماتش را از خاصیت تهدیدآمیز تهی کرد به تعبیری، زهر اقداماتش را گرفت.
اگر این هدف محقق نشود، ماجرا از دیپلماسی فراتر میرود و وارد عرصههای عملیاتی و حتی نظامی میشود؛ حوزهای که به خودی خود پیچیدگیهای خاص خود را دارد و نیازمند محاسبات و ارزیابیهای فنی-راهبردی است.
باید سنجید که آیا توان نظامی ایران میتواند در صورت بروز تقابل، در سطحی هماورد با ایالاتمتحده عمل کند یا خیر.
در هر صورت ایران اهرمهایی دراختیار دارد که در صورت بهرهبرداری هوشمندانه، میتوانند توازن را به نفع خود تغییر دهند.
با این حال، ورود به چنین مسیری میتواند معادلات منطقه را بر هم بزند و آسیبپذیریهایی جدی برای کشورهای حوزه خلیجفارس و سایر طرفها ایجاد کند.
آبراهها، اقتصاد انرژی و ثبات منطقهای همگی در معرض خطر قرار میگیرند.
در چنین شرایطی، ایران باید از قدرت بازدارندگی خود، هم در سطح عینی و هم در سطح ذهنی بهره بگیرد و در کنار آن، برای اجماعسازی منطقهای و جهانی تلاش کند؛ اجماعی میان کشورهایی که تداوم تنش نظامی را برخلاف منافع خود میدانند چه در سطح منطقهای، مانند برخی همسایگان و چه قدرتهای فرامنطقهای چون چین.
هدف این اجماع، نه ایجاد دو جبهه تقابلی، بلکه جلوگیری از کشیدهشدن بحران به عرصه نظامی است.
پیش از آنکه معادله از کنترل خارج شود، باید ارادهای جهانی برای بازگرداندن همه طرفها به مسیر دیپلماسی و توافق شکل گیرد.
این مسیر، اگرچه آسان نیست، اما تنها گزینه معقول و کمهزینهای است که میتواند امنیت جمعی را تضمین کند.
با این همه در راستای ارزیابی این مساله که چقدر احتمال دارد آتشبس کنونی نقض شود باید گفت این احتمال وجود دارد و منتفی نیست و البته به عوامل متعددی وابسته است.
نه تنها ایران و اسراییل بلکه امریکا و دیگر بازیگران منطقهای و فرامنطقهای نیز میتوانند در نقض یا تداوم آتشبس نقشآفرین باشند.
در واقع، تداوم آتشبس تنها در صورتی میسر خواهد بود که کشور ما از قدرت بازدارندگی کافی برخوردار باشد؛ هم در سطح نظامی و هم به ویژه در سطح سیاسی و اجتماعی.
آنچه امروز بیش از هر زمان دیگری اهمیت دارد، انسجام داخلی است.
حاکمیت، با تکیه بر ابزارهای دراختیار خود، میتواند زمینهساز این انسجام شود.
مسائلی که موجب دلسردی بخشی از جامعه نسبت به حاکمیت شده، مشخصاند و با اقدامات ساده و سریع میتوان آنها را برطرف کرد.
همین اصلاحات میتواند رضایت عمومی را افزایش دهد و عملا قدرت بازدارندگی کشور را در برابر دشمنان تقویت کند.
در شرایطی که سیاست خارجی و تصمیمات کلان جنگ و صلح نیازمند اجماع ملی هستند، باید این انسجام را بازسازی کرد.
برای این کار، میتوان برخی قوانین ناکارآمد را لغو یا مسکوت گذاشت، و با همکاری قوای سهگانه، به سرعت اعتماد ازدسترفته را بازگرداند.
مشارکت پایین مردم در انتخاباتهای گذشته نشاندهنده همین کاهش اعتماد عمومی است.
به عقیده من، راهحل این بحران، تصمیماتی سریع، شجاعانه و حتی انقلابی است؛ تصمیماتی که به کنار گذاشتن عواملی منجر شود که به تدریج جامعه را از حاکمیت دور کردهاند.
یکی از اشتباهات محاسباتی دشمنان ما ازجمله رژیم صهیونیستی در حملات اخیر همین بوده است: تصور کردند که مردم با حملات برقآسا، به خیابانها میریزند و از حکومت رویگردان میشوند.
اما مردم ایران با بلوغ سیاسی بالا، نه تنها در جبهه دشمن قرار نگرفتند، بلکه نشان دادند که اجازه نخواهند داد کشور به سرنوشت سوریه یا لیبی دچار شود.
همین مساله ضرورت دارد تا حاکمیت نیز تصمیماتی بهموقع، موثر و ملموس اتخاذ کند تا مردم احساس کنند که صدایشان شنیده میشود.
اگر حاکمیت بتواند عوامل اصلی کاهش انسجام ملی را به سرعت شناسایی و برطرف کند، این روند نه تنها به بازسازی اعتماد عمومی منجر خواهد شد، بلکه در عرصه سیاست خارجی نیز به عنوان یک اهرم جدی دراختیار دیپلماتها قرار میگیرد، به همین دلیل، حل مسائل داخلی مانند وضعیت زندانیان سیاسی بهویژه زنان زندانی که بسیاریشان از چهرههای میهندوست هستند یک ضرورت فوری است.
میتوان با استفاده از اختیارات قانونی مانند عفو عمومی یا احکام جایگزین، چهرهای بهتر از حاکمیت ارایه داد.
این اقدام نه تنها تهدید را به فرصت تبدیل میکند، بلکه با استقبال عمومی نیز مواجه خواهد شد.
همچنین، وعدههایی مانند رفع فیلتر شبکههای اجتماعی که از سوی رییسجمهور مطرح شده، نباید به فراموشی سپرده شود.
مردم باید بتوانند روی سخنان و وعدههای مسوولان حساب باز کنند.
حل این موضوع ساده، میتواند فضای امید را در جامعه گسترش دهد و کارآمدی نظام را تقویت کند.
امروز نیازمند آن هستیم که با صدور یک بیانیه شفاف از سوی نهادهای اصلی کشور، سلسله اقداماتی برای بازسازی اعتماد عمومی آغاز شود.
دیگر روشهای سنتی مانند راهپیمایی، نصب بیلبورد و پخش نوحه و روضه به تنهایی پاسخگو نیست.
مهمترین راهکار امروز، بازگشت به ملت، افزایش انسجام ملی و استفاده از مشارکت عمومی و خرد جمعی است.
در این مسیر، تشکیل یک کمیته ملی متشکل از نخبگان و نمایندگان واقعی مردم میتواند مسیر گشایشی برای عبور از بحران باشد.
این مردم را نمیتوان رها کرد و در شأن ایران نیست که اجازه داده شود آسمان کشورمان بدون پاسخ، جولانگاه جنگندههای دشمن باشد.