خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

سه شنبه، 10 تیر 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

مرثیه غلامرضا کافی برای کوچک‌ترین شهید دشت کربلا - تسنیم

تسنیم | فرهنگی و هنری | سه شنبه، 10 تیر 1404 - 15:12
غلامرضا کافی در سروده ای ضمن اظهار ارادت به خاندان رسول خدا(ص)، از علی اصغر(ع) و نحوه شهادتش در کربلا گفت.
گهواره،خون،حرمله،رباب،مولا،تير،ديد،جان،علي،جهان،وارونه،زانو، ...

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، غلامرضا کافی، شاعر و استاد دانشگاه، همزمان با فرارسیدن ایام عزاداری بر سرور و سالار شهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین(ع)، تازه‌ترین شعر خود را تقدیم به کوچک‌ترین شهید کربلا، علی‌اصغر(ع)، تقدیم کرد.
سروده او را می‌توانید در ادامه بخوانید:
باز می‌جنباند این شور و فغان گهواره را
باز دل خون می‌کند حالِ جهان گهواره را
روضه‌خوان از خیمه‌ها می‌گوید و تنگ غروب
باز می‌بیند حرم آتش‌ به جان گهواره را:
قسمت گهواره از روز ازل بی‌تابی است
نیست تا شام ابد گویا امان گهواره را
این جهان گهواره‌ای بوده است اما بی‌تپش
لاجرم باید تکانی در میان گهواره را
بی‌تپش بود این جهان تا آن‌ که عاشورا دمید
آری آری ناگزیر است از تکان گهواره را!
تا زبان خشک در کام علی اصغر گذاشت
در تپش انداخت باری بی‌زبان گهواره را
صیحه "هل من معین " تا لرزه در میدان فکند،
دید لشکر بیشه شیر ژ یان گهواره را
هم چنین قنداقه بندش را حمایل فرض کرد
گفت باید ترک گویم این زمان گهواره را
در هوای تیر باید پرکشید از این قفس
من نه مرغم تا ببینم آشیان گهواره را
خون من رنگین‌تر از خون علی اکبر که نیست،
کو کمانداری که سازد تیردان گهواره را؟
کو کمانداری که زه را تا بناگوش آورد
گوشمالی باید این گوشِ گران گهواره را
بوی شیرم از دهان می‌آید، اما شیر حق
هست تنها، خاک ریزم بر دهان گهواره را
گرچه غمگینم از این تنهایی طاقت گداز
ترک می‌گویم ولیکن شادمان گهواره را
***
جنگ مردان است این سو با علی اصغر به پا
در بغل دارند آن‌ سوتر زنان گهواره را
مادر موسی به نهر آب دید، اما رباب
دید وارونه به شط خون روان گهواره را
در لباس مرگ آمد حرمله، اما ندید
در هراس و لرزه کس، حتی همان گهواره را
صحنه‌ای دلشوره در جان رقیه ریخته است:
این که می‌بوسد دمادم عمه جان گهواره را
حرمله زانو زد و زانوی مولا سست شد
هم ز پا انداخت تیر ناگهان گهواره را
حرمله زانو زد و در خاطر مولا گذشت:
از رباب ای کاش می‌کردم نهان گهواره را
من نمی‌دانم چه کرد آن تیر اژدر با گلو
کرد وارونه ولی باد کمان گهواره را!
خون کلاله آن سرِ از جسم آویزان چه بود؟
کرده‌اند انگار تزئین، خواهران گهواره را
بعد از آن لاحَول اگر ننشست در سایه رباب
یعنی این که داشت بر سر سایبان گهواره را
ظاهراً از خیمه چیزی را امانت برده‌اید،
منتظر مگذار مولا!
چشم آن گهواره را
انتهای پیام/