اشتهای سیری ناپذیر اسرائیل برای کودک کشی؛ زهرای 3 ساله یکی از قربانیان
مردی میان دو تابوت، متحیر مانده؛ نمی داند کدام عزیز را همراهی کند. دستانش بارها تابوت همسرش را در آغوش گرفت اما دلش طاقت جدا شدن از زهرا را نداشت؛ دوباره آن تابوت کوچک را به بغل می کشید.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از گرگان، در سکوت بامداد جمعه، زمانی که شهر هنوز در خواب عمیق خود فرو رفته بود و فقط صدای آرام نفسهای زندگی در کوچهها جاری بود، دشمن سفاک صهیونیستی، خواب مردم را با تجاوز به خاک کشورمان برهم زد و صدای ناگهانی انفجار فضای آرام شهر را در هم شکست.
دشمن ضحاک صفت، جانهای زیادی را گرفت؛ دشمنی که رسمش کودککشی است جان تعدادی از هموطنان از جمله زنان و تعدادی از کودکان را گرفت.
زهرا و مادرش شهیده مرضیه عسگری از قربانیان جنایت صهیونیستها هستند که پدری که در میان دود و آتش و آوار ساعتها دنبال پیکرشان بود.
زهرا، دخترک بیگناهی که فقط سه سال داشت اما دنیایش مملو از خندههای زیبا و چشمانش پر از شوق زندگی بود.
او نه سرباز بود، نه سیاستمدار، نه دانشمند و نه کسی که در میدان نبرد نقش داشت؛ زهرا فقط یک کودک ساده و پاک بود، دخترک معصومی که لبخندهای شیرینش، برای خانوادهاش بهاری جاودان بود و صدای نازنینش، نوای امید در روزهای سخت.
اما حالا، آن لبخندها در میان غبار جنگ و نفرت گم شدهاند و صدایش به خاموشی رفته است.
رژیم صهیونیستی، با حملهای بیرحمانه و ناجوانمردانه، زندگی این کودک معصوم را مانند زنان و کودکان دیگری در این سرزمین در هم شکست؛ خون زهرا، قطرهای کوچک اما پرمعنی در دریای ظلمی است که بیوقفه بر سر مردم بیگناه ریخته میشود.
در آن لحظه، دنیای خانوادهاش زیر و رو شد؛ مادری مهربان، همسری وفادار و دختری شیرینزبان در آغوش مرگ آرام گرفتند و برادری کوچک و ناتوان از درک این فاجعه، حالا باید بیهمدم و بیپناه این داغ سنگین را به دوش بکشد.
امروز، میان صدها هزار چشمی که از درد و اندوه سرخ شده بودند، پیکر پاک زهرا و مادر مهربانش در میان آه و اشک، بر دستان مردمی تشییع شد که هر کدام از آنان غمی جانکاه را در سینه داشتند.
جمعیتی که نه فقط شاهد دو تابوت با پرچم مقدس کشورمان بودند، بلکه شاهد به خاک سپردن هزاران رویا، هزاران لبخند و هزاران امید بودند.
پدری که در میان دو تابوت عزیزترینهایش ایستاده بود، چشمانش پر از سردرگمی و داغی بیپایان بود.
دستانش بارها تابوت همسرش را در آغوش گرفت اما دلش طاقت جدا شدن زهرا را نداشت؛ دوباره آن تابوت کوچک را به بغل میکشید، گویی میخواست غم جهان را تقسیم کند، گویی میخواست تا آخرین لحظه، زهرا را از خود جدا نکند.
صدای خندههای زهرا ممکن است برای همیشه خاموش شده باشد، اما فریاد عدالتخواهی خانوادهاش و صدای هزاران قلبی که همراه با آنها میتپد، هرگز خاموش نخواهد شد.
آنها با تمام وجود فریاد میزنند که «اسرائیل باید از صحنه روزگار محو شد»، که دیگر هیچ کودک بیگناهی در ایران، غزه، لبنان و ...
کشته نشود.
انتهای پیام/