خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

دوشنبه، 09 تیر 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

خوشا به پیرغلامان که مو سفید شدند؛ در آسیاب حسینیه با حسین حسین

مهر | فرهنگی و هنری | دوشنبه، 09 تیر 1404 - 16:18
محمود حبیبی کسبی به مناسبت آغاز دهه اول محرم، شعر تازه‌ای با عنوان «قصیده آغاز محرم» سروده است.
حسين،محرم،غم،دم،نواي،كسبي،خوشا،عرش،قصيده،حبيبي،خراب،عالم،اهل،خون

به گزارش خبرنگار مهر، محمود حبیبی کسبی شاعر آئینی، به مناسبت آغاز دهه اول محرم، شعر تازه‌ای با عنوان «قصیده آغاز محرم» سروده است.
در ادامه قصیده حبیبی کسبی را با هم می‌خوانیم؛
*
طنین غم، ضربان عزا، حسین حسین
نوای ما، دم ما، شور ما، حسین حسین
محرم از سفر آمد، به گوش جان بشنو
شنیده می‌شود از هرکجا حسین حسین
محرم از سفر آمد، دوباره پخش شده
شبیه عطر خوشی در هوا حسین حسین
کتیبه سینه‌زن و باد نوحه‌خوان شده است
نوای شرجی دمّام‌ها حسین حسین
به رغم این همه تکرار، تازه است این غم
غم مقدس خون خدا؛ حسین، حسین
حسین آنکه به یمن ولادتش، فطرس
گشوده باز پر و بال با حسین حسین
حسین آنکه به شوق شفاعتش در حشر
برآید از همگان این ندا: حسین!
حسین!
قبول توبه‌ی آدم، نجات کشتی نوح
گره‌گشای همه انبیا حسین حسین
مَلَک، نشانی خون خدا گرفت ز خاک
صدا بلند شد از کربلا: حسین!
حسین!
خراب عرش حسینیه‌ام، که کرد آباد
همه حسینیه‌ی عرش را حسین حسین
همه اهالی یک ملتند سینه‌زنان
سرود ملی اهل ولا حسین حسین
یکی شدند سیاه و سپید در بزمش
دلیل وحدت شاه و گدا حسین حسین
مقام جامه‌دران حال سینه‌سرخان است
که خوانده‌اند در این نی‌نوا حسین حسین
به نوحه‌ای دودمه زنده می‌شود عالم
زلال آب حیات است یا حسین حسین؟
علی علی‌ست نوای جنون و مستی ما
ولی دم غم ما ذکر وا حسین حسین
غلام را به جز ارباب تکیه‌گاهی نیست
غریبه‌ایم و فقط آشنا حسین حسین
خوشا به پیرغلامان که مو سفید شدند
در آسیاب حسینیه با حسین حسین
خوشا به بزم عزایش که یک‌صدا گویند
از ابتدا همه تا انتها حسین حسین
فدای سوز و گدازی که هست در نامش
که کرده یک‌سره آتش به پا حسین حسین
جدا فتاد ز هم حا و سین و یا و نون
جدا حسین حسین و جدا حسین حسین
چگونه رفت به میدان؟
دمی که از عباس
شنید ناله‌ی ادرک اخا!
حسین!
حسین!
چگونه کند دل از خواهرش دم آخر؟
صدای فاطمه آمد: بیا حسین!
حسین!
سرش شکسته به سنگ و تنش گسسته ز تیغ
به روی نیزه و در بوریا، حسین، حسین
به شهریار دو عالم نگر که مدفون شد
به دست خالی اهل قرا، حسین… حسین!
ز لطف اوست کزو نام می‌برم، ور نه
من خراب کجا و کجا حسین حسین؟
گریست دیدهٔ ناپاک من هم از داغش
از آن‌که زنده کند مرده را حسین حسین
هرآنچه می‌شود، ای کاش تا دم آخر
نیفتد از لب من ذکر یا حسین، حسین!