خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

دوشنبه، 09 تیر 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

صحبت مستقیم همسر شهید با رژیم اسرائیل! + عکس

مشرق | یادداشت | دوشنبه، 09 تیر 1404 - 13:42
با خودم می‌گویم تو هم برای چنین لحظه‌ای آماده‌ای؟ گوشی‌ام زنگ می‌خورد: همسرم می‌گوید امشب هم آماده باش است. خداقوت می‌گویم. همان لحظه جوانی بسیجی شربت تعارف می‌کند. کامم شیرین می‌شود...
شهيد،شهداي،جمعيت،ماهرو،سعيده،تابوت،تشييع،مريم،سينه،عكس،حسين، ...

به گزارش مشرق، آنچه در ادامه می خوانید، روایتی از روزهای جنگی در شهر دورود استان لرستان و حاشیه‌های تشییع پیکر یکی از شهدای این دیار است که در اختیار مشرق قرار گرفته است؛
به مریم و سعیده زنگ میزنم تا قرار شرکت در تشیع شهید ماهرو را هماهنگ کنیم.
سعیده می‌گوید همراه همسرم می‌آیم و مریم هم جواب سربالا می‌دهد که آمدنم معلوم نیست.
اما تأثیری در تصمیم من ندارد.
حتی گرمای هوا هم نمی‌تواند مرا منصرف کند.
چادرم را سر می‌کنم و همراه مادر راهی گلزار می‌شویم.
کوچه و خیابان‌های شهر رنگ و بوی عجیبی گرفته، مردم عکس فرماندهان شهید سپاه را حتی پشت شیشه‌ی مغازه‌ها نصب کرده‌اند، بنر بزرگی از عکس شهید یونس ماهرو کنار بیمارستان شهدای هفتم تیر جلب توجه می‌کند، ماشین با سرعت عبور می‌کند و من هنوز در حالت چشمان مهربانش مبهوت مانده‌ام.
ضبط ماشین با صدای حسین طاهری میخواند: والله والله نصرمن الله.
حال و هوای این روزها دائم می‌کشاندم به کتاب‌های خاطرات شهدای دفاع مقدس.
وقتی به آستانه‌ی ورودی گلزار شهدای دورود می‌رسیم لابه لای صفحات کتاب "گلستان یازدهم" هستم، درست در روز تشییع شهید امیر چیت‌سازیان.
«مردم یک صدا فریاد می‌زنند: برای دفن شهدا /مهدی بیا مهدی بیا»
بین جمعیت غرق می‌شویم.
زنان عزادار به رسم لری دستک چادرهایشان را ضربدری دور گردن بسته‌اند و به صورت‌هایشان خنج می‌کشند.پوست صورت بعضی خراشیده شده و رد خون روی گونه‌هایشان دلم را ریش می‌کند.مادرم هر آشنایی که می‌بیند به سینه می‌کوبد و حسین حسین می‌گوید.
بین جمعیت سعیده و مریم را می‌بینم.فاصله‌یمان زیاد است.
مردها تابوت شهید را روی شانه می‌آوردند، دوستان شهید با لباس نظامی جلوی تابوت را گرفته‌اند، چشم‌هاشان کاسه خون است.
جمعیت یک صدا لااله الا الله می‌گویند و تابوت پیچیده به پرچم را روی سکویی قرار می‌دهند.
مراسم با طنین محزون قرائت قرآن شروع می‌شود.
همه به احترام قرآن سکوت کرده‌اند اما صدای هق هق مادر شهیدی که قاب عکس پسرش را به سینه چسبانده قطع نمی‌شود.
مداحان نوحه خوانی و سینه زنی را شروع می‌کنند زن‌ها بلندتر از مردها با شوری زینبی همراهی می‌کنند.
انگار مداح هم فهمیده، روضه اش را بیشتر از زبان‌حال حضرت زینب می‌خواند.
بعد میکروفن را به یکی از فرماندهان سبزپوش می‌دهند.
از رشادت‌های نیروهای نظامی و خصوصا از روحیه‌ی خستگی‌ناپذیر شهدای اخیر می‌گوید.
سپس نوبت به همسر شهید می‌رسد، از جمعیت تشکر می‌کند و شجاعانه با صدایی محکم و استوار خطاب به اسرائیل و مزدورانش می‌گوید ما ایستاده‌ایم و به شهدایمان افتخار می‌کنیم.
رجزخوانی همسر شهید ماهرو در مراسم تشییع پیکر
به صلابتش غبطه می‌خورم.
با خودم می‌گویم تو هم برای چنین لحظه‌ای آماده‌ای؟
گوشی‌ام زنگ می‌خورد: همسرم می‌گوید امشب هم آماده باش است.
خداقوت می‌گویم.
همان لحظه جوانی بسیجی شربت تعارف می‌کند.
کامم شیرین می‌شود.
*طاهره ساکی/ نویسنده و منتقد ادبی