سیبویه مجلس؛ شهیدی که خون خود را نثار امنیت ایران کرد
شهید عبدالکریمی که به واسطه تسلط بر بیان و منطق اسلامی «سیبویه مجلس» لقب گرفته بود، در روزهای پرالتهاب پس از انقلاب در مسیر دفاع از انقلاب اسلامی ایستاد و با شهادتش راه جهاد و ایثار را جاودانه ساخت.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از رشت، سیفالله عبدالکریمی یکی از شخصیتهای سیاسی و نماینده مردم لنگرود در مجلس شورای اسلامی پس از انقلاب اسلامی ایران بود، وی در دوران پرتنش پس از انقلاب و در حالی که کشور با چالشهای زیادی مواجه بود، به عنوان نماینده مردم در مجلس فعالیت میکرد.
عبدالکریمی در تاریخ 7 تیر 1360، در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در تهران به همراه تعدادی از مقامات و شخصیتهای سیاسی به شهادت رسید، این حادثه یکی از تلخترین و مهمترین وقایع تاریخ انقلاب اسلامی ایران به شمار میرود، انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، که بهدست گروههای معاند انجام شد، به شهادت تعدادی از مسئولان ارشد کشور منجر شد و ضربهای به پیکره نظام نوپای جمهوری اسلامی زد.
دکتر سیفالله عبدالکریمی، نماینده دوره اول مجلس شورای اسلامی از حوزه انتخابیه لنگرود، یکی از شهدای فاجعه تروریستی هفتم تیر سال 1360 است که در کنار شهید آیتالله دکتر بهشتی و جمعی از اعضای حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید.
شهید عبدالکریمی در سال 1321 در روستای کومله از توابع شهرستان لنگرود در استان گیلان به دنیا آمد، وی تحصیلات مقدماتی را در زادگاهش گذراند و سپس برای ادامه تحصیل علوم دینی راهی حوزه علمیه قم شد، از اساتید برجستهای چون آیات منتظری، انصاری شیرازی، محمدی گیلانی، شهید مطهری و شهید مفتح بهره برد و در کنار علوم حوزوی، تحصیلات دانشگاهی خود را نیز ادامه داد.
وی در سال 1342 وارد دانشکده الهیات دانشگاه تهران شد و مدرک کارشناسیارشد خود را در رشته فلسفه و حکمت اسلامی اخذ کرد و علاوه بر تسلط بر زبان عربی، به زبان انگلیسی نیز آشنایی کامل داشت.
در سال 1350 وارد بدنه آموزش و پرورش شد و همزمان در دانشگاههای گیلان و مشهد به تدریس دروس معارف اسلامی، عرفان و فلسفه پرداخت، وی از فعالان فرهنگی و سیاسی پیش از انقلاب بود که بارها توسط ساواک احضار و تهدید شد، پس از پیروزی انقلاب، مسئولیت کمیته انقلاب اسلامی لنگرود را عهدهدار شد و فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی خود را گسترش داد.
با آغاز به کار اولین دوره مجلس شورای اسلامی، مردم لنگرود با 16٬422 رأی معادل 52/2 درصد آرا، سیفالله عبدالکریمی را بهعنوان نماینده خود راهی خانه ملت کردند، وی از جمله نمایندگانی بود که در دفاع از مواضع انقلاب و رهبری، نقش فعال و تعیینکنندهای داشت و به دلیل قدرت بیان، استدلال قوی و تسلط بر مبانی اسلامی و ادبیات، از سوی نمایندگان بهعنوان «سیبویه مجلس» شناخته میشد.
در شامگاه هفتم تیر 1360، جلسه حزب جمهوری اسلامی برای بررسی موضوعات مربوط به انتخابات ریاستجمهوری در دفتر مرکزی حزب برگزار شد، در این جلسه که با حضور آیتالله بهشتی و اعضای بلندپایه حزب تشکیل شده بود، انفجاری مهیب توسط سازمان تروریستی منافقین به وقوع پیوست که به شهادت 73 تن از یاران انقلاب اسلامی منجر شد.
بر اساس گزارشها، شهید عبدالکریمی در لحظه انفجار، مشغول قرائت قرآن بود، پیکر وی بهسختی شناسایی شد و پس از تشییع، در زادگاهش به خاک سپرده شد.
شهید عبدالکریمی بهعنوان یک اندیشمند مؤمن، استوار و انقلابی شناخته میشد، در سخنرانیهایش همواره از فرهنگ جهاد و شهادت سخن میگفت.
از او نقل شده است: «من روی خون هزاران شهید نشستهام.
گاهی در مجلس، شهادت را احساس میکنم.»
همسر این شهید نیز در مراسم یادوارهاش گفت: «پیام من به خانواده شهدا این است که افتخار کنند همسران و فرزندانشان به راه شهادت رفتند.»
سیفالله عبدالکریمی در طول فعالیت سیاسی خود، به عنوان یک نماینده پرتلاش و فداکار شناخته میشد، وی با ایمان و اعتقاد به آرمانهای انقلاب، در مسیر خدمت به مردم و تحقق اهداف نظام جمهوری اسلامی گام برداشت، شهادت وی به عنوان یک نماینده و شخصیت سیاسی، نمادی از فداکاری و ایثار در راه اهداف انقلاب اسلامی است.
پس از شهادتش، نام و یاد سیفالله عبدالکریمی در یادها باقی ماند و این شهید به عنوان یکی از شهدای راه انقلاب و خدمت به مردم شناخته میشود، خانواده و نزدیکان این شهید نیز همواره از افتخارات او یاد میکنند و یادش را گرامی میدارند.
شیخپور یکی از رزمندگان دوران دفاع مقدس است که در این خصوص میگوید: من از آن روزها خوب یادم هست… از روزی که لنگرود مردی را راهی تهران کرد که بیشتر از آنکه اهل حرف باشد، اهل عمل بود، سیفالله عبدالکریمی، وکیل نبود؛ او صدای مردم بود، زبان کارگر و کشاورز و آنهمه جوانی که تازه داشتند طعم انقلاب را میچشیدند.
عبدالکریمی از دل مردم برخاسته بود، معلم بود و در کلاسهایش نه فقط ریاضی و فیزیک، که امید و ایمان درس میداد، وقتی نامش در انتخابات مجلس اول آمد، خیلیها گفتند «سیفالله اگر برود، برای خودش نمیرود؛ برای مردم میرود.» و همین شد.
در مجلس، سادهزیستترین نماینده بود، لباسش ساده، رفتارش متواضع، هیچوقت دنبال عنوان و جایگاه نبود، بارها دیدم که بعد از اتمام جلسه علنی، راه میافتاد طرف جماران، یا سری به خانوادههای شهدا میزد، یا مینشست پای حرفهای مردم گیلان که از دور و نزدیک برای دیدنش آمده بودند.
اما سرنوشت، سرود دیگری برایش نوشته بود.
تیرماه 1360، زمانی که منافقان کینهتوز، با بمب دفتر حزب جمهوری اسلامی را آماج جنایت کردند، عبدالکریمی هم آنجا بود؛ آرام، با همان لبخند همیشگیاش نشسته بود، بیخبر از آنکه لحظهای بعد، تاریخ ایران یکی از غمانگیزترین برگهایش را ورق خواهد زد.
«وقتی خبر رسید، لنگرود یکپارچه سکوت شد، مادری با صدای لرزان گفت: سیفالله هم بود؟
و من نتوانستم چیزی بگویم… فقط اشک بود و بغض.»
پیکر شهید را با احترام به زادگاهش بازگرداندند، هزاران نفر آمدند، هر کس از خاطرهای گفت، از مهربانیاش، از عدالتخواهیاش و حالا سالها گذشته، اما نامش هنوز در کوچهپسکوچههای شهر میدرخشد.
مدرسهای به نامش است، و قلبهایی که هنوز داغدار فقدان آن مردِ مردمیاند.
سیفالله عبدالکریمی شهید شد، اما یادش هرگز…
یکی از خاطرات معروف درباره شهید سیفالله عبدالکریمی مربوط به روزهای قبل از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی است، وی به عنوان نماینده مردم لنگرود در مجلس شورای اسلامی، همواره در جلسات مجلس و دیگر فعالیتهای سیاسی فعال بود و به شدت در پی حل مشکلات مردم منطقه خود و کشور بود.
در یکی از جلسات مجلس، عبدالکریمی به شدت نگران اوضاع امنیتی و سیاسی کشور بود و به نمایندگان دیگر هشدار میداد که باید هوشیار باشند و به تهدیدات گروههای معاند توجه کنند، وی با صدای رسا و قاطع، از نمایندگان خواست تا در برابر تهدیدات ایستادگی کنند و بر وحدت و همبستگی در میان مسئولان تأکید کرد.
رسالت نویسندگان در قبال «ن، والقلم و ما یسطرون»
شهید عبدالکریمی به خوبی کارایی جنگ روانی و به اصطلاح امروز جنگ نرم را میدانست.
او معتقد بود قلم امانتی است که به دست افراد سپرده شده است و بنابراین ازآن باید به درستی استفاده کنند و برای رسیدن به امیال شخصی و باندی، شأن آن را زیر سئوال نبرند.
او خطاب به اصحاب قلم چنین میگوید: … «هان!
ای نویسندگان، هان!
ای اندیشمندان، هان!
ای سردبیران محترم روزنامه ها، شما اگر بذر اختلاف را در بستر صفحات روزنامههایتان نپاشید من معتقدم که شاید اختلافات پایان پذیرد.
ن والقلم و ما یسطرون.
این قلم امانتی است که به دست شما سپرده شده است.»
انتهای پیام/