روایتی جذاب از کودکانی که در همایش شیرخوارگان نبودند+ تصاویر
در حالی که هزاران نوزاد در حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها لبیک گوی امام حسین(ع) بودند، کودکانی در تخت های بیمارستان کودکان حضرت معصومه(س) چشم انتظار مانده بودند؛ کودکانی که نتوانستند بیایند، اما بانوی کرامت با پرچم حرم، به دیدارشان آمد.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از قم، در نخستین جمعه ماه محرم، درست همان ساعاتی که حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلاماللهعلیها و مسجد مقدس جمکران آکنده از اشک و نذر و عهد شیرخوارگان بود، در نقطهای دیگر از شهر، مراسمی آرامتر اما عمیقتر در جریان بود؛ اجتماع شیرخوارگان بیمار، کودکانی که توان حضور در همایش بزرگ را نداشتند، اما دلهایشان به همان روضهها گره خورده بود
اینجا بیمارستان کودکان حضرت معصومه سلاماللهعلیها است؛ جایی که پرچم متبرک حرم بانوی کرامت، بوی صحنهای نورانی حرم را در راهروها و اتاقهای کوچک پراکند.
خادمان حرم مطهر که با عنوان «سفیران کریمه» آمده بودند، پرچم سبز و معطر حرم را با خود آورده بودند؛ همان پرچمی که با هر نسیم، سلامی از حضرت را به دلها میرساند.
عطر صحن، میان دستگاههای پزشکی
اتاقها پر از دستگاهها، سرمها، صدای آهسته مانیتورهای مراقبتی و مادرانی بود که گوشهای نشسته بودند و آرام زیر لب دعا میخواندند.
اما با ورود خادمان حرم، فضای بیمارستان تغییر کرد.
پرچم که وارد شد، اشک بیاختیار از چشمها جاری شد.
صدای صلوات، لبخندهای خفیف روی لبهای کودکانی که با سختی نفس میکشیدند، و نور امید در نگاه مادران، بیمارستان را از زمین جدا کرد.
مادری که کودک خردسالش در بخش مراقبتهای ویژه بستری بود، وقتی پرچم را دید، برخاست، به پرچم خیره شد و گفت: «بانوی کرامت!
من نتونستم بچمو بیارم حرم، شما خودتون آمدید پیش ما؟» و بعد، فقط گریه بود و سکوتی پر از شکر.
هدیههایی از دل صحن
خادمان کریمه اهلبیت علیهمالسلام با دستهایی پر از مهر و دستانی آشنا با عطر خدمت، کنار هر تخت ایستادند.
برای کودکان، عروسکهایی کوچک، اسباببازیهایی ساده اما پر از احساس، و برای مادران و پرستاران، نبات متبرک، تسبیح، و کلامی گرم از طرف بانویی که پناه دلهای شکسته است.
یکی از پرستاران که اشک در چشمانش حلقه زده بود، گفت: «سالهاست در این بخش کار میکنم.
امروز بیمارستان، حال و هوای حرم داشت...
انگار حضرت خودشان آمده بودند بچهها را دعا کنند.»
عهدی از دل درد
مادران یکییکی دست بر سینه گذاشتند، برخی با صدای بلند عهد بستند: «خدایا این بچه رو بهم برگردون تا تربیتش کنم برای اسلام، برای امام زمان، برای ولایت.» مادری که کودکش چند روزی بود بستری بود، با صدای لرزان گفت: «نذر کردم اگه خوب شود، خادم حرم شود.
تربیتش میکنم سرباز امام زمان(عج) بشود، مثل حضرت علیاصغر علیهالسلام.»
در آن فضای سرشار از بغض و معنویت، حتی آنانی که سخنی نمیگفتند، با نگاههایشان حرف میزدند.
نگاههایی که پر از درد بود، اما زیر پرچم بانوی کرامت، رنگ امید گرفته بود.
صحن دلها
گرچه امروز، کودکان بیمار نتوانستند در جمع شیرخوارگان حسینی حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلاماللهعلیها و مسجد جمکران باشند، اما حضور بانوی کرامت در دلهایشان ثبت شد.
وقتی پرچم حرم از کنار تختشان عبور کرد، لبخند زدند، آرام شدند، و شاید...
سبکتر نفس کشیدند.
اینجا دیگر بیمارستان نبود؛ صحن دلها بود.
صحنی که در آن، علیاصغرهای بیمار، به نیابت از تمام شیرخوارگان، سلامی دادند به کربلا و ندایی به آسمان.
پایان یک حضور، آغاز یک عهد
وقتی خادمان، پرچم را آرام از بیمارستان بیرون بردند، هنوز نگاهها دنبالشان بود.
هنوز اشکها جاری، دعاها بر لب، و دلها روشن بود.
آنهایی که آمدند، تنها یک پرچم نیاوردند؛ پیامآور امید و صبر بودند.
آنهایی که ماندند، عهدی بستند که وقتی فرزندانشان با لطف خدا شفا یافتند، روزی سرباز امام زمان شوند.
کودکانی که در همایش شیرخوارگان نبودند، اما دلشان همانجا بود؛ در صف یاران کوچک حسین(ع)، در آغوش صحن، زیر سایه حضرت فاطمه معصومه سلاماللهعلیها.
انتهای پیام/