بازار خرم آباد سیاه پوش شد؛ شور محرم 1404 در هیاهوی پرچم و طبل
با رسیدن محرم 1404، نبض بازار خرم آباد تندتر می زند؛ کوچه های منتهی به مراکز خرید و راسته های قدیمی، آذین بسته به پرچم های یا حسین و زنجیرها، حال وهوایی دیگر دارند. مغازه ها سیاه پوش شده اند و شهر را برای استقبال از محرم آماده می کنند.

به گزارش خبرگزاری تسنیم درخرمآباد، محرم از راه رسیده، بیآنکه صدایی کرده باشد، بیآنکه در بزند.
آرام و سنگین، مثل ابرهای تیرهای که پیش از باران از دور پیدا میشوند و بیوقفه به آسمان شهر نزدیک میشوند.
خرمآباد، شهری که به قدمت کوههای اطرافش سوگوار حسین است، این روزها در تپشِ تبدار عزایی از جنس داغ، از جنس خاطره، از جنس بغض دوباره فرو رفت است..
در نخستین روزهای محرم 1404، باد ملایم عصرگاهی، پرچمهای مشکی را که بر سر در مغازهها، خانهها و حسینیهها بسته شدهاند، به رقصی اندوهناک واداشته.
سیاهی، دیگر رنگ غم نیست؛ رنگیست از جنس حضور.
هر کتیبه، هر پرچم و هر نقش "یا حسین"، نشانیست از دلهایی که برای تکرار سوگ سترگ کربلا دوباره آمادهاند.
کوچههای شهر بوی نویی گرفتهاند؛ بویی آشنا اما تازه.
بوی پارچههای نخی تازهچاپشده، بوی چوب پرچمها، بوی دود اسپند، بوی تربت؛ این رایحهها، مثل طنین نوحهای قدیمی در گوش میپیچد و آدم را از شلوغی زندگی بیرون میکشد؛ میبرد تا کنار خیمهها، کنار نخلهای سوخته، کنار لب خشکیده کودکانهای که هنوز نامش را هر شب صدا میزنند.
بازار قدیمی شهر حالا جان گرفته نه بهخاطر جنبوجوش خریدهای دنیایی، بلکه از همهمه عزاداری.
بساط مغازهداران، دیگر پر از رنگهای زنده نیست؛ سیاه، سفید و سبز درخشان جای همهچیز را گرفته و طبلها بر زمین چیده شدهاند، زنجیرها کنار یکدیگر آرمیدهاند، و پارچههایی با خط زرین «السلام علیک یا اباعبدالله» بر دیوارها آویزانند.
چشمها در این روزها دقیقترند.
مردم با دقت، با وسواس، پارچهها را انتخاب میکنند؛ طرحی که کتیبهاش امسال بر تکیه دیوار خانهشان آویخته شود باید حرفی از دلشان بزند.
گویی هر پرچم، ترجمه داغی است؛ ترجمه زخمی کهنه یا تازه امسال اما، این زخمها عمیقتر شدهاند؛ داغهایی نه فقط از کربلا، بلکه از جنوب، از مرز، از خوزستان، از غزه، از شهابهای شبانه تهران و نالههای مادران چشمانتظار آمده است.
تفاوت محرم امسال، تنها در رنگ پرچمها یا تعداد دستههای عزاداری نیست؛ تفاوتش در لرزش صداهاییست که زیارت عاشورا میخوانند.
در اشکهاییست که بیهیچ اشارهای، بیهیچ نوحهای، ناگاه سرازیر میشوند.
امسال، خرمآباد تنها برای سالار شهیدان سیاهپوش نشده؛ این شهر، برای همه مظلومان تاریخ، برای همه مردان و زنان بیگناه لُر کشتهشده، برای همه پسرانی که با سلاح و بیسلاح مقابل دشمن ایستادند، به سوگ نشسته است.
جایجای شهر با پرچمها تزیین شده؛ نه از سر تکرار، بلکه از سر نیاز.
پرچمها در این روزها سنگینترند، چون باری از اندوه جمعی را بر دوش میکشند.
خرمآباد دیگر فقط میزبان محرم نیست؛ شریکِ محرم شده؛ هر خیابان، به مسیری برای عبور دستههای عزادار بدل شده و نشانی از شهیدی را به همراه دارد ، هر پیادهرو، جای قدمهای مردمیست که آمدهاند سهمی در غم آلالله داشته باشند.
و در میان این همه، شبهای محرم از راه میرسد؛ آرام، پر ابهت، با نوری اندک، و صدایی دلنشین.
صدای طبلهایی که گویی قلب شهر را مینوازند.
صدای زنجیرهایی که آرامآرام بر سینهها مینشینند و صدای کودکانی که با سربندهای «یا قمر بنیهاشم» در کوچهها میدوند.
در این شبها، شهر به تعلیق درمیآید.
انگار زمان میایستد تا روضهای بخوانند، اشکی بریزند، نذری بدهند.
عطر چای هیئتها، بخار غذای نذری، بخار اشک، بخار دل.
همه اینها با هم، تصویری میسازند از شهری که در میانه دنیای پرهیاهو، چند روزی به آرامش دلسوزانه پناه میبرد.
محرم، برای خرمآباد فقط تقویم نیست؛ تجربهای درونی به عنق وجدان است، در میانه اینهمه، چیزی خاموش اما پرطنین، در دل شهر نجوا میکند: «امسال با همه سالها فرق دارد...» نه فقط بهخاطر تاریخ، بلکه بهخاطر داغهایی که بر دلها افتاده و اشکهایی که هنوز جاریاند.
این اشکها، تنها برای حسین نیست؛ برای همه حسینیهاییست که در این عصر غیبت، در این دنیای پر ستم، زیر پرچم عدالت ایستادهاند و جان باختهاند ؛ علی اکبرهایی که امسال شهید شدند و عباسهایی که بدون دست و تشنه لب برای شهادت شتافتند.
انتهای پیام/